kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۲۳۵۴
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۴
به مناسبت ایام حج و به یاد دیپلمات انقلابی، شهید رکن‌آبادی

یاد واقعه عاشورا افتادم...!



مائده سادات سجادیان
 وقتی ایام حج فرا می‌رسد ناگزیر به یاد مرگبارترین و تلخ‌ترین حادثه زیارتی یعنی رویداد منا می‌افتیم و یاد شهید بزرگوار رکن‌آبادی زنده می‌شود! آن‌ روزی که دعای عرفه را خواندیم و خانواده‌ها رفتند و برای حاجیان سفرکرده بنرهایی سفارش دادند. در آستانه عید قربان و روز اجرای مراسم رمی جمرات در سرزمین منا اتفاق تلخی در خیابان 204 منطقه منا (شهر مکه) رخ داد. ازدحام حجاج باعث کشته‌شدن دست کم بیش از هفت هزار نفر شد. اما سیاسی‌کاری‌هایی در این زمینه برای سرپوش گذاشتن روی واقعیت‌ها انجام گرفت به گونه‌ای که مقامات رسمی عربستان دو روز پس از وقوع حادثه تعداد جانباختگان را 769 نفر اعلام کردند! تعداد جانباختگان ایرانی در این حادثه 464 نفر اعلام شد و رهبر معظم انقلاب هم در پی این حادثه سه روز عزای عمومی اعلام کردند.
مرگبارترین رویداد تاریخ حج
ایران با 464 جانباخته، بیشترین کشته شناسایی شده را در این فاجعه داشته و براساس آمار به دست آمده، مالی با 312، نیجریه با 274، مصر با 190، بنگلادش با 137 و اندونزی با 129 جانباخته پس از ایران بیشترین تلفات را داشته‌اند. این واقعه، مرگبارترین رویداد تاریخ حج است. البته پیش از آن واقعه سال 1990 دیگر حادثه حج با بیش از هزار کشته بود که در آن هزار و 426 زائر جان باختند. رویداد سال 1990 هم در مسیر رمی جمرات اتفاق افتاد. رمی جمرات چندین بار دیگر نیز چند صدکشته به جا گذشته است؛ از جمله در سال 2006 میلادی، بیش از 360 نفر از حجاج بر اثر ازدحام جمعیت هنگام اجرای مراسم رمی جمرات به شهادت رسیدند. این واقعه در پی مذاکرات سازمان حج و زیارت جمهوری اسلامی ایران با مسئولان عربستان، به دلیل استمرار کارشکنی‌های دولت سعودی منجر به لغو شدن سفر حج برای ایرانیان در سال 95 شد. رهبر انقلاب هم در پیامی در آستانه فرارسیدن موسم حج در پانزدهم شهریور 1395 با مقصر خواندن حکام سعودی در این فاجعه، از ممانعت مسئولان سعودی در تشکیل هیئت حقیقت‌یاب بین‌الملل اسلامی برای آشکار شدن زوایای پنهان این فاجعه انتقاد کرد.
