نتیجه اتمام حجت دوطرفه!
یکی از رفقایمان نقل میکرد که روز اول ماه مبارک رمضان بود، روزه گرفتیم رفتیم اداره و تازه با یک آقایی به اصطلاح هممیز آشنا شده بودیم. او هم روزه میگرفت. بعد از یکی دو ساعت، آن رفیقم گفت: فلانی! من میخواهم یک تذکری به شما بدهم، گفتم: بفرمایید. گفت: من خیلی از شما معذرت میخواهم که این تذکر را میدهم، ولی خوب لازم میدانم که این تذکر را بدهم. از اخلاق بد خودم است، چه عرض کنم به شما. من یک چنین اخلاق بدی دارم که در ماه رمضان که روزه میگیرم، عصبانی میشوم، خیلی هم عصبانی میشوم، وقتی هم که عصبانی میشوم، دیگر هرچه به دهانم میآید، میگویم. حرف بد میگویم، فحش میدهم، توهین میکنم. ممکن است در این ماه رمضان به جنابعالی جسارتی بکنم. خواهش میکنم اگر چنین شد، دیگر روزه است، اخلاق من است، خیلی ببخشید. این آقای رفیق میگفت: گفتیم عجب کاری شد! این مرد روز اول ماه رمضان آمد با ما اتمام حجت کرد، حالا ما یک ماه رمضان تمام باید از او فحش بشنویم، چون روز اول ماه رمضان گفته اخلاق من این است. گفت: من هم گفتم: که عجب تذکر بجایی دادی، اتفاقاً اخلاق من هم همین طور است و بلکه بدتر، درحال روزه عصبانی میشوم، یک وقت میبینی که مثلاً این دوات را برداشتم و پراندم به سرت. همکارم گفت: عجب! خیلی اخلاق بدی است! پس خوب است هر دو مواظب باشیم. (1)
___________________
1- فلسفه اخلاق، شهید مرتضی مطهری(ره)، ص315