از هراره تا تهران - 2
تنها نیاز امروز دنیا عمل به درس امام حسین(ع) است
متنهايي كه در ادامه به صورت برجسته آمدهاند، بيانات حضرت آقا و مستند هستند، اما بياناتي از ايشان که بين متن به صورت عادي آمدهاند، از نقل قولها هستند.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمينَ نَحمَدُهُ و نَستَعينُهُ وَ نَستَغفِرُهُ وَ نَستَهديهِ وَ نَتَوَکَّلُ عَليهِ وَ نُصلّي و نُسَلِّمُ عَلي حَبيبهِ وَ نَجيبهِ وَ خِيَرَتِهِ في خَلقِهِ سَيِّدِنا و نَبِيِّنا اَبِي القاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلي آلِهِ الاَطيَبينَ الاَطهَرينَ المُنتَجَبينَ الهُدا المَهديّينَ سِيَّما بَقيَّـهًِْ اللهِ فِي الاَرَضينَ وَ صَلِّ عَلي اَئِمَّـهًْ المُسلِمينَ وَ حُماه المُستَضعَفينَ وَ هُداه المُؤمِنينَ. قال حُسَينُبنُعَليٍّ عَلَيهِ السَّلام: «اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَم يَکُنِ الَّذي کانَ مِنّا مُنافَسَـهًًْ في سُلطانٍ». عِبادَ اللهِ اوصيکُم بِتَقوَي اللهِ.
همة برادران و خواهران عزيز را دعوت ميکنم و توصيه ميکنم به رعايت تقواي الهي و پرهيزگاري و تسلط بر هواهاي نفساني و اطاعت از فرمان پروردگار در پيشبرد هدفهاي الهي. مخصوصاً اين روزها که روزهاي بزرگ ترين فداکاريهاي دوران تاريخ است و روزي است که تقوا در منظر و مظهر حقيقي خود، به وسيلة سرور آزادگان، سيدالشهدا در معرض ديد تاريخ و همة انسانها قرار گرفت، ما بايد درس تقوا را از آن بزرگوار بياموزيم و ابعاد تقوا را در ماجراي پر حماسة عاشورا ببينيم. بحث امروز من در خطبة اول در پيرامون مسئلة عاشورا و قيام حسینبنعلی علیهالسلام است. البته دربارة اين مسئله از اولين روزهاي وقوع اين حادثه ـ چه به وسيلة شاهدان عيني، چه به وسيلة ائمة معصومين عليهم السلام و چه به وسيلة ديگران؛ شعرا و خطبا و گويندگان ـ سخن زيادي گفته شده است، اما حقيقتاً سخن براي گفتن در اين وادي هنوز زياد است.
گر بگويم شرح اين معنا تمام ـ به قول مولوي ـ صد قيامت بگذرد، وين ناتمام.
در اين سالهاي اخير قبل از پيروزي انقلاب هم، بحثهاي فراواني در ابعاد مختلف اين حادثة عظيم تاريخي شد و همچنين بعد از انقلاب. اما هنوز ملت اسلام و همة ملتهاي مسلمان در دنيا احتياج دارند که حقيقت و ماهيت اين حادثه را بيش از پيش مورد دقت و تعمق قرار بدهند. درس عجيبي است درس عاشورا و به گمان بنده که امروز با مسائل جهان و مسائل ملتها تا حدودي آشنا هستم، و تجربة عظيم ملتِ خودِ ما هم در برابر چشم ماست و آن را با همة وجودمان لمس کرديم و ميکنيم، يگانه علاج امروز دنيا همين است که درس حسینبنعلی را بفهمند و به آن عمل کنند. و ما ملت مسلمان ايران اگر همين توفيق را پيدا کنيم که اين درس را براي مردم دنيا تشريح کنيم و انعکاس اين درس را در زندگي خودمان، در انقلابمان، در جنگمان، در محيط اجتماعيمان به دنيا نشان بدهيم، بزرگ ترين خدمت را به آگاهي ملتهاي مظلوم کرديم.
البته اين اوقات کوتاه، به خصوص خطبههاي نماز جمعه، براي بيان اين مطلبِ بسيار گسترده کافي نيست. بنده به يک بُعد از ابعاد و يک گوشة از اين مسئله، امروز اشاره ميکنم که آن هم واقعاً اشاره است؛ و اِلّا بحث تفصيلي، احتياج به ساعات بيش از اين، در همين مسئله حتي دارد.
