نگاهی به رشتههای علومانسانی ضرورت تحول و اشتغالزایی - بخش پایانی
بومیسازی علومانسانی و گرهگشایی از مشکلات جامعه
گالیا توانگر
یکی از علومانسانی، تاریخ است. باز هم من توصیه میکنم که تاریخ بخوانید. تاریخ دوره استعمار را بخوانید تا ببینید غربیها علیرغم ظاهر نونوارِ اتوکشیده ادکلنزده منظم و مرتب و داعیههای حقوق بشرشان چه وحشیگری عظیمی در این مقوله کردند. نه اینکه فقط آدمها را بکُشند؛ در دور نگهداشتن ملتهای تحت استعمارِ خودشان از عرصه پیشرفت و امکان پیشرفت در همه زمینهها هم تلاش زیادی کردند. ما میخواهیم این اتفاق نیفتد. ما میگوییم علومانسانی را یاد بگیریم تا بتوانیم شکل بومی آن را خودمان تولید کنیم و این را به دنیا صادر کنیم. بله، وقتی که این اتفاق افتاد، آنگاه هر یک نفری که از مرزهای ما خارج میشود، مایه امید و اتکای ماست. بنابراین ما میگوییم در این علوم مقلد نباشیم. حرف ما در زمینه علومانسانی این است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان آبان 1390)
بزرگترین متفکران غرب میگویند:«علومانسانی در هر کشوری زائیده تفکرات بومی آنجا است».در واقع علومانسانی فلان کشور نمیتواند بهمان کشور را اداره کند، چون زاییده دگرگونیهای اجتماعی خودشان است و زمانی میتواند با فرهنگ خود نسبت برقرار کند که زبان حقوقی و اجتماعی واحدی در جامعه برقرار کند تا بتواند با تحولات و باورها و ارزشهای اجتماعی خود همساز باشد و همچنین علومانسانی و رشتههای زیر مجموعه آن رابطه مستقیمی با روحیات و بعد روحی انسان – کهدارای پیچیدگیهای خاصی است- دارد. بنابراین، باید توجه خاصی به این علوم داشت.
گزینش و پذیرش نخبگان
در رشتههای علومانسانی
خیلیها تصورشان این است که وقتی درباره تحول و تعادل در ظرفیت پذیرش رشتههای علومانسانی صحبت میکنیم، منظورمان این است که کلهم این رشتهها را تعطیل کرده و به رشتههای مهندسی و پزشکی روی خوش دوچندانی نشان دهیم. در حالی که مفهوم اصلی از تحول و تعادل در ظرفیت پذیرش رشتههای علومانسانی گزینش و پذیرش نخبگان در این رشتههاست.
مختار محبیزاده یک پژوهشگر در عرصه علومانسانی برایمان توضیح میدهد:«هرچند علاقه خانوادهها به دکتر شدن فرزندانشان قابل توجه است، کاهش داوطلبان در رشتههای علومانسانی نگرانیها را بیش از پیش میکند؛ مسئلهای که به نظر میرسد طی آیندهای نزدیک به یکی از بحرانهای حوزه فکری و اندیشهای کشور مبدل شود و این سؤال پیش میآید که چرا نخبگان کشور این روزها به دنبال رشتههای مهندسی و پزشکی هستند؟ در اینباره قطعا باید ساعتها به بحث و بررسی با حضور اصحاب صاحبنظر نشست، اما ریشه این مسئله را باید در آموزش و پرورش و فرهنگ عمومی خانوادهها دنبال کرد.»
این پژوهشگر در ادامه میگوید:« نگرش نادرست به هدایت تحصیلی، در نظام آموزشی ما نیز رسوخ کرده و موجب ناکارآمدی در شناسایی و هدایت استعدادهای برتر شده است. دبیران علومانسانی معمولا غیرمتخصص و غیرعلاقهمند به این حوزه بوده و متون آموزشی جذابیتی برای دانشآموز ایجاد نمیکنند.»
ضرورت بومیسازی علومانسانی
باید توجه داشت که علومانسانی غرب برای حل مسائل و مشکلات جوامع غربی پدید آمد. طبعا این علوم با جامعه، عقاید، باورها، فرهنگ و سیاست جوامع غربی تناسب دارد. طی دورههای مختلف عالمان غربی با نظریهپردازیهای مناسب سعی در گره گشایی از مسائل مبتلا به جامعه خود نمودند. بنابراین باید با اتخاذ رویکرد مناسب و توجه به ارزشها، نگرشها و فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی، علومانسانی را ساماندهی نمود. به عبارت دیگر، از آنجا که علومانسانی تعیینکننده حرکت جامعه است باید متناسب با فرهنگ و ارزشهای جامعه شکل بگیرد.