این خیابان را تا به حال ندیده بودیم
سخت بود که از بازماندگان حادثه منا بپرسیم آن روز تلخ چه گذشت؟! به همین خاطر با بسیاری تماس گرفتم و خواستم صحبت کنند اما به یاد آوردن آن روز بسیار برایشان غم‌انگیز بود. از کسی سؤال کردم که روزهای سخت و دشوار جبهه‌های حق علیه باطل را گذرانده بود؛ در ارتفاعات شاخ شمران، کربلای پنج و فاو سلحشوری‌ها و حماسه‌‌آفرینی‌ها داشت؛ 47 ساله است، مهدی جعفری به ما گفت کاری نکرده‌ایم که به ما بگویید جانباز! واقعاً افتخار می‌کنم سهمی در اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی داشته‌ام. اما وقتی پرسیدیم که از روز تلخ منا بگویید سخنش را با ترکیدن بغضش آغاز کرد و گفت: در کاروان ما جملگی مردانی بودند که روزگاری برای اعتلای صلابت و اقتدار این مرز و بوم به میدان مقابله با باطل رفتند و افتخارآفرینی کردند. البته در این جمع مردان مدافع حریم ولایت و سلحشور میدان‌های مقابله با تکفیری‌ها نیز حضور داشتند. یادم نمی‌رود طلوع فجر از مشعر به طرف سرزمین منا حرکت کردیم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دیدم خیابان خالی، مملو از جمعیت زائران شد. البته ظاهراً ما را از خیابانی بردند که تا به حال حاجیان ایرانی نرفته بودند. شاید ساعت 8:30 صبح بود که آرام آرام فشارها و تراکم جمعیت خودش را نشان داد. دیگر نفس‌ها به سختی بالا و پایین می‌رفت. آفتاب شدیدی بر بالای سر حاجیان حاکم بود- در این حال همان مدافع حرم را دیدم که با دوربین خود برای همسرش فیلمبرداری می‌کند. واقعاً احساس می‌کردم قفسه‌ سینه‌مان در حال خرد شدن است. پاها در حالت ایستایی و فقط بدن‌هایمان به جلو و عقب رانده می‌شد. به یک باره دیدیم چند نفر مسلمان سیاه‌پوست آفریقایی‌، بنگلادشی‌ و شاید هندی‌ها با آن قدرت‌بدنی بالا در داخل جمعیت یک شکافی ایجاد کردند تا به دیواره‌ها برسند و شاید راهی برای فرار از این همه فشار بیابند. اما به زمین افتادند و هیچ‌کس در آن شرایط گرمای سوزان و فشارهای متعددی که به بدن‌شان وارد شده بود توان بلندکردن این‌ حاجیان را نداشت. مدیریت جمعیت دیگر قابل کنترل نبود و همین‌طور بر تعدادشان افزوده می‌شد؛ همین‌طور تعادل‌ جسمی حاجیان از بین می‌رفت و زیر دست و پا قرار می‌گرفتند. به یک باره دیدم در جلوی من هفت طبقه پیکر حاجیان افتاده است و واقعاً دیدن این صحنه‌ها دردناک و اسفناک بود.
 سعودی‌ها از دادن قطره‌ای آب امتناع می‌کردند
چقدر سخت بود که برای رد شدن از این مسیر، زائران باید از روی این حاجیان نیمه‌جان رد می‌شدند؛ جایی که آمده بودیم به اوج بندگی و عبودیت برسیم. حالا دیگر ساعت‌ها به ظهر نزدیک می‌شد و صدای‌اشهد حاجیان به گوش می‌رسید. التماس‌های «الجرعه، الجرعه» مظلومیت مسلمانان را به رخ می‌کشید و در ذهن‌ها حادثه عاشورا و مظلومیت حضرت اباعبدالله‌(ع)، یاران و خانواده‌اش تداعی می‌شد. جایی که بر زمین گرم منا افتاده بودیم اما دریغ از توجه سربازان سعودی که با حالت مستانه آب می‌نوشیدند به ما جرعه‌ای نمی‌دادند.
دیدم رکن‌آبادی به صندلی برزنتی‌اش تکیه زده است
دیگر بیهوش شدم و نفس کشیدن برایم سخت شده بود. در همین حال چشمانم به آقایی افتاد که بعدها فهمیدم او مرد روزهای سخت لبنان، غضنفر رکن‌آبادی است. از حال رفته بود و به صندلی برزنتی‌اش تکیه زده بود؛ دو نفر او را باد می‌زدند. باید قرص‌هایم را می‌خوردم و از این رو جرعه‌ای طلب کردم. همراهان شهید آب باقی‌مانده را در اختیار بنده قرار‌دادند. بعد از اعلان‌اشهد و تصویربرداری از فضا و پیامی به رهبر انقلاب و مردم ایران دوباره از هوش رفتم. ساعت سه، بار دیگر چشمانم باز شدند و دوباره رکن‌آبادی را دیدم.
