از هراره تا تهران - ۱۴
بحران اخلاقی، زیربنای سایر بحرانهای جهانی
اکثر مستمعان، سخنراني آقاي خامنهاي را با ترجمة انگليسي و از طريق گوشي ميشنوند. صداي ترجمة انگليسي، مانند ترجمههاي معمول اين اجلاسها نيست. صدا، تقريباً همان صلابت و گرمي صاحب کلمات را دارد، با احساس ادا ميشود و اثر ميگذارد.
ترجمه به قدري استادانه است که آقاي خامنهاي ميتوانند هم زمان، هيجان و اثر ناشي از سخنانشان را در چهرة مستمعان ببينند. اين صدا متعلق به دکتر «فضلالله نيکآيين» استاد زبانشناسي و اديب هنرمند و برجستة کشورمان است که متن آمادة نطق را از قبل ترجمه کرده است و حالا هم زمان با سخنراني آقاي خامنهاي و منطبق با لحن ايشان آن را قرائت ميکند.
5 آقاى رئيس!
هشتمين دورة جنبش در شرايط بحرانىِ ويژهاى آغاز مىشود. درحاليکه قسمت بزرگى از منابع اقتصادى و ثروتهاى جهان، در نتيجة مسابقات تسليحاتى غرب و شرق، و تنش بين دو قطب به هرز مىرود؛ تضاد فزايندة بين شمال و جنوب، هنوز همچون مهم ترين مشکل جهان، مطرح است. شرايط مبادلة مواد خام با کالاهاى صنعتى، بيش از گذشته به ضرر جهان سوم تغيير يافته است. صدور بحران و تشنج، با افزايش تصاعدى صدور تسليحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتيجة اين ستم مضاعف، مفاهيم رشد و توسعه، در بسيارى از مناطق، بهصورت شعارهايى دستنيافتنى و غيرعملى در آمده است. تاراج ثروتهاى جهان سوم، از طريق بحران وامها، به منافع نسلهاى آينده نيز تسرى يافته است. روشهاى آشکار استعمار کهن، جاى خود را به شيوههاى پنهانتر، پيچيدهتر و مؤثرترى بخشيده است. نظامىگرى، استفاده از زور در مناقشات بينالمللى، نقض حقوق واقعى بشر، نقض مقررات انسان دوستانه و حقوق بينالمللى، تضعيف نظام چندجانبه، عدم تحمل نظامهاى مستقل از جانب دو قطب موجود، تهديد هستهاى جهان، توليد و کاربرد سلاحهاى امحاى دستهجمعى و نامتعارف و تخريب محيط زيست انسانى و منابع طبيعى، اوج تازه و مخاطرهانگيزى يافته است.
بحرانهاى اخلاقى که در واقع زيربناى ساير بحرانهاى جهانى است، بيش از هر زمان، انسانيت را تهديد مىکند. جدايى از ارزشهاى اديان الهى که مطمئنترين معيارها براى تنظيم رفتار بشر هستند، منجر به هرج و مرج اخلاقى گرديده و بنيادهاى فرهنگى جوامع را بهشدت لرزان ساخته است. اشاعة فساد و فحشا روند فزاينده يافته و اساس و بنيان خانواده، يعنى سنگ بناى جامعه و ماية دوام و بقاى نسل، در معرض تزلزل و بىبندوبارى فاجعهآميزى قرار گرفته است. توفيق در مقابله و مبارزه با وضع انفجارآميز موجود، در گرو تلاش فورى، مستمر، همهجانبه و جهانى است. ناچار اين فرصت بايد به بهترين نحو مورد استفاده قرار گيرد، واِلّا قسمت عمدهاى از مسئوليت ادامة بحرانها بهعهدة ما خواهد بود.
