kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۹۹۹۸
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۵
از هراره تا تهران - 5

تصویر ناب یک دیپلمات انقلابی در هراره


 ادامه خطبه‌های نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب در دوره ریاست جمهوری ایشان:
من چند جمله هم مي‌خواهم ذکر مصيبت کنم؛ يعني همان حوادث را، بخشي از اين حوادث را به شما عرض بکنم که اين سنت ماست و همين است که آن حادثه را زنده نگه داشته. اين را من براي روضه‌خوانان و مداحان عزيز و کساني که ذکر مصيبت مي‌کنند، بگويم؛ روضه‌خواني بايد به‌صورت ذکر حوادث و وقايع و تشريح و تحليل اين حوادث باشد، تا اين در ذهن‌‎ها و در ذهنيت جامعة ما همواره باقي بماند.
در اين چند ساعتي، يا يکي، دو ساعتي که از اول شروع اين جلسه تا حالا گذشته، آن بخش بسيار مهيّج حادثة کربلا، يعني شهادت علي‌اصغر مطرح شد. و به نظر من اوج مصيبت در کربلا، همين شهادت علي‌اصغر و اين طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرم تشنگي اصحاب سيدالشهدا و خاندان پيغمبر را مطرح مي‌کنند و به عنوان مصيبت عطش، آن را بيان مي‌کنند، اما عطش فرق مي‌کند؛ عطش آدم بزرگ با عطش بچة کوچک، آن هم بچة شيرخوار، که اينها قابل مقايسه نيست. من وقتي ترسيم مي‌کنم در ذهن خودم آن حالتي را که در خيمه‌هاي حسين‌بن‌علي در حدود عصر عاشورا که اين بچة شش ماهه به شهادت رسيده، وقتي ترسيم مي‌کنم در ذهنم آن هيجان را، آن نگراني را، آن ناراحتي را که به خاطر عطش اين بچه پيش آمده بود، واقعاً برايم قابل تحمل نيست و طاقت نمي‌آورم که تصور کنم حتي اين مسئله را. حالا يک گوشه‌اي از آن منظرة ذهني را براي شما مي‌گويم. شما ببينيد، اگر در خانه‌اي آب قطع بشود براي دو ساعت، براي سه ساعت در روز تابستان، اولين چيزي که به ذهن خانم خانه، يا مرد خانه مي‌رسد، غذاي ظهر نيست، اولين چيز آب وضو نيست، اولين چيز حتي آب شُرب بزرگان نيست، اولين نگراني که پيش مي‌آيد، اين است که اگر اين بچة کوچک يک ساله، شش ماهه، دو ساله، توي اين خانه تشنه شد، با تشنگي او چه بکنيم. اگر بنا باشد همه هم تشنگي بکشند، حرفي ندارند؛ مرد بزرگ، زن بزرگ، بچه‌هاي بزرگ تر حاضرند آن سهم خودشان از اين آب را، اگر جيره‌بندي باشد، بدهند، نگه دارند براي اينکه اين بچة کوچک که زبان نمي‌فهمد، طاقت نمي‌آورد و تحمل نمي‌کند، او متحمل تشنگي نشود؛ وضع بچة کوچک اين‌جوري است. يک روزي دو، سه ساعت برق خانة شما در تابستان قطع بشود، پدر و مادر ناراحت از گرمازدگي خودشان نيستند، زن و مرد خانه ناراحت از کلافه شدن و عرق ريختن خودشان نيستند، اما مادر خانه وقتي نگاه مي‌کند، مي‌بيند اين بچة قنداقي‌اش، اين بچة شيري‌اش از گرما خوابش نمي‌برد، طاقت نمي‌آورد، آرام نمي‌گيرد، جگر او آتش مي‌گيرد.