زهرا عربی مدرس علوم اجتماعی ضمن بیان مطالب بالا میگوید: «با لحاظ این واقعیت است که میتوان فهمید چرا مسئله تحول و بومیسازی علومانسانی از چنین اهمیتی برخوردار است و باید مورد توجه عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. تنها با توجه به این مهم، جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت قرار خواهد گرفت. یکی از اصلیترین ملزومات رخدادن چنین اتفاقی، اهمیت دادن به علومانسانی در سطح ملی است. از این رو، باید علومانسانی را برتر از علوم ریاضی و تجربی دانست و این نگاه را به بدنه علمی کشور منتقل کرد. به عنوان نمونه، امروز در کنکور و نظام دانشگاهی ما، علومانسانی در مراتب پایینتر از ریاضی و تجربی قلمداد میشود. این مسئله نیاز به اصلاح جدی دارد.»
این مدرس دانشگاه در تکمیل صحبتهایش میگوید:« خوشبختانه در دهه گذشته و پس از گسترش نظام آموزش عالی در کشور، این رویکرد نیز کاهش یافته است و نگاههای قدیمیتر مبنی بر تقدم علوم تجربی بر علومانسانی تعدیل شده و یا رنگ باخته است. بومیسازی علومانسانی، بیش از هر چیز، به معنی شناخت مشکلات کشور از منظر دانش و کوشش در جهت مرتفع کردن آنها از طریق بازسازی این علوم به شیوهای متناسب با فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه اسلامی است. البته یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که درخصوص بومیسازی، برداشتهای مختلفی وجود دارد و در ارتباط با آن اتفاق نظر به چشم نمیآید.»
عدم کاربردی شدن علومانسانی درتقابلاشتیاق به تحصیل
فرهاد رضایی یک دانشآموخته مدیریت صنعتی گلهمندانه میگوید:« اکنون رشته مدیریت صنعتی وجود دارد اما ببینید که رئیسکارخانهها از مدیران صنعتی هستند یا مهندس؟ همه مهندساند. این نکته خیلی بنیادین است. اصلا در ساختار مدیریتی جایگاهی برای این حوزه نداریم؛اگر ما ساختار ایجاد کنیم مشکلات حل میشود.»
امین صدریان یک پژوهشگر عرصه علومانسانی با دیدی منتقدانه میگوید: «کدام یک از علومانسانی بیشترین نقش را در مدیریت اجتماعی دارند؟ تا کنون مبانی فلسفی و نظری کدام یک از علومانسانی مورد بررسی قرار گرفته است؟ با مراجعه به بحثهایی که در زمینه تحول علومانسانی انجام شده است و مثالهایی که ارائه گردیدهاند، درمییابیم در این بحث تنها علومی همچون اقتصاد، علوم سیاسی، علوم تربیتی، روانشناسی و جامعهشناسی مورد بحث هستند. به یاد نداریم کسی تاکنون از نقش رشته زبان، تربیت بدنی، جغرافیا در مدیریت اجتماعی بحث کرده باشد یا به مشکل تعارض مبانی فلسفی این علوم با معارف اسلامی صحبتی به میان آورده باشد یا از ضرورت تحول این دسته از علوم یاد کرده باشد. پس در این قبیل بحثها تنها بخشی از علومانسانی و اجتماعی دانشگاهی مورد نظر بودهاند.»
وی با بیان اینکه در مجموع میتوان بحث درباره ضرورت تحول علومانسانی در کشور حول چند محور پیگیری کرد؛ درباره این محورها توضیح میدهد: « به روز نبودن علومانسانی و اجتماعی در کشور، ناکارآمدی علومانسانی و اجتماعی در عرصه عمل، ناکارآمدی علومانسانی و اجتماعی در عرصه نظری و تعامل دو سویه با سایر علوم، ضعف مبانی فلسفی (هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی، انسانشناسی و....) علومانسانی و اجتماعی، تعارض مبانی فلسفی علومانسانی و اجتماعی با معارف اسلامی برگرفته از متون دینی.»
تقویت علومانسانی با تربیت دانشجویان «روشدان» و «دانش روز»
حسینعلی قبادی، رئیسپژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی با تأکید بر اینکه علومانسانی برای کشوری که تمدن غنی دارد، یک فرصت و مزیت است و باید راز و رمز این مزیت را برای اصحاب علومانسانی، با زبان منطقی و روش علمی بازگو کنیم، توضیح میدهد: «با تقویت علومانسانی در کشور امکان بازخوانش راز و رمز تمدن ما بیشتر فراهم میشود. البته باید توجه داشت که تمدن چندهزار ساله ما، به روشها و فنونی نیاز دارد که عظمت این تمدن را به دنیا ارائه کند.»
