به یاد شهید «محمدرضا علی اوسط»
چریک دست نیافتنی(حدیث دشت عشق)
شهید «محمدرضا علی اوسط» سال 1335 در تهران متولد شد. سه ماه قبل از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و در جریان درگیری ضدانقلاب با مردم در غرب کشور، محمدرضا به کردستان رفت؛ او در جنگهای نامنظم شرکت میکرد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و اشغال قصرشیرین توسط بعثیها، با شهید «علی لسانی» در گیلان غرب مقاومت میکردند.
او گاهی به جبهههای جنوب میرفت؛ او یک چریک بود، منطقه را مانند کف دستش میشناخت. محمدرضا به قدری با منطقه آشنا بود که دوستانش به شوخی به او میگفتند: «انگار که تو با عراقیها همدست هستی! چون وقتی بقیه میروند، برگشتی در کارشان نیست اما تو میروی و با کلی اطلاعات برمیگردی!» محمدرضا ۳-۴ ماه در جبهه بود تا وقتی که ازدواج کرد؛ به گفته خانوادهاش، او راضی نمیشد ازدواج کند و میگفت: «معلوم نیست که زنده بمانم یا شهید شوم» اما با اصرار پدر و مادر با دختر عمویش ازدواج کرد. خداوند به شهید علی اوسط، یک دختر عطا کرد؛ محمدرضا اسم «فاطمه» را خیلی دوست داشت و این نام متبرک را برای فرزندش انتخاب کرد؛ او میگفت: «هر تعداد دختری که خداوند به من عطا کند، اسم آنها را فاطمه خواهم گذاشت». اما فرصت نشد، وقتی تنها دخترش یک سال و نیم سن داشت، محمدرضا 10 خرداد ماه 1366 در منطقه ماووت، در حالی که قائم مقام تیپ مسلم بن عقیل(ع) بود، به شهادت رسید. قسمتی از وصیتنامه شهید: ای امام عزیز، میدانم که تو نایب امام زمان(عج) هستی و این تو بودی که روحی تازه از اسلام به ما دمیدی و میدانم که ندای «هل من ناصر ینصرنی» برای اسلام سر دادهای و من هم به ندای آسمانیات لبیک گفتم و حاضرم تا آخرین قطره خونم برای اسلام جانفشانی کنم. خدایا! از تو میخواهم در لحظهای که مرگم فرا میرسد از تمامی دوستیها و محبتها جز دوستی و محبت خودت و از تمام وابستگیها جز وابستگی به خودت آزادم سازی.