رکن‌آبادی زودتر امام حسینی شد
اما در کنار همه این شهداء، شهادت دکتر غضنفر رکن‌آبادی بحث‌برانگیز بود؛ شهيد دکتر غضنفر رکن آبادي در سحرگاه يکم فروردين 1345 همزمان با اذان صبح در اولين روز بهار و در يک خانواده مذهبي در شهر مقدس قم به‌عنوان اولين فرزند خانواده پاي به عرصه وجود نهاد. به گفته پدر و مادرش، وی از همان اوايل سنين کودکي رفتارش با هم سن و سالان خود بسيار تفاوت داشت. اهل تفکر و مطالعه بود. چهره جدي و نگاه نافذش از همان اوايل کودکي بخوبي او را از ديگران متمايز مي‌کرد و اغلب بستگان و فاميل را تحت تأثير قرار مي‌داد تا جايي که همه فاميل آينده‌اي متفاوت از ديگران را براي او پيش‌بيني مي‌کردند. شهيد رکن‌آبادي خيلي زودتر از بقيه هم سن و سالان خود با امام حسين(ع) آشنا شد. علت آن هم اين بود که پدر بزرگ او هر ماه از ابتداي تولد برايش روضه 12 امام نذر کرده بود که اين روضه تا زمان شهادت وی ادامه داشت و هم اکنون نيز ادامه دارد. از حدود 15 سالگي نماز شب مي‌خواند. حضور در بسيج را به عنوان رسالت انقلابي خويش قلمداد مي‌کرد و بيشتر ساعت‌هاي روز را در دوره جواني در بسيج مي‌گذراند. براي اولين بار در سن 15 سالگي عازم جبهه‌هاي جنگ شد و هميشه با وجود حضور در جبهه به گونه‌اي برنامه‌ريزي مي‌کرد که هيچ‌گونه افتی در مسير تحصيلاتش رخ ندهد، چه در ايام دبيرستان و چه در ايام دانشگاه؛ و اين روند تا پايان دفاع مقدس ادامه داشت. در سال 68 به پيشنهاد و اصرار مادر در حالي که دانشجوي دانشگاه امام صادق(ع) بود ازدواج کرد و در همان روزها خدمت در وزارت امور خارجه به او پيشنهاد شد. در مدت 26 سال خدمت صادقانه و  انقلابي در اين وزارتخانه، منشاء تحولات بزرگي در عرصه بين‌الملل بود. به رغم حيا و نجابت ذاتي‌اش همواره در دفاع از آرمان‌هاي امام و انقلاب در صف اول بود.
کاری که برای رضای خدا نباشد ارزش ندارد
مرتضی رکن‌آبادی، برادر شهید می‌گوید: غضنفر هيچ وقت به دنبال کسب پست و مقام نبود. همه تلاش خود را صرف انجام درست و به‌موقع وظايف مي‌کرد. همواره تاکيد مي‌کرد که فرصت عمر خيلي کوتاه است و بايد از اين فرصت کوتاه نهايت استفاده را کرد و شايد به همين علت بود که سرعت انجام کار در ايشان خيلي بالا بود. کارهاي محوله را با حس مسئوليت‌پذيري و مشتاقانه انجام مي‌داد و جمله‌اي که هميشه به زبان مي‌آورد اين بود که « کاري که براي رضاي خدا نباشد ارزش ندارد». هميشه خود را خدمتگزار کوچک مردم و نظام مي‌دانست و تنها چيزي که برايش ارزش نداشت کسب پست و مقام‌هاي دنيايي بود.
به همراهی حزب‌الله می‌بالید...!
وی افزود: تسلط او به دو زبان انگليسي و عربي درکنار زبان ترکي که از هم‌کلاسي‌هايش در دانشگاه آموخته بود و‌اشتياق او به جهاد به‌سرعت او را در صف حاميان جدي مقاومت فلسطين و لبنان قرار‌داد و‌اشتياق او به جهاد در راه خدا سبب شده بود تا وي جزء دوستان بسياري از مبارزان فلسطيني و لبناني شود. ارتباط با شهيد سيدعباس موسوي دبيرکل سابق حزب‌الله، سيدحسن نصرالله، شيخ سعيد شعبان و.... از همان اوان جواني براي او ميسر شد. بيهوده نيست که سيدحسن نصرالله در مراسم خداحافظي او در شوراي حزب‌الله گفته بود که طي 30 سال گذشته که ما با رکن آبادي آشنايي داريم او همواره حامي حزب‌الله بوده است و ما او را عضو حزب‌الله  مي‌دانيم در حالي که در آن زمان رکن آبادي فقط 24 سال سابقه خدمت در وزارت خارجه را داشت و البته شهيد رکن‌آبادي همواره به اين همراهي خود با حزب‌الله مي‌باليد.