يک سؤال بزرگ اين است که حسینبنعلی علیهالسلام که قيام کرد، اقدام کرد به اين حرکت عظيم؛ چرا قيام کرد؟ انگيزة سيدالشهدا از اين حرکت، از اين اِباء طبع و اظهار شجاعت که به يک چنين فاجعهاي بزرگ منتهي شد و اين همه نفوس طيّب و طاهر و معصوم، خونشان بر خاک ريخت؛ انگيزة حسینبنعلی چه بود؟ اين آن هستة اصلي اين بحث است.
يک مسئلهاي در دنيا براي همة متفکرين، همة مصلحين، همة آزادگان عالم در طول تاريخ مطرح بوده، امروز هم هست و آن مسئله اين است که يک چيزهايي هست، يک ارزشهايي هست که از خود زندگي، ارزش آن والاتر است.
زندگي کردن و در دنيا بهرهمند شدن ارزشمند است، زندگي انسانها ارزشمند است و نبايد زندگي را، آسايش را، رفاه را، تنعم را به آساني از دست داد. مردم دنيا دنبال اين چيزها در زندگي ميگردند و ميدوند: رفاه، پول، تنعم، آسايش فرزندان، راحتي خانواده، بيخيالي و بيغمي؛ اما يک ارزشهايي وجود دارد در زندگي که اينها را، اين تنعمات را، حتي اصل زندگي را، بايد فداي آن ارزشها کرد. همة مصلحين عالم اين را معتقد بودند، همة کساني که شما در تاريخ شنيديد و خوانديد که جانشان را فدا کردند و خون خود را نثار کردند، معتقد به اين اصل بودند. بله، ميشود زندگي را حفظ کرد، ميشود مثل حيوانات خورد و بيخيال خوابيد، اما براي انساني که از حيوانات بالاتر است، داراي فکر است، داراي شعور است، ارزشها و آمال بزرگي در زندگي براي او مطرح است، داراي حس نوع دوستي است، داراي احساس عميق عشق به خداست، اين رفاههاي ظاهري کافي نيست، اين خوردن و خوابيدن کافي نيست. زندگي اگر صرف آن ارزشهاي والا و بزرگ بشود، انسان متفکر و مصلح و آزاده و عاقل، احساس نميکند که ضرر کرده و خسارتي نصيب او شده؛ لذا شما ميبينيد خيليها در تاريخ جانشان را کف دست گرفتند و يک ملت را با شهادت خودشان، با فداکاري خودشان، بيدار کردند. کساني در جبهههاي مقابلة با ظلم و ضد ارزش، جان خودشان را نثار کردند تا يک ملت را نجات بدهند، انسانهايي را آزاد کنند؛ اين يک چيز روشني است براي همة کساني که از فطرت درست انساني برخوردار باشند.
بله! کساني هم هستند که به زندگي حيواني و زندگي و تنعم مادي، بدون هيچ احساس اخلاقي دل خوش دارند. اگر همة دنيا هم در آتش بسوزد، اينها قناعت ميکنند به اينکه خانة خودشان نسوزد، اگر همة ارزشهاي اخلاقي هم پايمال بشود، اينها ککشان هم نميگزد؛ از اين گونه افراد هم هستند، اما پيغمبران، مصلحان، پيشروان، آزادمردان، فداکاران، انسانهاي بزرگ، آنهايي که تاريخ آنها را به عظمت ياد ميکند، آنها کساني هستند که به اين زندگي حيواني پست و حقير قانع نميشوند و جان خودشان را براي آن ارزشهاي والامايه ميگذارند؛ اين يک اصل است.