برخي از اين مخاطبان با مشکلات و بحرانهاي جهاني آشنا هستند و به آنها فکر ميکنند و تعدادي، کلاً در اين عوالم نيستند و معلوم نيست در اين جمع چه ميکنند. اما آقاي خامنهاي در ميان اين بحرانها، مسئلهاي را مطرح ميکنند که براي همه تازه و عجيب است و باز حکايت از تفاوت ماهيتي و حقيقي ميان اين سخنران با ديگران دارد. اين يک جملة ساده است: «بحرانهاي اخلاقي که در واقع زيربناي ساير بحرانهاي جهاني است، بيش از هر زمان انسانيت را تهديد ميکند» اما اعتقاد به آن، نوع نگاه به مسائل جهاني را تغيير ميدهد. حتي کاسترو که با تفکر مادي شناخته ميشود، به فکر فرو ميرود. نگاهي در اين سطح و جايگاه به اخلاق، همان چيزي است که مکتب و مبارزة او کم دارد. چند نفري مانند کاسترو، ماندهاند! ماندهاند بين فکر کردن به آنچه شنيدهاند و شنيدن آنچه گفته ميشود.
آقاي خامنهاي اولين کسي است که فقط ابرقدرتها را مسئول مشکلات نميداند و اعلام ميکند که اگر از اين فرصت استفاده نکنيم، بيشترِ تقصيرها بر گردن ماست.
6 آقاي رئيس! رؤساي محترم جمهور و دولتها! هيئتهاي محترم نمايندگي! حضار محترم!
بهمثابة معلمي که در اوج تدريس، به نکتهاي مهم ميرسد، باز همة مخاطبان را صدا ميزنند تا بيشتر توجه کنند. گوش کنيد مدعيان عدم وابستگي!
7 بياييد لحظاتى جهان بزرگ و پر مسئلة خود را از جايگاهى فراتر از مشکلات مقطعى، موضعى و محلى بنگريم. اين به معناىِ کوچک و کم اهميت انگاشتن مسائلى نيست که هر يک از آنها، ملتى را زير فشارهاى طاقتفرسا له کرده و ميليونها آدم را در دوزخى از بىعدالتى و فقر و گرسنگى و جنگ و بيمارى و جهل زندانى ساخته است. بلکه براى راه يافتن به قلهاى است که در آن، فرصتى براى مشاهدة منشأ و چهارچوب همة آن پديدههاى غمانگيز دست دهد و هندسة معيوب و ناهنجارى را که بر روابط سياسى و اقتصادى کنونى جهان و نيز به طورِ برابر، بر ذهنيت جلادان و قربانيان حاکم است، ديده و شناخته شود. اين تکليفى بزرگ، همتى بلند و اميدى زوالناپذير را از آنان که به چنان واقعيتى دست يابند، طلب مىکند. اما بىشک کليد حقيقى و قطعى حل همة آن مشکلها را نيز به ما نشان مىدهد و ما را از کجروى و گم کردن جبهة حقيقى و اشتباه دوست و دشمن بر کنار مىدارد.
مشکل اصلى در يک جمله آن است که دنيا، نظام سلطه را پذيرفته است. بگذاريد از سخنها و قالبها فراتر برويم، داعيهها و شعارها را با عملها و سياستها تطبيق کنيم و نيز استثناهاى معدود و انگشتشمار را هم ملاک قرار ندهيم. خواهيم ديد که نه فقط قدرتهاى بزرگ، ابرقدرتها، تقسيمکنندگان جهان و آنان که منافع خود را ولو در آن سوي عالم بر منافع کشورها و ملتها ترجيح مىدهند و طلبکارانه آن را مىجويند، بلکه حتى خود آن کشورها و ملتها و رهبران نيز سلطهگرى، يعنى اولويت منافع سلطهگران را چون جبر تخلفناپذيرى گردن نهادهاند. اگر نظام سلطه در زمانهاى گذشته بهصورت لشکرکشى و بردهکُشىِ امپراطورها تجلى مىکرد، امروز بهشکل شبکة بسيار پيچيدة جهانى، در مظاهر و حوزههاى بسيار متعددِ حيات ملتها ظاهر شده است. نظام سلطه توانسته است براى خود اقتصادى خاص، روابط سياسىاى ويژه و از همه بالاتر، فرهنگ سلطه را ايجاد کند. لذا اگر ديروز براى مقابله با سلطة امپراطورها، آمادگى و دفاع نظامى ملتها کفايت مىکرد، امروز حتى براى احساس سلطه از سوى ملتها، نياز به فعاليت و تلاش جدى وجود دارد و مقابله با آن حقيقتاً ابعاد وسيعى يافته است.