انقلاب اسلامی این بساط را برچید!
سیدروحالله امینآبادی
اشغال ایران در جریان حمله متفقین یکی از تلخترین خاطرات مردمان این سرزمین در طول کمتر از یک قرن گذشته است، ایران از شمال و جنوب مورد حمله دشمنان قرار گرفت و ارتش رضاخانی که قرار بود حافظ تمامیت ارضی کشور باشد به سرعت فرو ریخت، شاهی رفت و شاهی دیگر آمد و حکومت به این سادگی تغییر کرد!
اما تلختر از اشغال ایران تحقیر مردم توسط بیگانگانی بود که مدتی زمامدار کشور شده و به کسی پاسخگو نبودند، شاه جدید و جوان ایران مایل بود روزولت، چرچیل و استالین با حضور در کاخ سلطنتی با او دیدار کنند ولی سران آمریکا، انگلیس و شوروی این درخواست را نپذیرفته و محمدرضا پهلوی در نهایت ذلت و حقارت مجبور شد به سفارت شوروی رفته و چند ثانیهای که سران این سه کشور برای استراحت به بیرون از محل مذاکرات آمده بودند آنها را تنها ببیند و از دیدارشان مشعوف شود!
ماروین زونیس در کتاب «شکست شاهانه» روحیات شاه را این گونه تشریح میکند: «او وابستگی روحی و روانی زیادی به روسای جمهور آمریکا داشت. شاه روسای جمهور آمریکا را در حکم پدر خود میدانست. به همین دلیل هرگاه دست آنها را پشت سر خود میدید و هرگاه احساس میکرد از عملکردش راضی هستند احساس نشاط مینمود و در یک حالت تعادل روانی قرار میگرفت ولی هرگاه استنباط میکرد عملکردش نتوانسته است آمریکاییها را کاملا راضی کند تعادل روانیاش به هم میخورد.»
شاید به دلیل حقارت شدیدی که شاه در اولین تجربیات حکومتی خود در برخورد با سران سه قدرت وقت دنیا تجربه کرد او به سمت یک نوع بردگی و وابستگی مطلق به آمریکا و انگلیس حرکت کرده بود، این وابستگی تا بدانجا بود که هر زمان مردم ایران دست به اعتراض میزدند و به خیابانها میریختند روزنامههای حکومتی به دستور ساواک حمایت آمریکا، انگلیس و حتی شوروی از شاه را پوشش میدادند تا مردم زحمت بیهوده نکشند چون قدرتها تصمیم گرفتهاند او بماند و دیگر هیچ توپی نمیتواند پهلوی را تکان دهد!
این روحیه چاکرمنشی زمینهساز آن شده بود که شاه در برابر بیگانگان نهایت خفت و خواری را به خود روا دارد و در برخورد با مردم و نیز مسئولینی که خود برگزیده بود نیز طالب همان روحیه چاکرمنشی شود، انسان مستقل از نظر روحی هرگز نه چاکر کسی میشود و نه دیگران را در برابر خود خوار و خفیف میخواهد، از این رو است که روانشناسی شخصیتها از اهمیت بالایی برخوردار است.
امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب در یکی از بیانات خود با تلخی هر چه تمام این روحیه شاه را روایت و به تصویر میکشند؛ «شاه بله قربانگو بود و من این را مکرر گفتهام - و از بس متأثرم باز هم پیش شما عرض میکنم - که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون [رئیسجمهور وقت آمریکا] دیدم که مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش [کرنش] میکند، من همچو متأثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این «شخص اول» مملکت ما به اصطلاح هست، در مقابل او اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بیاعتنا ... و گمان میکنم این عکس را تحمیل هم گمان میکنم کرده بودند که در روزنامههای ایران منعکس بشود. این جور نباشید.» (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 101)
شاید امروز برای ما عجیب به نظر برسد که افرادی چنان از تزلزل روحی و شخصیتی برخوردار باشند که خود را همواره در قامت و لباس چاکر ببینند و بخواهند ولی در برههای از تاریخ ما این گونه بوده است، نمایندگان مجلس از سوی دربار و به امر آمریکا و انگلیس چیده و انتخاب میشدند و افرادی که مقام و منزلت خود را وابسته به غیر میدانند طبیعی است که در برابر بیگانگان کرنش و طلب استرحام کنند.
امروز سالها از آن روزگار میگذرد، «مردمسالاری دینی » به مردم ایران این امکان را داده است که نظر خود را به صراحت پای صندوقهای رای نشان دهند و اعلام کنند، با این وجود متاسفانه برخی نمایندگان در برابر دشمنان خونی مردم، کرنش میکنند. تلخی رویدادی که در مراسم تحلیف روحانی روی داد و در آن برخی نمایندگان برای گرفتن عکس با موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا صف بسته بودند، تا آنجا است که بازخوانی آن نیز قلب انسان را میفشارد و متاثر میسازد ولی سوال اینجا است که این نمایندگان چه نیازی را به بیگانه و یا یک شخصیت خارجی که در خوشبینانه و متوهمآلودهترین حالت نقش پلیس خوب را مقابل پلیس بد آمریکا بازی میکند، احساس میکنند که این گونه برای گرفتن عکس با او عزت ملتی که نماینده آن هستند را لگدمال میکنند؟!
ماروین زونیس نویسنده کتاب «شکست شاهانه» پاسخ این سوال را به صراحت میدهد؛ وابستگی روحی و روانی!
کسانی که از خود هیچ ندارند و ماندن خود را در سریر قدرت به نظر غیر منوط میدانند طبیعی است که چاکر ارباب قدرت و آن هم از نوع بیگانه آن باشند، ولی روی سخن اینجا است که امروز دیگر روزگار پهلوی نیست، این مردم هستند که نمایندگان و مسئولین خود را برمیگزینند و نمایندگان و دیگر مسئولین باید خادم و چاکر مردم باشند نه بیگانگان.