جهنم شمالی یا بهشت جنوبی؟!(یادداشت روز)
ساختن دوگانههای جعلی و جهتدار یکی از تاکتیکهای قدیمی و همیشگی کار تبلیغاتی و عملیات روانی است. یکی از این نمونههای قابل تامل، دوگانهای است که این روزها در فضای مجازی و حتی رسانههای رسمی و دارای مجوز نیز دیده میشود. میگویند جمهوری اسلامی دو راه بیشتر پیش رو ندارد. یا باید شبیه کره شمالی شود یا شبیه کره جنوبی و ژاپن! در همین زمینه یکی از فتنهگرانی که به یُمن رأفت نظام این روزها برای خود میچرخد و چرند میبافد، نوشته است؛ «دلواپسان با تغییر مدل خود از «ژاپناسلامی» به «کره شمالی اسلامی» درپی تبدیل ایران به پادگانی بزرگاند که موشک و بمب اتم دارد، رفاه و آزادی ندارد.»
این اولین و آخرین مورد از این عبارتها و دوگانههای جعلی نیست. دو سال پیش نیز مرحوم هاشمی رفسنجانی (البته وی بعداً این موضع را به نوعی تصحیح کرد) گفته بود؛ «اگر میبینید آلمان و ژاپن این روزها محکمترین اقتصاد دنیا را دارند، اینها بعد از جنگ جهانی دوم از اینکه نیروی نظامی داشته باشند، محروم شدند.» روزنامههای زنجیرهای طی هفتههای اخیر در مطالب و تحلیلهای خود مدعی هستند که عدهای دوست دارند ایران، کره شمالی شود و الگوی خود را این کشور میدانند. مبنای این دوگانهسازی غلط و جعلی در این تفکر ریشه دارد که استقلال و پیشرفت اقتصادی را دو موضوع متضاد میدانند و برای داشتن زندگی توأم با رفاه و پیشرفت اقتصادی، چارهای جز دست شستن از استقلال کشور نمیشناسند.
پیش از هر چیز باید به نکتهای مهم و اغلب مغفول اشاره کرد. آنچه ما و مردم جهان درباره ژاپن، کره جنوبی و کره شمالی در ذهن داریم، تصویر و تصوری است که امپراتوری رسانهای غرب از کشورها میسازد. تصوری که اغلب مردم اروپا و آمریکا از کشور ما و وضعیت آن در ذهن دارند، در این زمینه نمونهای جالب است. این تصور به دلیل القائات دائمی و مسموم جریان مسلط و مدعی بیطرفی رسانهای غرب چنان از واقعیت دور است که وقتی آنان در اولین سفر خود به ایران میآیند، تقریباً همگی بدون استثنا ابراز شگفتی و تعجب میکنند. چرا که با ذهنیتی که برای آنان ساختهاند، ایران کشوری مخروبه و ترسناک است و سفر به ایران حتی با ریسک امنیت جانی نیز روبروست! برای درک بهتر شکاف میان این تصور و واقعیت کافی است به یاد بیاورید که چند سال پیش چند ورزشکار خارجی که برای شرکت در مسابقهای راهی ایران بودند با خود مواد غذایی و کنسرو هم آورده بودند و پس از دیدن وضعیت ایران ضمن ابراز شگفتی و نوعی سرافکندگی ضمنی، گفتند خیال میکردیم در ایران غذا برای خوردن پیدا نمیشود!
درباره کشورهای مورد بحث دوگانه فوق نیز همین قانون و رویه صادق است. ژاپن، آلمان، کره جنوبی و کشورهایی از این دست که دهها سال است زیر سلطه سیاسی و حتی نظامی آمریکاییها هستند، مدینه فاضله و آرزو و الگو معرفی میشوند و کشورهایی مانند کوبا و ونزوئلا و کره شمالی، جهنمهایی که باید مایه عبرت دیگران باشند! مردم دنیا باید این دو وضعیت القایی را همیشه در ذهن داشته باشند و بدانند که تسلیم و سازش مقابل آمریکا مساوی است با پیشرفت مادی و زندگی توأم با رفاه و در مقابل نرفتن زیر بار آمریکا هم یعنی گرسنگی و عقبماندگی و فلاکت و بدبختی! این تئوری و توهم که آمریکا مرکز تمام جهان است و «گر بر سر خاشاک یکی پشه بجند» باید با موافقت و تحت نظر واشنگتن باشد، به مردم و مسئولان کشورهای تحت سلطه نیز چنان خورانده شده که نظامیان آمریکایی به دختران و زنان ژاپنی در خاک این کشور تجاوز میکنند و حداکثر کاری که میکنند و میتوانند بکنند آن است که صفهای منظمی تشکیل داده و با نظم و ترتیب مراتب اعتراض خود را به شیوهای مدنی و سر دادن چند شعار و بالا گرفتن چند پلاکارد ابراز کنند تا تجاوز بعدی و اعتراض مدنی بعدی!
