kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۳۰۷۵
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۴

چرا تحریفگران «ماجرای نیمروز» را برنتافتند


وقتی فیلم «تولد یک ملت» ساخته دیوید وارک گریفیث در سال 1915 برپرده سینماها رفت و به عنوان روایتی درباره شکل‌گیری ایالات متحده آمریکا، از فرقه نژادپرست و جنایتکار «کوکلوس کلان» (که بنا بر رسم و آیین خود، سیاهپوستان را به آتش کشیده و می‌سوزاندند)، تصویری آزادیخواهانه و وطن پرستانه به نمایش گذارد، از تحریف تاریخ سخن نگفتند و در مقابل اعتراض برخی که معترض بودند چرا چنین تصویر موجهی از یک فرقه مخوف ساخته شده، همان‌ها که همواره شیفته‌وار از سینمای غرب و هالیوود صحبت کرده و مثال می‌آورند، گفتند این فقط یک فیلم است! و باید به ساختار سینمایی آن دقت کرد که در تاریخ سینما چه نوآوری‌ها و بدعت‌هایی گذارده است! فیلم «تولد یک ملت» همچنان در کلاس‌های سینمایی به عنوان یک اثر نوآورانه تاریخ سینما، نمایش داده شده و تدریس می‌شود!
همین کوکلوس کلان‌های نژادپرست و وحشی در فیلم معروف «بر باد رفته» نیز قهرمان داستان بودند و فراز و نشیب‌های قصه را رقم زدند و مخاطب را به همذات‌پنداری با خود وادار ساختند؛ امثال «رت باتلر» و «اشلی ویلکز» و ... که نزدیک به 80 سال است دل از همین جماعت عشق سینما برده و فیلم «برباد رفته» را در انواع و اقسام نظرخواهی‌های آنان به محبوب‌ترین فیلم تاریخ سینما بدل ساخت! بازهم گفتند به ملودرام فیلم دقت کنید که چقدر هنرمندانه پرداخت شده و فقط قصه و قهرمان‌های سمپاتیک آن را در نظر آورید. چکار دارید که تاریخ را تحریف کرده یا نکرده!
بیش از 90 سال در اغلب فیلم‌هایی که به نام «وسترن» ساخته شد، سرخپوستان‌(که در مظلومانه‌ترین شکل توسط سفیدپوستان فاتح قاره آمریکا قتل‌عام شدند) افرادی شریر و خبیث و وحشی نمایش داده شده و سفیدپوستانی که در طول چندین سده، همه مال و اموال و حرث و نسل همین سرخپوستان را به وحشیانه‌ترین صورت، غارت کردند، افرادی انسان‌دوست و مهربان و مملو از احساسات و عاطفه تصویر شدند! و در فیلم‌های وسترن بسیاری از سینماگران که مورد وثوق همین جماعت سینمادوست بوده و هستند، مانند «جان فورد» و «هاوارد هاکس» و «ویلیام ولمن» و «ادوارد دیمتریک» و «دلمر دیوز» و «کینگ ویدور» و «هنری هاتاوی» و ... جمله‌ای معروف شنیده می‌شد که «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است»(!) اما حضرات شیفته سینما معتقد بودند که ساختار سینمایی، بداعت‌ها و قصه‌های جذاب این فیلم‌ها، تحریف و وارونه‌نمایی تاریخ توسط آنها را به حاشیه برده و دلیلی برای طرح واقعیات تاریخی باقی نمی‌گذارد!
