جنایات دشمن شدید - 1
یکی از سران سابق رژیم صهیونیستی:
ما به قانونی بودن کارهای غیرقانونی خود ایمان داشتیم!
اشاره:
در نیمه دوم قرن بیستم حوادثی از قبیل هواپيما ربايى؛ ترور رهبران سياسى، نمايندگان ديپلماسى، مسافران، جهانگردان؛ و گروگانگيرى به منظور باجگیری و يا به دست آوردن پناهندگى سياسى و مسايلى از اين قبيل، فراوان صورت گرفت. طیف خاصی از بازیگران سیاسی بینالمللی نظیر کشورهای استعمارگر، گروههای نژادپرست و صهیونیستها فرصت را غنیمت شمرده و با زیرکی به این رویدادها دامن زدند و ضمن گسترش این اقدامات از آن در جهت مقابله با جنبشهاى آزادىبخش ملى، به ويژه جنبش مقاومت فلسطين، استفاده كردند. آنها همزمان در مجامع بینالمللی پرچم مبارزه با تروریسم و پاسداری از حقوقبشر را برافراشتند تا رهبری جریان جهانی ضد تروریسم را در دست گرفته و با پایهریزی قطعنامههای بینالمللی در سازمان ملل، ساز و کار قانونی سرکوب گروههای آزادیبخش و ضد استعماری را در پوشش مبارزه با تروریسم فراهم کنند.
قصه پرغصه «مداخلات بشردوستانه» و «مبارزه با گروههای تروریستی» شاید از اینجا شروع شد و چهره ملموسی به خود گرفت. آمریکا به عنوان متحد اصلی و حامی تمامعیار رژیم صهیونیستی به همراه اعوان و انصارش با تفسیری جانبدارانه از تروریسم، سازمانهای جهانی و قطعنامههای بینالمللی را وسیلهای برای پیشبرد سیاستهای خارجی سلطهگرانهشان قرار دادند و هر حرکت ملی و مردمی در جهت استقلال و آزادی کشورهای زیر سلطه را به بهانه رشد و گسترش تروریسم در نطفه خفه کرده و میکنند. اگرچه در این میان اعضای غیر متعهدها در سازمان ملل و برخی کشورهای جهان اسلام تلاشهایی برای جلوگیری از این اقدامات ایالات متحده و اصلاح جهتگیریهای مصوبات سازمان ملل انجام دادند اما دست آخر این دلارهای آمریکایی بود که با تأمین مخارج سازمانهای بینالمللی نقش مؤثری در تعیین رویکرد مصوبات آنها داشت و موضعگیریهای دبیرکل سازمان ملل را به شکل محسوسی با سیاست خارجی خود هماهنگ میکرد. در این بین اصلیترین قربانی این ساختار نابرابر را میتوان ملت مظلوم فلسطین به حساب آورد. ملتی که پس از سالها اشغال سرزمینشان، حق هرگونه حرکت آزادیبخش از آنان سلب شده و گروههای مقاومت مردمیشان و حامیان آنها چه در داخل خاک فلسطین و چه در خارج از مرزهای آن، تحت عنوان گروههای تروریستی شامل شدیدترین اقدامات تنبیهی سازمان ملل و رفتارهای خصمانه صهیونیستها قرار میگیرند.
از این منظر نگاهی به جنایات و اقدامات تروریستی جریانهای صهیونیستی پس از جنگ جهانی دوم تا امروز جالب توجه به نظر میرسد تا معنی واژه «تروریست» و «تروریسم دولتی» صورت واقعیتری به خود بگیرد. این همان کاری است که گروهی از جوانان مؤمن و انقلابی به صورت خودجوش در مؤسسه پژوهشی «عماد» انجام داده و مجموعهای از فعالیتها و عملیات دستههای تروریستی صهیونیستی، پس از جنگ جهانی دوم، را در قالب کتابی با نام «جنایات دشمن شدید» بررسی کردهاند. نویسنده کتاب با بهرهگیری از منابع غربی، عبری و عربی به پارهای از این اقدامات تروریستی صهیونیستها نظیر عملیات تروریستی گروههای افراطی صهیونیستی پیش از اشغال فلسطین به ویژه در دوران قیومیت انگلیس بر فلسطین؛ شامل ترور اعراب، ترور مقامات دولتی و حتی ترور یهودیان، خرابکاری اقتصادی، انفجار خطوط لوله نفت، بمبگذاری در اماکن عمومی و هتلها، ترور مقامات سازمان ملل متحد و ... اشاره میکند و سازمانها و گروههای تروریستی رژیم اشغالگر قدس را مورد بررسی قرار میدهد. دفتر پژوهشهای کیهان قسمتی از این پژوهش و بازخوانی تاریخی را از امروز در اختیار مخاطبان صفحه پاورقی کیهان قرار میدهد.
***
زمينههاى فكرى و اعتقادى تروريسم صهيونيستى
تئودور هرتزل، بانى اولين كنگره صهيونيسم، در سال 1869.م (1275هـ.ش)، يعنى زمانى كه شمار يهوديان در فلسطين كمتر از بيستهزار تن بود، در كتاب دولت يهود درباره تشكيل دولت يهودى در فلسطين مىنويسد:
«دولت يهودى كه در فلسطين تشكيل مىشود، بايد بخش تجزيهناپذيرى از ديوار دفاعى اروپا در آسيا، و يكى از قلعههاى تمدن در برابر بربريت باشد.»