همین آقایانی که امروز در شیپور چنین دوگانهای میدمند، در زمان مجلس ششم میگفتند که جمهوری اسلامی با دنیا صادق نبوده و قدرتهای بزرگ حق دارند که به ما مشکوک باشند و لابد تحریم نیز حقمان است. خربزه خوردهایم و باید پای لرزاش بنشینیم! اگر دغدغه غرب به سرکردگی آمریکا مسئله هستهای و بمب اتمی خیالی بود، که تمام شد و رویش هم سیمان کشیدیم که خیالشان از بیخ و بن تخت شود. اما مگر داستان بهانهگیریها تمام شد؟ 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی شده را نابود کردیم و قرار شد 300 کیلو داشته باشیم. آقایان برای آنکه گردی بر برجام ننشیند امروز این میزان را نیز به حدود 88 کیلو کاهش دادهاند! نتیجه آن همه سرعت و عجله در عمل به تعهدات برجامی و حتی فراتر رفتن از تعهدات امروز چیست؟! فرانسهای که در مذاکرات نقش پلیس بد را داشت، امروز به لطف قراردادهای چرب و نرم پسابرجامی که فقط در یک فقره شرکت پژو را از کما خارج کرد، ژست پلیس خوب را گرفته و دم از مکمل برجام میزنند تا به خیال خودشان این بار درب صنایع موشکی کشور را گل بگیرند.
ما نه میخواهیم ژاپن باشیم و نه کره شمالی. ما میخواهیم و باید خودمان باشیم. جمهوری اسلامی ایران و به قول حضرت امام راحل(ره) نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. جمهوری اسلامی نیز بعد از 38 سال با تمام فراز و فرودهایش، عبارت و مفهوم غریب و ناشناختهای نیست. اگر قرار بود این یا آن را سرلوحه و سرمشق خود بدانیم، دیگر چه نیازی به شعار مبنایی نه شرقی نه غربی وجود داشت؟ اصلاً برای چه انقلاب کردیم؟! البته این سؤال، خود مسئلهای بسیار مهم است و به نظر میرسد نقطه اصلی و مرکز ثقل ماجراست. چرا انقلاب کردیم؟ اینجاست که آن آقای مدعی تئوریسین اصلاحات مینویسد؛ «عدهای مثل تروتسکی خواهان انقلاب مستمر هستند. یا مثل رژی دبره در پی انقلاب در انقلاباند. حال آنکه انقلاب یک امر استثنایی است و قاعده، زندگی عادی مردم است... گفتمان اعتدال به دنبال نرمالیزاسیون و عادیسازی است.»
از نظر این آقایان که البته مترجم و شیپور بومی نظرات خارجی هستند، انقلاب رخدادی بود که البته بهتر بود اتفاق نمیافتاد و حالا هم دیگر مسئلهای تاریخی است و در این حد باید به آن پرداخت. قاعده زندگی مردم است، نه انقلاب و انقلابیگری. از دل این تئوریهای وارداتی است که دوگانه ژاپن-کره شمالی بیرون میآید و تکثیر و القا میشود. انقلاب اسلامی آمد تا به به بزرگترین دوگانه و دوقطبی جعلی آن روز یعنی بلوک شرق و غرب پایان دهد و البته داد. نشان داد که میتوان نه در مدار کمونیسم بود و نه نوکر امپریالیسم. حال بعد از چهار دهه فیل عدهای یاد هندوستان کرده و میخواهند دوباره کشور و مملکت را گرفتار همان کلیشههای پوسیده کنند. یا باید مثل ژاپنیها تا کمر خم شویم و نوکر باشیم یا مثل کره شمالی چنین و چنان باشیم. خوراندن چنین تفکرات مسمومی به ملت، خیانتی است که عوارض و ابعاد آن دههها و سدههای دیگر روشن میشود. همانطور که ما امروز مینشینیم و درباره ترکمانچای و گلستان و... حرف میزنیم و البته کاری جز حسرت خوردن و تعجب کردن از میزان خیانت و خمودگیهای آن دوران از دستمان ساخته نیست. تاریخ را برای سرگرمی و حسرت نمینویسند، برای عبرت است.
محمد صرفی