موضوع تحریف تاریخ در بسیاری از فیلم‌های تاریخ سینما به خصوص در هالیوود به چشم خورد، از نمایش مردی رشید و قدبلند به عنوان «رودریگز دیاز» یا همان ال سید(فرمانده صلیبی جنگ‌های اندلس که مردی کوتاه قد و زشت‌روی بود) در فیلمی به نام «ال سید» تا اغلب آثاری که درباره اردوگاه‌های مرگ یا افسانه یهودی‌سوزی جنگ دوم جهانی تحت عنوان هولوکاست ساخته شد، تا حتی فیلم‌های به ظاهر معترضانه برخی فیلمسازان آمریکایی درباه جنگ ویتنام مثل «شکارچی گوزن» ساخته مایکل چیمینو که در آن ویتنامی‌ها وحشی و سبوع نشان داده شدند که با بازی رولت روسی سعی داشتند اسیران آمریکایی را به سرحد جنون برسانند و متجاوزان آمریکایی مظلومانی اسیر دست این جنایتکاران تصویر می‌شدند و تا چهره خشن و خونریزی که در بیش از 100 سال در فیلم‌ها و حتی کارتون‌های آمریکایی از مسلمانان نشان داده شد که حتی کارشناسان آمریکایی همچون «پرفسور جک شاهین» و سیاستمداران تندرویی مانند «برژینسکی»‌(مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری اسبق آمریکا) را به واکنش واداشت که در مقاله‌ای در واشنگتن پست نوشت «این پارانویا را متوقف کنید» و تا تصاویری که در فیلم‌های هالیوودی از حضور ارتش این کشور در خاورمیانه به نمایش درآمد و در اکثر آنها، وجود آمریکایی‌ها برای نجات مردم کشورهای مسلمان از وجود تروریست‌ها لازم و ضروری نمایانده شده و اشغال سرزمین‌های اسلامی، عملی رهایی بخش و انسان‌دوستانه القاء شد!
اغلب این دسته فیلم‌ها علی‌رغم تحریفات شدید تاریخی و اجتماعی و سیاسی و ... اما به دلائل مختلف مورد علاقه همان جماعت عشق سینما بوده و هست و در فهرست‌های مختلفی که بعضا به عنوان بهترین فیلم‌ها یا فیلم‌های برگزیده ارائه می‌دهند، نام بسیاری از همین فیلم‌های تحریف‌گر ولو آثار ضد ایرانی به چشم می‌خورد و البته در مقابل همه انتقادها و اعتراض‌ها، جملاتی تکراری شنیده شده که اگر روایت دقیق تاریخی می‌خواهید به کتاب‌های تاریخ مراجعه نمایید؛ اینجا محل هنر و سینماست و ربطی به حقایق و واقعیت‌های تاریخی ندارد!
اما ناگهان وقتی پس از سال‌ها، یک فیلم درباره تاریخ معاصر این کشور و راجع به یکی از پرفراز و نشیب‌ترین مقاطع و مخوف‌ترین گروهک تروریستی تاریخ آن ساخته می‌شود، علیرغم همه ساختار سینمایی بدیع و نوآورانه و سبک بصری مستحکم و قوی، ناگهان دم خروس همان جماعت عشق سینما پدیدار شده و یک دفعه مسئله واقعیات تاریخی برایشان اهمیت پیدا کرده و به فیلم یاد شده هجمه عجیب و غریبی می‌برند که تاریخ را تحریف کرده است! جل‌الخالق! پس قضیه هنر و سینما و... چه شد؟! ساختارهای سینمایی وکتاب تاریخ و ... کجا رفت؟! چرا بیش از صد سال تحریف تاریخ توسط فیلم‌های سینمای غرب و هالیوود، به بهانه سینما و هنر و دغدغه‌های هنرمند و امثال این حرف‌ها نادیده گرفته شد و حالا که فقط یک فیلم در برابر آن ده‌ها هزار فیلم ساخته شده، ناگهان، تاریخ و تحریف آن اهمیت پیدا کرده است؟!
البته همه این ماجراها و قصه تحریف تاریخ و مانند آن، طبق معمول از خارج از مرزها و رسانه‌های معلوم‌الحالی که براساس اسناد و ادعاهای خودشان به سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی غرب وابسته‌اند (مانند رادیو زمانه که به طور مرتب و روزانه مطلبی علیه فیلم «ماجرای نیمروز» منتشر می‌کند)، شروع شده و به داخل کشور تزریق می‌شود و طبق معمول هم یک جماعتی که تحت تاثیر این رسانه‌ها بوده و هستند، همان اسرائیلیات را مانند ربات، تکرار می‌کنند! اگرچه تکلیف آن رسانه‌ها روشن و به قولی اظهر من‌الشمس است و انتظاری جز این از آنها نمی‌رود که وقتی پس از گذشت سال‌ها، فیلمی به افشای فقط بخشی از جنایات گروهکی تروریست می‌پردازد که مورد حمایت اربابان آنها قرار داشته و اساس مقابله‌اش با نظام و انقلابی است که نزدیک به 40 سال خار چشم آنها بوده، با تمام قوا برای حمایت از مزدورانشان به میدان بیایند و با قیل و قال و غوغا و بدون سند و مدرک از بدیهی‌ترین نقاط تاریخ معاصر ایران، تصویری دیگر بسازند! و حالا این جماعت مدعی سینما در داخل کشور نیز همان ادعاها را تکرار می‌کنند.