قبادی ضمن بیان اهمیت علومانسانی در کشور میافزاید: «هر چقدر علومانسانی در کشور ما تقویت شود و بتوانیم دانشجویان دانشورز و روشدان تربیت کنیم، به نوعی به جمهوری اسلامی ایران و تمدن ایرانی خدمت کردهایم.»
وی به نقش مهم دانشجو اشاره کرده و میگوید: «دانشجو گنجی است که در اختیار استاد قرار دارد، تا ضمن روزآمدی دانش خود، رشد همهجانبهای داشته باشد و بالندگی و سرزندگی خود را حفظ کند. با پیشرفت بیشتر علم نیاز استاد به دانشجو بیشتر میشود، لذا دانشجو، مصاحب و همسخن ماست و در یک طرف دیالوگ علمی قرار دارد.»
رئیسپژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی با تأکید بر پژوهشمحور بودن آموزش در پژوهشگاه، داشتن صفت مطالبهگری یک ویژگی مهم برای دانشجویان دانسته و در تکمیل صحبتهایش میگوید: «دانشجویان باید از همان ابتدای تحصیل خود به دنبال کشف مسئله مورد نظر برای انجام پایان نامه و یا رساله دکتری خود باشند، چرا که خدمت دانشجو به نوعی کوتاه کردن مدت زمان تحصیل خود و حداقل استفاده از اموال بیتالمال است. پژوهشگاه علومانسانی به دنبال آموزش پژوهشمدار و تربیت دانشجویان پژوهشمحور و مسئلهمحور است، چرا که در حوزه علومانسانی باید از زاویه مسئلهشناسی وارد شد.»
مهاجرت به علومانسانی
در تحصیلات تکمیلی
هرچند علاقه دانشآموزان به رشتههای علومانسانی در بدو ورود به دانشگاه پایین است، چندسالی است که مهاجرت از رشتههای مهندسی که اغلب دانشجویان نخبهای هست به رشتههای علومانسانی در مقاطع تحصیلی بالاتر بیشتر شده است که این موضوع نیز تحلیلهای زیادی را در جریانات فکری - اندیشهای داشته است.
محمد قائمخانی فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف یکی از پژوهشگرانی است که یافتههای آماری و تحلیلی ارائه کرده است. در تحقیقی با روش کیفی و بهمنظور جامعهشناسی جریان مهاجرت به مصاحبه با 47 دانشجوی فارغالتحصیل رشتههای مهندسی دانشگاه شریف، تهران، بهشتی، امیرکبیر، علم و صنعت و چند دانشگاه دیگر پرداخته که این دانشجویان در خلال سالهای دهه 80 با تغییر مسیر تحصیل و زندگی خود، رشتههای علومانسانی و هنر را برای ادامه انتخاب کردهاند. تعداد زیادی از دانشجویان مهندسی در دوره کارشناسی متوجه میشوند که برای موفقیت در دنیای فعلی، به اطلاعات و مهارتهایی از جنس مدیریت و اقتصاد نیاز دارند. به همین دلیل تغییررشته میدهند تا بتوانند از رشته قبلی بهتر و کارآمدتر استفاده کنند. بعضی از افراد در پی یافتن آرامش گاهی برای خویش، بیوقفه در پی تغییر موقعیت و جایگاهشان در زندگیاند، تا به این وسیله ارضا شوند. برخی دانشجویان دختر در رشته مهندسی احساس ازخودبیگانگی کرده و تناسبی بین رشته و روحیات خود حس نمیکنند و در رشتههایی مثل مطالعات زنان به دنبال دغدغههای خود میگردند. دانشجویان گاهی در اثر مواجهه مستقیم با متفکران در فضای دانشگاه، از طریق ورود به مجادلات اندیشهای فعال در جامعه گاه در اثر خواندن آثار مکتوب، گاه به دلیل علاقه به رشتهای خاص به شخص یا فکری ویژه تمایل پیدا میکنند. این کشش و میل میتواند به اندازهای قوی باشد که فرد را از ادامه تحصیل در رشته خود منصرف کرده و به تغییر رشته متمایل کند.
این پژوهشگر در نتیجه این تحقیق خود میآورد: «تغییر رشته دانشجویان نخبه مهندسی، نه یک جریان طبیعی اجتماعی، بلکه یک جریان اعتراضی است که دلالتهای سهمگینی در نقد و آسیبشناسی نظام آموزش عالی را با خود حمل میکند. تمامی افراد مورد مصاحبه،اشخاصی نخبه و به لحاظ تواناییهای شخصیتی در سطوح بالایی بودند که با سختی و دشواری تمام، بعد از چندین سال تفکر و تلاش و تقلا موفق به تغییر رشته مهندسی و حضور در علومانسانی شدهاند.»