به یاد امیر سرلشکر جانباز شهید
فرمانده شکستناپذیر(حدیث دشت عشق)
حسین علایی کاخکی فرزند جمال در نوروز 1338 در شهر کوچک و زیبای کاخک به دنیا آمد.حسین که تازه ازدواج کرده بود؛ برای جلوگیری از پیشروی دشمن به آبادان رفت. او از جنگ نفرت داشت ولی دفاع را مقدس و لازم میشمرد. آخرین صحنههای جنگ او در ارتفاعات حاج عمران رقم خورد. نخستین روزهای مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 بود که امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی او را به عنوان استاد دانشگاه افسری امام علی(ع) ارتش برگزید و حکم به رفتنش به تهران را داد. ادب، اخلاق، تواضع، و شاید سرنوشت، حکم میکرد که برای خداحافظی از همرزمان وفادارش، برای آخرین بار به میان آنها برود.
در زمان عملیات تا همه فرماندهان و سربازان و اسیرانش غذا نمیخوردند او دست به غذا نمیزد و تا زخم همه را نمیبستند او اجازه بستن زخمهایش را نمیداد، عراقیها هم با همه وحشتی که از او داشتند ولی از جوانمردی و مردانگی او قصهها شنیده بودند و اسیر که میشدند نام او را صدا میزدند. عصر روز پنجم مرداد ماه 1362 روح پاک فرمانده بزرگ ما و یکی از فرزندان راستین ایران به خدا پیوسته بود و او هم با افتخار پس از چند سال جنگ بیامان و آزادسازی میهنش از لوث وجود اشغالگران ردای خونین و مقدس شهادت را به تن کرده بود.