این جبهه رسانه‌ای که نمی‌تواند کارنامه سیاه گروهک تروریستی منافقین را انکار کند، به فرافکنی روی آورده و از یک طرف ادعا دارد که انقلاب و نظام اسلامی در ابتدا منافقین را وادار به خشونت کرد (غافل از اینکه خود سرکرده معدوم این گروهک در نخستین گزارش خود از جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی به صراحت اذعان کرد که «در دوئل همیشه کسی برنده است که اول اسلحه‌اش را بکشد و این ما (مجاهدین خلق) بودیم که اول اسلحه‌مان را کشیدیم»!) و از طرف دیگر اجرای عدالت درباره جنایتکارانی که بعضا 45 عملیات تروریستی در کارنامه خود داشتند را نقض عدالت قضایی و حقوق بشر به شمار می‌آورد!
این رسانه‌های وابسته محاکمه و مجازات کسانی را ناروا می‌دانندکه در شرایط جنگی و اشغال هزاران کیلومتر از خاک میهن با سلاح سرد و گرم به خیابان‌ها ریخته، به روی مردمی که دربرابر هجوم توپ و تانک و بمب‌های ارتش بعثی می‌جنگیدند، تیغ کشیده و در پشت جبهه به سلاخی و کشتار آنها دست زدند. آنچه در تمام کشورهای اروپایی دوران جنگ و همین آمریکای امروز، به عنوان خیانتی ابدی شناخته می‌شود. چنانچه سربازان انگلیسی که در جنگ جهانی اول فقط از جبهه جنگ فرار کرده بودند، علاوه بر اعدام، نسل اندر نسل خائن به شمار آمده تا اینکه پس از گذشت 100 سال، بازماندگان آنان از ملکه انگلیس درخواست کردند، لقب خائن از نام خانوادگی‌شان برداشته شود! با این حساب اگر اعمال جنایتکارانه گروهک تروریستی منافقین در یکی از کشورهای اروپای زمان جنگ اتفاق افتاده بود، چه قضاوتی درباره آنها می‌شد؟
اما شاید این حضرات از جهتی هم پربیراه نگفته و واقعا فیلم «ماجرای نیمروز» تاریخ را تحریف کرده باشد! چراکه این فیلم، تصاویر چندانی از عمق سبعیت و ددمنشی گروهک تروریستی مجاهدین خلق نشان نمی‌دهد. در «ماجرای نیمروز» تصویر مردمی که در 30 خرداد 1360 با تیغ و سلاح منافقین به خاک و خون غلطیدند، وجود نداشت. تصاویر چهره‌های خون‌آلود و له شده شهید بهشتی و دیگر شهدای فاجعه هفتم تیر 60 هم دیده نشد. از تصاویر پیکرهای جزغاله شده شهید رجایی و شهید باهنر هم خبری نبود. در «ماجرای نیمروز» از جنایات افسارگسیخته تابستان 1360 منافقین که به قول و نوشته گزارش‌های همین گروهک تروریستی، روزانه حداقل 20 عملیات ترور و انفجار و قتل و غارت انجام می‌دادند‌(یعنی در مجموع حداقل 1800 عملیات تروریستی) نیز اثری نبود. «ماجرای نیمروز» تصویر شکم از هم دریده شده شهید هاشمی‌نژاد را نشان نداد و پیکرهای تکه‌تکه شده شهید دستغیب و شهید مدنی و شهید صدوقی را در قاب دوربینش قرار نداد. از سفره‌های سوخته افطار و جوان‌های ترور شده در آغوش مادر و کاسب‌ها و مغازه‌دارهای به خاک و خون افتاده هم تصاویری نداشت و... شاید فیلمساز در مقابل این ملت شرم و حیا داشته که چنان صحنه‌های تکان دهنده‌ای را در برابر چشمان نسل امروز قرار ندهد.
