به یاد تکاور ارتشی، شهید مرتضی نوروزی
اسارت ناموسم را حتی نمیتوانم تصور کنم(حدیث دشت عشق)
مرتضی نوروزی در نخستین روز تیرماه سال 1348 در یک خانواده مذهبی و سنتی در اسلامشهر دیده به جهان گشود.
پدرش قاری قرآن، پیرغلام و از معتمدین محل بود. مرتضی فرزند دوم خانواده و در رشتههای رزمی فعالیت میکرد. دو هدف بزرگ او؛ اول اینکه یکی از بهترین تکاوران ارتش باشد و هدف دومش دفاع از دین، ناموس و خاک وطن بود
چندین بار برای اعزام به جبهه اقدام کرد، ولی هربار با مخالفت مادر روبرو میشد، زیرا برادر بزرگترش (اسلام) در جبهه به سر میبرد و برادر کوچکترش (مصطفی) دچار بیماری مادرزادی ریوی بود.
او میگفت: میتوانم از جانم بگذرم، ولی نمیتوانم حتی تصور کنم ناموس ایرانی، اسیر صدام و رژیم بعث بشود.
برای گذراندن یک دوره 6 ماهۀ تکاوری، به مرکز آموزش 05 کرمان اعزام و پس از پایان دوره آموزشی به پیرانشهر رفت.جنگهای چریکی در مناطق کوهستانی و صعبالعبور شمالغرب و کردستان، هم با دشمن بعثی و هم با گروهکهای ضدانقلاب آغاز شده بود. صدام همراه با گروهک منافقین برای از بین بردن انقلاب اسلامی دست به جنایات بزرگی، از جمله شکنجههای وحشیانه نیروهای نظامی میزدند تا بلکه بتوانند با ایجاد رُعب و وحشت آن مناطق را ناامن کرده و در مرحله بعد حکومت خودمختاری را به دست بیاورند و از ایران اسلامی جدا کنند.سرانجام مرتضی پس از چندین ماه درگیری سخت با گروهکهای ضدانقلاب و منافقین، در یک عملیات شبانه در نواحی پیرانشهر با اصابت گلوله به پهلویش مجروح و به بیمارستان منتقل شد و 5 مهرماه سال 68 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.