وى در خاطرات خود نيز چنين نوشته است:
«ما بايد كوشش كنيم تا مردمى تنگدست را به آن سوى مرزها برانيم، و تنها در كشورهايى كه به آن جا رانده مىشوند كار براى آنها بيابيم، و فرصت كار كردن در كشور خود را به آنها ندهيم.»
او در ادامه مىگويد:
«چنانچه به محلى منتقل شويم كه در آن حيوانات درندهاى باشند كه يهودىها به آنها عادت نداشته باشند - مانند افعىهاى بزرگ - من كوشش خواهم كرد از مردم بومى براى از بين بردن اين حيوانات استفاده كنم، و پس از آن، براى آنها در كشورى كه به آن كوچ داده خواهند شد كار خواهم يافت.»
اين اظهارات، كه به مثابه قربانى كردن مردم اصلى فلسطين در برابر مطامع توسعه طلبانه صهيونيستى است، اولين منبع خشونت و تروريسم صهيونيستى در فلسطين بود.
پس از او نيز وايزمن، يكى ديگر از رهبران صهيونيسم، يادداشتى را در تاريخ 3 فوريه 1919.م (1297هـ.ش)، به شوراى عالى كنفرانس صلح در پاريس فرستاد، و در آن «حداقل دولت آينده يهود» را ذكر كرد. اين دولت شامل تمامى فلسطين، جنوب لبنان، جنوب سوريه تا دمشق، خليج عقبه، راهآهن حجاز تا معان، و منابع آبهاى اردن در دامنههاى جبلالشيخ مىشد. اين يادداشت نيز بدون اين كه به صراحت از فعاليت تروريستى صهيونيستها عليه فلسطينىها سخنى به ميان آورد، با مشخص كردن حدود فرضى دولت آينده يهود، به طور غير مستقيم، زمينههاى فكرى - سياسى عمليات خشونت آميز و تروريستى صهيونيستها بر ضد فلسطينىها را توجيه و فراهم ساخته است.
ژابوتنسكى، يكى ديگر از رهبران افراطى و تجديدنظر طلب صهيونيست، خطاب به همفكران خود مىگويد:
«تورات و شمشير از آسمان بر ما نازل شد... تنها تو راه درست مىپيمايى، و تمام ديگران بر خطا هستند. كوشش مكن تا براى اين حقيقت بهانه بيابى؛ زيرا نه ضرورتى خواهد داشت، و نه درست خواهد بود. اگر يك بار اقرار كنى كه ممكن است دشمنانت بر حق باشند و تو بر خطا؛ ديگر نمىتوانى به هيچ چيز در دنيا ايمان داشته باشى. اين راهى نيست كه بتوان كارى را با آن انجام داد. در جهان تنها يك حقيقت وجود دارد، و آن به تمامى در اختيار توست.»
مناخيم بگين(۱) يكى از سران سابق رژيم صهيونيستى و از تروريستهاى با سابقه نيز، در كتاب خود داستان ايرگون چنين نوشته است:
«از دوران پدرم آموختم كه ما يهوديان بايد به زمين اسرائيل برگرديم. درست نيست كه بگوييم «مىرويم» ، يا «مسافرت مىكنيم»، يا آن كه «مىآييم». بلكه بايد قاطعانه بگوييم: «برمىگرديم». و اين تفاوت بزرگى مىكند. تفاوتى كه همه چيز را در بر مىگيرد...»
وى در تعريف محدوده جغرافيايى سرزمين ادعايى اسرائيل، علاوه بر تمامى سرزمين فلسطين، دو كرانه (غربى و شرقى) رود اردن را نيز شامل آن مىكند، و آن را ميراث تمام يهوديان مىداند. او درباره مشروعيت مطلقى كه در عقيده صهيونيسم تجسم مىيابد، مىگويد:
«براى آن كه بتوانى درها را به روى جنبش مخفيانه، همواره باز نگهدارى، به چيزى بيش از بازى با الفاظ سرهم بندى شده نيازمند هستى. ضرورىترين مسأله آن آگاهى داخلى و ذاتى است كه هرچه را كه «قانونى» است «غيرقانونى» مىكند برعكس، آنچه را «غيرقانونى» است به «قانونى» و «موجه» تبديل مىسازد. ما به مشروعيت و قانونى بودن مطلق كارهاى «غيرقانونى» خود ايمان داشتيم.»
وى در جاى ديگرى نيز گفته است: «برادر من باش، وگرنه مىكشمت.»
بگين در كتاب انقلاب نوشته است:
«اين كتاب را همچنين براى غيريهوديان نوشتهام. زيرا از آن ترس دارم كه باور نداشته باشند، يا فراموش كرده باشند كه نسل جديدى از نوع بشر پيدا شده كه جهان در بيش از يكهزار و هشتصد سال گذشته نديده بود. اين نسل كه از خون و آتش و اشك و خاكستر زاييده شده است، نسل يهوديان جنگجوست.»