«ماجرای نیمروز» تنها در یک صحنه به نمایش موسی خیابانی پرداخت، اما عمق جنایات این فرد را نشان نداد که با چه سنگدلی و شقاوتی دستور به قتل‌عام مردم کوچه و خیابان می‌داده و بمب‌گذاری و عملیات تیم‌های ویژه تروریستی با استعداد یک گردان زرهی را در کوچه و خیابان‌های شهر، طراحی می‌کرده است.
بله، «ماجرای نیمروز» تاریخ را تحریف کرده است چراکه به عمق طراحی برنامه‌های تروریستی کانون‌های امپریالیستی علیه انقلاب و نظام اسلامی که در سفر مخفیانه رجوی به غرب در سال 1359 تا فروردین 1360 به وی ابلاغ شد، نپرداخت، چنانچه خود رجوی در جلسات مخفی با سران رژیم صدام اعتراف می‌کند که آمریکا و فرانسه از بمب‌گذاری در دفتر حزب و نخست‌وزیری کاملا با اطلاع بوده و می‌دانستند که چه گروهی این عملیات را انجام می‌دهد!
«ماجرای نیمروز» تاریخ را تحریف کرده، چراکه به نقش مهم و اساسی شهید لاجوردی و همکارانش در دادستانی انقلاب مرکز در عملیات شناسایی و برخورد با لانه‌های تیمی تروریست‌های گروهک مجاهدین خلق و دفاع از مردم دربرابر تروریسم ددمنشانه آنها، نپرداخته است.
و حالا بایستی فیلم‌های دیگر و بسیاری ساخته شود تا توحش تروریست‌های منافقین را در سال‌های بعد از 1360 نشان دهد؛ زمانی با فریب مقامات قضایی و تواب نمایی، آزاد می‌شدند و سپس مجددا با پیوستن به تروریست‌ها، در شناسایی و ترور همان‌ها که به آزادی‌شان کمک کرده بودند، شریک می‌شدند. فیلم‌هایی که دنائت و حقارت منافقین و سرکردگانش را در مزدوری یکی از شقی‌ترین حاکمان تاریخ معاصر یعنی صدام عفلقی نشان دهند و شراکتشان را در زنده به گور کردن هزاران هزار کرد و همچنین مخالفان صدام در عراق، به نمایش گذارند. فیلم‌هایی که شنیع‌ترین مزدوری‌های تاریخ را در دادن گرای مناطق مختلف ایران توسط منافقین برای موشک‌های صدام و کشتار وسیع مردم بی‌گناه را به تصویر کشد. فیلم‌هایی که جنایات بی‌حد و حصر منافقین را به هنگام تجاوز به خاک ایران (با پشتیبانی ارتش صدام) در عملیات‌های موسوم به مروارید و یا فروغ جاویدان و قتل‌عام هزاران تن از مردم بی‌دفاع مهران و اسلام‌آباد غرب و ... حتی به رگبار بستن مجروحین داخل بیمارستان‌ها را نشان دهد. فیلم‌هایی که سازماندهی منافقین درون زندان‌ها برای عملیات به اصطلاح پشت جبهه جهت حمایت از منافقینی که با حمایت و سلاح‌های ارتش صدام به خاک میهن تجاوز کرده بودند و عنقریب انتظار ورودشان به تهران و اشغال پایتخت را داشتند، به نمایش گذارد.
فیلم‌هایی که رشادت‌ها و مجاهدت‌های امثال شهید لاجوردی و صدها تن از سربازان گمنام امام زمان‌‌(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) را به تصویر بکشد که چگونه طی سال‌ها و علیرغم تهاجم دشمن غدار از خارج کشور و محاصره همه‌جانبه اقتصادی و سیاسی از سوی قدرت‌های سلطه‌گر جهانی اما در تقابل با دشمنی که در چهره ایرانی، ناجوانمردانه پشت جبهه را هدف قرار داده بود، تردید نکردند و با دست تقریبا خالی و تجربه‌های اندک اما با توکل و ایمان به خدا، هرآنچه در توان داشتند به منصه ظهور رسانده و تا آن سوی مرزهای شهادت هم پیش رفتند.