چرا قلع و قمع داعش سرعت گرفت؟(یادداشت روز)
«تلعفر آزاد شد» و «بخش عمده دیرالزور از سیطره داعش خارج گردید» رویدادهایی با این اندازه از اهمیت طی چند هفته صورت گرفته و این در حالی است که تا حدود شش ماه پیش از این، آزادسازی منطقهای به مراتب کوچکتر از دیرالزور یا تلعفر به زمانی بسیار بیشتر نیاز داشت. کما اینکه هزینههای آن بسیار بیشتر از آزادسازی دیرالزور بود، چرا؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- روزی که داعش حرکت خود را در صفحه شطرنج امنیتی عراق و سوریه شروع کرد، برای او و قدرتهایی که به نحوی به آن کمک کرده بودند، تردیدی وجود نداشت که هیچ نیرویی نمیتواند بر داعش چیره شود. از نظر آنان در آن زمان، بازگشت منطقه به دورانی که سلسلههایی نظیر عثمانی و بنیعباس بر آن حکومت میکردند، طبیعیترین وضعیتی بود که میتوان و باید انتظار آن را داشت. اگر به ادبیات رایج در دو پایتخت عربی- اسلامی منطقه یعنی ریاض و آنکارا در این مقطع- یعنی در حد فاصل 1392 تا 1395 نگاه بیندازیم و آنچه از زبان شخصیتهایی مثل بنسلمان و اردوغان بصورت ترجیعبند بیان میگردید، نظر بیندازیم، سودای بازگشت به دوران امپراتوریهای خلیفهمحور را کاملاً احساس میکنیم. و دقیقاً بر همین اساس در این دو پایتخت، داعش یک «فرصت» ویژه تلقی و به آن کمک میشد. در جریان تصرف موصل توسط داعش که در دهه سوم خرداد ماه 1393 روی داد، ترکیه به آسانی دیپلماتها و شهروندان خود را از شهر موصل خارج کرد و در مقابل چشم داعش یگانهایی از خود را به سمت «بعشیقه» واقع در غرب استان عراقی کرکوک حرکت داد و در جریان اعتراض مقامات رسمی عراق، با صراحت اعلام کرد بنا ندارد تحت هیچ شرایطی این منطقه را ترک گوید. کما اینکه تاکنون از ترک آن خودداری کرده است. معاون نخستوزیر ترکیه نعمان کور تلموش نیز در پاسخ به اعتراض مقامات عراقی و ایرانی گفت «توافق لوزان- مربوط به روزهای پایانی دوره عثمانی- به ما اجازه میدهد به سرزمین خویش وارد شویم.» در این زمان بنسلمان هم که اساساً نمیتواند از موضع مذهبی سخن گوید کما اینکه پادشاهان سعودی همواره از اینکه از موضع مذهب با دنیا سخن بگویند، ابا داشتهاند، در جریان حملات سریع داعش به عراق گفت داعش یک جنبش اعتراضی سنی است که علیه بیعدالتی به پا خاسته است. جدای از این مسایل، اسناد زیادی وجود دارند که از ارتباطات گسترده سرویس اطلاعاتی عربستان و ترکیه با داعش در فاصله سالهای 1395 - یعنی پیش از اشغال بخشهایی از عراق- تا 1394 حکایت میکنند.
داعش تا این مقطع اگرچه ضربات سختی هم تحمل کرده بود، اما با سرسختی در برابر تهاجم جبهه مقاومت، ایستادگی نشان میداد. نبرد امرلی و کوههای حمرین، نبرد البلد در حومه غربی سامرا، نبرد تکریت، نبرد جرف الصخر در شمال استان بابل نمونههایی از مقاومت سرسختانه داعش در برابر جبهه مقاومت بود. اما درست از زمان فروریختن آخرین دژهای غرب موصل، داعش با سرعت زیادی تحویل مناطق تحت سیطره خود را پذیرفت!