حالا شما در عصر عاشورا ببينيد در خيمه‌هاي سيدالشهدا با آن گرما، با آن عطش، با آن تشنگي چه مي‌گذشت؛ به خاطر همين بچة کوچک. بعضي‌ها بودند، شايد بيش از يک شبانه‌روز بود توي آن گرما آب ننوشيده بودند، يقيناً اينها به فکر خودشان نبودند؛ وقتي علي‌اصغر را مي‌ديدند. من گمان مي‌کنم علت اصلي بردن علي‌اصغر به‌وسيلة سيدالشهدا به مقابل لشگر دشمن که اميد بسيار ضعيفي بود که اينها دلشان بسوزد ـ اين مردم وحشي ـ و آب بدهند، علت اصلي اين بود که امام حسين راه چارة ديگري نداشت، کار ديگري نمي‌توانست بکند. وقتي رفت طرف خيمه‌ها، ديد غوغا و هياهو در خيمه‌ها همه را فراگرفته و اين بچة کوچک، عطشش، گرسنگي‌اش، ناراحتي‌اش، همه را تحت‌تأثير قرار داده؛ حسين‌بن‌علي مجبور شد اين بچه را در آغوش بگيرد، اگرچه احتمال خيلي ضعيفي بود که آب به او داده بشود.
البته اگر مي‌خواستند آب بدهند، مي‌توانستند. يک بچة شش ماهه مگر به چقدر آب، رفع عطشش مي‌شود؟ اگر به قدرِ نصف استکان آب به امام حسين مي‌دادند، رفع عطش علي‌اصغر مي‌شد. با وجود اين اميد ضعيف، حسين‌بن‌علي‌عليه‌السلام اين بچه را در آغوش گرفت، برد، او را روي دست بلند کرد، به همه نشان داد. حالت خودِ اين بچه تأثرانگيز بود، هر دلي را، هر دل سنگي را يقيناً به ترحّم وادار مي‌کرد، حضرت مخصوصاً استرحام کردند. اين حرف درست است که «اِن لَم تَرحَموني فَارحَموا هَذَا الطِّفلِ الرَّضيعِ» يعني رحم کنيد به اين بچة کوچک. يک پدر براي بچة کوچک در اين مواقع اضطراري، اين کار را مي‌کند، آن نَفْس اَبِي حسين‌بن‌علي‌عليه‌السلام اجازه مي‌دهد به او که براي حفظ جان اين بچه، يک مقداري آب از آنها بگيرند، از آنها طلب بکنند. در همين حالي که حسين‌بن‌علي لابد با يک حال بحراني، با يک هيجان، با يک ناراحتي اين بچه را روي دست بلند کرده، دارد حرف مي‌زند، يک وقت يک چيز عجيبي را احساس کرد؛ ديد اين بچه‌اي که از گرسنگي و تشنگي بي‌حس و حال افتاده بود، سر خودش را نمي‌توانست نگه دارد، گردنش يک طرف کج شده بود؛ آن چنان اين بچه دست و پا مي‌زند روي دست پدر، همين‌طورکه نگاه کرد، ديد خون از گلوي علي ‌اصغر سرازير شده.
عَلي لَعنَـهًُْ اللهِ عَلَي القَوم الظّالِمينَ.
يکشنبه، 9 شهريور 1365، 31 آگوست 1986
از هياهوي خبرنگاران ايراني مشخص است که هواپيماي هيئت ايراني وارد آسمان هراره شده. در اين يکشنبه شب، فرودگاه هراره شلوغ‌ترين شبانه‌روز خودش، از گذشته و احتمالاً تا آينده را تجربه مي‌کند. هواپيماها پشت سر هم فرود مي‌آيند و از هرکدام، رئيس‌جمهور، نخست‌وزير، يا پادشاهي پياده مي‌شود.
در سالن فرودگاه جاي سوزن انداختن نيست. خبرنگاراني از همه رنگ و زبان، سالن را پُر کرده‌اند. تقريباً تمام مسئولان دولتي زيمبابوه در سالن تشريفات حاضر هستند تا از هر مقامي در شأن خودش استقبال کنند؛ از رئيس‌جمهور و نخست‌وزير تا وزرا و معاونين. از همه سخت‌تر، کارِ گروه نظاميِ مستقر در فرودگاه است که در اين چند ساعت، فرصت يک نفسِ آرام و يک آزادباش هم نصيبشان نمي‌شود.