لبخند پرمعنایش را فراموش نمی‌کنم
برادر شهید رکن‌آبادی می‌گوید: هنوز تکرار عبارت سيدحسن نصرالله که مي‌گفت اسرائيل مانند خانه عنکبوت سست است از زبان او با آن لبخند پرمعنا تداعي مي‌شود؛ هيچ‌گاه به ياد نداريم که از هيمنه و کبکبه اسراييل و امريکا چيزي گفته باشد. انگار او به قدرت ايمان و امداد الهي از سويداي وجودش ايمان داشت و وعده‌هاي الهي را در بيش از سه دهه حضورش در جبهه‌هاي مختلف از دفاع مقدس تا سوريه و لبنان به عينه ديده بود.
وی تأکید کرد: به رغم حضور بسيار نزديک ايشان در لايه‌هاي موثر مقاومت به واسطه مسئوليت‌هاي سياسي هيچ‌گاه از نقش خود در تحولات منطقه چيزي نمي‌گفت و عاشقانه از  مجاهدت‌هاي  مومنانه حزب‌الله و سپاه قدس در تحولات منطقه مي‌گفت. هنوز تعريف‌هاي بلند او از مجاهدت‌هاي خالصانه سردار همداني، سردار اسدي، سردار شاطري، عماد مغنيه بخاطر دارم.
شهادت در منا!
از ماه‌ها قبل از موسم حج از او خواسته شده بود که بعثه مقام معظم رهبري را در موسم حج همراهي کند. هشدارهاي زيادي از اطرافيان درخصوص خطرناک بودن سفر به کشور عربستان سعودي به وي داده مي‌شد اما او همواره مي‌گفت امروز حضور در اين جبهه براي من تکليف است. او سراسر عمر خود را در جبهه‌هاي مختلف سپري کرده بود و حضورش را در موسم حج سال 94 در راستاي وظايف ديني و سياسي‌اش ارزيابي مي‌کرد. همواره آروزي شهادت مي‌کرد همچنانکه اين آرزو يکي از فرازهاي وصيت نامه وي بود.
سحرگاه دوم مهر سال 94 بود که همراه با ساير حجاج از مزدلفه وارد سرزمين منا شد و در همان لحظات آغازين صبح عازم رمي جمرات شد اما در صحنه‌سازي و برنامه‌ريزي صورت گرفته توسط صهيونيست‌هاي سعودي گرفتار شد همان‌هايي که بارها و بارها اقدام به ترورش کردند که حمله به سفارت جمهوري اسلامي در بيروت و شهادت 28 تن و مجروح ساختن 160 تن ديگر تنها يک نمونه آن است. حدود ساعت 12 ظهر بود که از فاجعه منا توسط تلويزيون آگاهي يافتم و از همان لحظه اول به خانواده‌ام گفتم «حاجي را بردند». من اطمينان داشتم که سعودي‌ها از فرصت حضور رکن آبادي در خاک عربستان سعودي به سادگي نخواهند گذشت و اين موضوع را بارها و بارها به ايشان  گوشزد کرده بودم اما هر بار ايشان به من گفته بود که براي من حضور در ايران،‌ لبنان، عربستان و... يک معنا دارد. او به هدفش فکر مي‌کرد که خدمت به اسلام بود و نهايت مسيرش که هميشه آرزوي شهادت داشت. دولت سعودي از ساعت‌هاي اول فاجعه منا نسبت به سرنوشت برادرم ابراز بي‌اطلاعي مي‌کرد تا جايي که حتي اعلام رسمي هم کردند که ايشان وارد خاک سعودي نشده است در نهايت هم جنازه‌اي را تحويل دادند که حدود 60 روز از دفن آن مي‌گذشت. پيکري که پس از نبش قبر ديديم روي آن کالبد شکافي صورت گرفته بود.