در واقع میتوانیم با شواهد و دلایل بگوئیم که وقتی آخرین دژهای داعش در غرب موصل فرو ریخت، داعش متوجه شد که به هیچ وجه قادر به مقاومت نیست و اگر بخواهد بر حفظ جغرافیا اصرار بورزد ضمن آنکه نمیتواند، ناگزیر به دادن تلفات زیاد است. حدود دو ماه پیش یکی از فرماندهان داعش که در غرب موصل به اسارت رزمندگان اسلام درآمد با اشاره به نیروهای مختلفی که از آنها به عنوان «نیروهای آزاد کننده» یاد میشود گفته بود اگر «حشد» نبود محال بود شما بتوانید حتی یک میلیمتر از موصل یا از هر جای دیگر را از دست ما بگیرید. پس کاملاً واضح است که عدم مقاومت جدی این روزهای داعش در برابر نیروهای حشد در عراق و یا نیروهای شبه حشد- فاطمیون، زینبیون، حیدریون، حزبالله و...- در سوریه، یک انتخاب نیست که داعش به آن دست یازیده باشد بلکه یک الزام و اجبار به حساب میآید.
2- بدیهی است که نه خود داعش و نه سرویسها و دولتهایی که به پیدایی آن کمک مؤثر کردهاند، نمیخواهند داعش با «شکست نظامی» کاملاً از بین برود بر این اساس میتوان گفت از دست دادن زمین به معنای از دست رفتن داعش نیست. تا همین دو سال پیش وقتی پای مقایسه «القاعده» و «داعش» به میان میآمد، گفته میشد القاعده با اجتناب از قرار گرفتن در یک «جغرافیا» و با خودداری از جمع کردن نیروی زیاد، خود و نیروهایش را به راحتی مدیریت و جابجا میکند و از این رو در قید هیچ جغرافیایی نیست در حالی که داعش با پذیرش عملی محصور بودن در یک جغرافیا ناگزیر است نیروهای زیادی را برای حفظ این جغرافیا دور خود جمع کند و به زودی با انواعی از مشکلات مواجه گردد. به نظر میآید داعش نزدیک به چهار سال پس از پدید آمدن هم اینک به سنت خانوادگی خویش- القاعده- بازگشته است اما البته هنوز با القاعده یک تفاوت بنیادی دارد و باید برای آن فکری کند وگرنه بعد از تسلیم جغرافیا ناگزیر به تسلیم سازمان خود هم خواهد شد. تفاوت مهمی که هم اینک داعش با نیای خود القاعده دارد، در نقطه تعیین «دشمن» است رهبری القاعده، آمریکا را اولین و مهمترین دشمن خویش به حساب میآورد و از درگیری اعضای خود با ملتها و گروههای مسلمان و از جمله شیعه پرهیز میدهد و این در حالی است که داعش هنوز هم دولتها و گروههای اسلامی را «دشمن نزدیک» خویش خطاب کرده و برای آن اولویت قایل است.
البته در عین حال باید پیش از این به یک شاخص مهم هویتی که تفاوت بنیادی داعش و القاعده را سبب میشود اشاره میکردیم. القاعده با هویت فعلی یک سازمان خودبنیاد بود و حتی دریافت کمک مالی او از سوی پارهای از جریانات منطقهای به معنای سرسپردگی به این جریانات نبود. کما اینکه این کمکها تأثیر عمدهای در حیات سیاسی و امنیتی القاعده نداشتند. این در حالی است که پیدایی داعش در عراق و سوریه و رشد آن به میزان بسیار زیادی وابسته به انواعی از کمکهای ویژه کشورهایی نظیر آمریکا، ترکیه و عربستان بود و طبعاً به دلیل گستردگی زیاد این وابستگی مالی نمیتوان انتظار داشت، رهاسازی جغرافیا به رهاسازی هدف تأسیس داعش بیانجامد.
