kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۹۰۶۴
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۹

آماده‌باش جنبش «جوانان انقلابی»



مفهوم استعاری «آتش به اختیار» بحث ‌ها و گفت‌وگوهای فراوانی را دامن زده، با استدلال جدید رهبر انقلاب در دومین خطبه نماز عید فطر وارد مرحله‌‌ای تازه شده است. اکنون با مضمونی مواجهیم که پس از طرح و تکوین اصل ایده، با بیان تتمه‌ای در باب چه هستی و چه نیستی، بیش از گذشته تکمیل و تأیید شده است. اگر چه «آتش به اختیار» استدلالی استعاری و با عمری کمتر از یک ماه است اما به معانی‌ای دلالت می‌دهد که در نظریه‌ رهبر انقلاب پیرامون تغییر و انقلاب اجتماعی، اهمیت و تداومی پیوسته دارد. با مرور و تأمل بر این پیوستگی تاریخی و مفاهیم هم ‌بود با آن است که خطوط معنایی این مفهوم، فراتر از منازعات جاری رخ می‌نماید. امری که نیازمند طی کردن دو مقدمه است:
مقدمه اول پیرامون نگاه رهبر انقلاب به چگونگی انقلاب اسلامی است. چگونگی وقوع یک انقلاب، یکی از مهم‌ترین موضوع‌های مورد بحث در نظریه‌های انقلاب است. تا حدود بسیار زیادی می‌توان این چنین ادعا کرد که موردِ انقلاب اسلامی در ایران یک تخلف و خلاف ‌آمد در میان تمامی چگونگی‌های بحث شده در نسل‌های گوناگون نظریه‌های انقلاب بوده است. مسئله اینجاست که این موردِ متمایز، تنها یک رویداد و یا اتفاق روی داده در عالم واقع نیست. این تحلیلِ متمایز امام خمینی، متفکرین و کنش‌گران عمومی انقلاب اسلامی از چگونگی وقوع یک انقلاب است که این رویداد منحصر به فرد را ایجاد کرده است. تحلیل و بازاندیشی‌هایی که متفکرین انقلاب در تفسیرهای متأخر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه می‌دهند نیز بر این عنصر متمایز تأکید دارد. «فتح‌الفتوح» یا انسان انقلاب اسلامی عنصر مشترک تحلیلی است که در دیدگاه امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، رهبر انقلاب و دیگر متفکرین معطوف به انقلاب اسلامی پرورانده می‌شود. آیت‌الله خامنه‌ای توضیح می‌دهند که فتحِ انقلاب اسلامی فراتر از سطح جامعه و جغرافیا، در ژرفای وجود انسان‌ها اتفاق می‌افتد.
البته اهمیت عنصر «انسان انقلابی» در این خط تحلیلی، لزوماً به معنای کنشگرمحور بودن تحلیل انقلاب اسلامی و نادیده‌گرفتن نقش ساختارها، در دیدگاه این متفکرین نیست. بلکه نشانگر اهمیت بنیادینی است که انسان انقلابی و عمل انقلابی آن در فرآیند وقوع انقلاب اجتماعی دارد.
مقدمه دوم، بازخوانی موضع کلی است که نظریه تحلیلی متفکرین انقلاب اسلامی، در تحلیل انقلاب اجتماعی اتخاذ می‌کنند. این موضع بر خلاف اغلب نظریه‌های جامعه‌شناسی انقلاب، موضعی غیرمحافظه‌کار است. نظریه‌های انقلاب عموماً در پی تشریح چگونگی فرونشاندن تب انقلاب هستند. اما نظریه‌ای که متفکرین انقلاب اسلامی با تمرکز بر این انقلاب، پیرامون چگونگی وقوع یک انقلاب می‌پرورانند، در پی دمیدن در وضعیت انقلابی و تداوم آن در دوران پس از نظام است. ارجاعات مکرر و اخیراً پرتعداد آیت‌الله خامنه‌ای به مفاهیمی مرتبط با انقلاب، همچون «تفکر انقلابی»، «هندسه‌ انقلاب اسلامی»، «خطوط اساسی و اصول انقلاب اسلامی»، «انقلابی ‌ماندن»، «انقلابی‌ فکر کردن» و «انقلابی عمل کردن»، «انقلابی‌گری»، «مهد انقلاب» و «انقلاب‌زدایی»، «تربیت انقلابی» و «کار انقلابی»، «تجربه‌ متراکم انقلاب» و «نیروهای انقلابی»، «جریان غیرانقلابی»، «هویت انقلابی» در همین راستاست.