از کارِ گروه موسيقي و مارش معلوم است ورزيده و حرفه اي هستند که سرود ملي کشورها را با هم قاطي نمي‌کنند و خارج نمي‌زنند! گروهِ پرجلوة ديگر، گروهِ برنامة سنتي و محليِ استقبال است؛ زنان و مرداني با لباس محليِ آفريقايي که طبيعتاً چندان پوشيده نيست. با ورود هرکدام از سران، گروهِ مراسم محلي، به مقابل پلکان هواپيما برده مي‌شوند تا با رقص بومي و مراسم خاصِ زيمبابوه، به مهمانان خيرمقدم بگويند. از بدو ورودِ سران، خبرنگاران ايراني نگران اين گروه استقبال هستند. اگر اينها با اين وضع بخواهند جلوي هيئت ايراني برنامه اجرا کنند...
آنچه نگراني را بيشتر مي‌کند، رئيس‌جمهور ايران است که حالا مي‌خواهند پا در خاک هراره بگذارند. يک روحاني مطرح با لباس روحانيت که امام جمعة تهران نيز هست! اگر بخواهند اين برنامه را مقابل آقاي خامنه‌اي اجرا کنند، چه مي‌شود؟! سابقة برخوردهاي قبلي نشان مي‌دهد که ايشان حتماً اعتراض مي‌کنند و اين براي شروع سفر اصلاً خوب نيست.
حدود هشت ماه پيش، که زيمبابوه آخرين ميزبان سفر دوره‌اي آقاي خامنه‌اي به جنوب آفريقا بود، شب آخر سفر، به‌افتخار ايشان ضيافت شامي در هراره برپا شد، ولي مهمان اصلي در اين ضيافت شرکت نکرد! آقاي خامنه‌اي که مطلع شده بودند اين مجلس با شراب و رقص زنان همراه است، گفتند نمي‌روند. هرچه برخي اطرافيان اصرار کردند که بد مي‌شود، شرکت کنيد، ميز شما را درست مي‌کنيم که شراب نباشد، از نظر ديپلماتيک روابط به هم مي‌خورد. اما ايشان گفتند: نمي‌روم؛ روابط هم اگر مي‌خواهد به‌خاطر رعايت اسلام به هم بخورد، بخورد! و نرفتند. برخي مدعيانِ خبرگي در مسائل بين المللي، همه چيز را از عينک عُرف بين المللي مي بينند، نه با ملاک ظاهري و باطني اسلام و انقلاب؛ عرف ها يا همان استانداردهاي خفه کنندة ساختة غرب که همه را مجبور مي کند چطور صحبت کنند، راه بروند، دست بدهند، و حتي چطور آب بنوشند! براي اين کارشناسان مدعي، اين  مسائل اصل بود و براي نمايندة امام و سفير انقلاب اسلامي، رعايت کامل اسلام در ظاهر و باطن. «موگابه» نخست‌وزير زيمبابوه از اين اتفاق بسيار ناراحت شد؛ اما بيشتر، از عدم توجه مسئولان مهماني، تا از نيامدن مهمان.
حالا همان رابرت موگابه، همراه با «کنعان بنانا» رئيس‌جمهور و چند نفر از مسئولان و وزرا، براي استقبال رسمي، به سمتِ پلکان هواپيماي آقاي خامنه‌اي مي‌روند. اين عالي‌ترين و کامل‌ترين سطح استقبال براي مهمانان نشست هشتم سران عدم تعهد است. آن قدر گفتگوهاي سفر قبلي به دلش چسبيده که روزشماري مي‌کرد دوباره ايشان را ببيند. و دوست داشت که روزي هم امام خميني را ببيند. فکر مي‌کرد اگر آقاي خامنه‌اي رئيس‌جمهور است، پس آن رهبري که اين قدر از او تعريف مي‌کنند کيست؟!