با این وصف میتوان گفت داعش به ناچار و از این پس با مقاومت بسیار کمتر جغرافیای تحت اشغال خود را تسلیم میکند و از «راهبرد نظامی» به «راهبرد امنیتی» میرسد؛ به این معنا که علیالقاعده و به گواهی گسترده شدن اقدامات انفجاری داعش در شهرهای مختلف عراق، برای مدتی شاهد اقدامات امنیتی- ترور و استفاده از عوامل انتحاری علیه جمعیتها و اماکن حساس- در سطح نسبتاً گستردهای خواهیم بود. در این میان استانها و شهرهای محل اختلاف مانند دیالی، کرکوک و تلعفر به احتمال بسیار زیاد به میدان تاخت و تاز تروریستهای تکفیری داعش تبدیل خواهند شد. اما در این میان سخن این است که تا چه زمان؟ در پاسخ باید گفت اگرچه نمیتوان زمانی دقیق برای پایان اقدامات ضدامنیتی داعش و سایر گروههای تکفیری نشان داد اما میتوان گفت دوره اقدامات ایذایی تروریستی زیاد هم طولانی نخواهد بود. چرا که برای نیروهایی که شهرها را با همه پیچیدگیاش از سیطره داعش خارج کردند، تعقیب تروریستها در بیابانها و میان تپهها و رودخانهها و کوهها چندان سخت نخواهد بود.
3- کاملاً پیداست که پیروزی جبهه مقاومت بر تروریستهای تکفیری داعش، النصره و... تا چه حد آمریکا و دولتهایی نظیر سعودی را ناراحت میکند. آنان بخوبی میدانند مثل هر جنگ دیگر، پیروز میدان، شرایط آینده را تعیین میکند و از این روست که مقامات ارشد نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی به دست و پا افتادهاند و از پوتین «ضمانت امنیتی» مطالبه مینمایند! اما اسرائیل به خوبی میداند که «لاعاصم الیوم من امرالله الامن رحم» در این صحنه هیچکس نمیتواند تأمین امنیت آن را ضمانت نماید. جبهه مقاومت در این میان برخلاف تبلیغات گستردهای که علیه آن میشود، نمیخواهد کسی را تهدید کند بجز آنها که «ذاتاً» تهدید به حساب میآیند. آنان حتی آنگاه که بسیار ضعیف شدهاند، خود زمینههای درگیری را فراهم مینمایند چرا که «دشمن ضعیف» نمیخواهد ضعیف دیده شود.
در این میان دو رژیم سیاسی که در طول سالهای گذشته و به خصوص در حد فاصل سیطره داعش بر مناطقی از عراق و سوریه، ایران را دشمن شماره یک خود معرفی کردهاند یعنی اسرائیل و عربستان سعودی برای مصون ماندن از تبعات شکست سخت همپیمانان جنایتکار خود دو راه را برگزیدهاند یکی دنبال «ضمان امنیتی» از جبهه مقاومت از طریق مسکو میگردد و دیگری سخن از بازسازی رابطه با تهران میگوید و البته این در حالی است که ضمان امنیتی روسیه طبیعت رژیم وحشی اسرائیل را تغییر نمیدهد تا تغییر استراتژی «محو اسرائیل» ممکن شود و بازسازی رابطه با تهران بدون پذیرش هزینههای خساراتی که طی چند سال اخیر به ایران به خصوص در ماجرای منا وارد شده است، قاعدتاً امکانپذیر نیست و این در حالی است که عربستان قبول پرداخت غرامت چنین هزینههایی را با فروریختن اقتدار سیاسی خود برابر میبیند. عربستان بر این باور است که با پرداخت غرامت در واقع مقصر بودن خویش و در نتیجه افول سیاست و همگنان منطقهای خود را پذیرفته است. و البته علیرغم تلخی زیاد، دور نیست زمانی که ببینیم ریاض به ناچار تحریک منطقهای علیه ایران را کنار گذاشته و نیز پذیرفته است که با مردم افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و لبنان نمیتوان علیه خودشان جنگید.
سعدالله زارعی