در دوران زندگي حسینبنعلی علیهالسلام يک نظام فاسدِ به تمام معنا بر سر کار بود، هم به حق ضعفا ظلم ميشد، هم ارزشهاي انساني از بين رفته بود، هم دين خدا که بهترين چهارچوب براي تأمين عدالت اجتماعي است، به کلي فراموش شده بود، زحمات پيغمبر پامال شده بود، جامعه به کلي گمراه شده بود. يک وظيفة بزرگ و سنگيني بر سر راه هر انسان آزاده و بزرگمنش و مسلمان واقعي وجود داشت و آن اين بود که مردم را بيدار کند، آگاه کند، درمقابلِ آن نظامِ مسلّطِ جبّارِ ظالمِ شهوتران و دور از معنويات و ارزشهاي اخلاقي بايستد و با آن ايستادگي، هم مردم را بيدار کند، هم يک درس در تاريخ بگذارد؛ اين مسئلة دوران امام حسين بود.
تکليف حسینبنعلی علیهالسلام يک تکليف اسلامي بود. اگر کسي تصور کند کاري که امام حسين کرد، تکليف کس ديگري نبود؛ اشتباه کرده. همه بايد اين کار را ميکردند، همه بايد اين قيام را انجام ميدادند، همه بايد حسینبنعلی را ياري ميکردند، همانطوري که خود آن حضرت در يکي از منازل بين راه فرمود: «اِنَّ رَسولَ اللهِ قال: مَن رَاَي سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرمِ اللهِ ناکِثاً لِعَهدِ اللهِ» تا آخر «فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ وَ لا قَولٍ کان حَقًّا عَلَي اللهِ اَن يُدخِلَهُ مَدخَلَهُ» يعني تکليف همه است، تکليف اسلامي است. منتها جامعه فاسد بود، جامعه آن بنية اساسي خود براي مقابلة با آن ظلم همهگير را از دست داده بود، روحية اسلامي از مردم گرفته شده بود، شجاعت رخت بر بسته بود، سردمداران، روشنفکران، علما، آقازادگان معروف آن روز اسلام، فرزندان صحابه، تن به زندگي نقد و راحت داده بودند، سر خودشان را کلاه ميگذاشتند و آن وضعيت را تحمل ميکردند. البته قبل از آني که يزيد بر سر کار بيايد و ظلم و طغيان و انحراف به اوج خود برسد، حسینبنعلی ساکت بود، ده سال امام حسینعلیهالسلام در دوران معاويه، يک حرکت ستيزهگرانة مبارزهجويانهاي از قبيل آنچه در کربلا ميبينيم، انجام نداد. اما آن طوري که من استنباط ميکنم، البته استنباط شخصي من است که بر اثر انس با مسائل زندگي اين بزرگوار و بقية ائمه به نظرم ميرسد، اين است که حسینبنعلی اگر معاويه زنده هم ميماند و يزيد بر سر کار نميآمد، تا چند سال ديگر اين کار را ميکرد، اين قيام را انجام ميداد، اينجور نبود که امام حسینعلیهالسلام فقط چون يزيد آمده سر کار، اين کار را بکند، نه، مسئله از اين بالاتر بود، ريشهدارتر بود، دعواي با يزيد نبود، دعواي با نظام ظلم بود.
اينجاست که آن اصل بسيار مهم اسلامي مطرح ميشود؛ ظلم سه بُعد دارد: ظالم، يعني آن کسي که ظلم را انجام ميدهد؛ مُنظَلِم، يعني آن کسي که ظلم بر روي او انجام ميگيرد و ظلم را تحمل ميکند؛ و سوم تماشاگر بیتفاوت؛ هر سة اينها با هم شريکند. هم ظالم در پيش پروردگار منفور و محکوم است؛ هم منظلم، يعني ستمپذير، آن کسي که ظلم را ميپذيرد و درمقابلِ او اقدام نميکند؛ و هم تماشاچي بیتفاوت، ناظر بيطرف که نگاه ميکند، ميبيند که يک ظلمي دارد انجام ميگيرد و او حرف نميزند. اين سه بُعد، تشکيلدهندة ظلم است؛ اگر هر کدام از اينها نباشد، ظلم در دنيا نخواهد بود. اگر ظالم نباشد، ظلم نيست. اگر پذيرندة ظلم هم نباشد، ظلم نيست؛ اگر ملتها، انسانها و نفوسي که محکوم به ظلم ميشوند، اينها ظلم را قبول نکنند، اقدام کنند درمقابلِ ظلم، از خودشان دفاع بکنند؛ ظلم باقي نخواهد ماند، ظلم نميتواند ادامه پيدا کند.