با ارجاع به این دو گزاره و گزارش محوری در اندیشه اجتماعیِ رهبر انقلاب، می‌توان به بازخوانی دقیق‌تر لایه‌های مفهومی استدلال استعاری آتش به اختیار باز گردیم. عنصر اصلی در انقلاب اسلامی و بازتولید آن، انسانِ انقلاب اسلامی و انقلابی‌گری اوست. برای این منظور نیاز است همواره مسیر کنش‌گری برای انسانِ انقلاب اسلامی هموار گردد. این مسیر در چارچوب یک جنبش اجتماعی امکان می‌یابد. «آتش به اختیار» استدلالی استعاری برای هموارسازی این مسیر و تمهید ساختن این جنبش است. رهبر انقلاب در حمایت همواره خود از «حزب‌الله»، چنین ره‌گشایی را دنبال می‌کرده‌اند. حمایتی که پیش از این در چارچوب مفاهیمی مانند «جوان مؤمن انقلابی» رخ نموده و اکنون در استعاره «آتش به اختیار» به سطح متفاوتی رسیده است.
«آتش» و «اختیار» در برابر
منورالفکران محافظه‌کار و محافظه‌کاران سنت‌گرا
دو عنصر «آتش» و «اختیار» در این استدلال، واجد دلالت‌ها و مستلزم غیریت‌هایی است که تمهیدات لازم برای یک جنبش معطوف به انقلاب اسلامی را فراهم می‌آورد. گشودن «آتش»، به ‌وضوح دعوت به جهت‌گیریِ آرمان‌خواهانه است؛ به مخاطبان روحیه و امکان نقادی می‌دهد. این مؤلفه، در تقابلِ انسان انقلاب با منورالفکری محافظه‌کار معنا می­‌یابد. یعنی کسانی که به سبب قرار داشتن در موضع حفظ وضع موجود جهانی، هرگونه آرمان‌خواهی را برنمی‌تابند.
«اختیار» اما گوهر و جوهره اصلی کنش‌گری اجتماعی است که محافظه‌کاران سنتی با ساخت برخی از ساختارها و ستادهای ساده و بسیط، امکان کنش‌گری از صفِ انسان انقلابی را سلب نموده‌اند. این دو جریان، «انسان انقلابی» را یک موجود راضی به وضع موجود یا یک کنش‌گرِ منفعل، که صرفا منتظر است تا دیگران به او بگویند چه کند می‌خواهند؛ آن­ها با وجود تمایز در منورالفکری و سنت‌مآبی، در محافظه کاری مشترکند. محافظه کاری که قتلگاه انقلاب است. «آتش به اختیار» این مرگِ محتمل را نشانه گرفته است و بی‌دلیل نبود و نیست که به محض طرح این مفهوم، دو جریان فوق به سان دو تیغه یک قیچی به تهی ساختن این مفهوم از معنا برخاسته و کوشیدند با تبدیل آن به دست‌مایه جدال‌های لفظی، معنای حقیقی آن را در پرده‌ای از ابهام قرار بدهند.
«آتش» و «اختیار» تمهید یک جنبش انقلابی
«آتش به اختیار» بیش از هر چیز محصول خط ممتدی است که رهبرِ انقلاب برای بازتولید یک جنبش اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی دنبال می‌کنند. کوششی که گام به گام، پس از صورت‌بندی مفهوم «جناح مؤمن انقلابی» به مثابه یک جنبش، هشدار نسبت به طرد آن جناح مؤمن انقلابی و تأکید بر اهمیت کار مردمی و خودجوش، نقش مکمل و تسهیل‌گری نهادهای فرهنگی نظام و اکنون به مفهوم «آتش به اختیار» و مرحله اعلان تعطیلی دستگاه‌های مرکزی رسیده است. مرحله مفهومی که ضمن منتفی ساختن امکان هضم این حرکت، با دینامیسم‌گریز از مرکز به آن شتاب بخشیده و مقدمات پیدایی و پویایی یک جنبش اجتماعی برخاسته از انقلاب اسلامی و معطوف به آن را بیش از پیش فراهم‌تر می‌سازد.
برخلاف منورالفکران غربگرا که به دلیل قرار داشتن در موضعِ حفظ و هضم نظام جمهوری اسلامی در نظم جهانی، اصول محافظه‌کاری را به رهبر انقلاب متذکر می‌شوند؛ رهبر «انقلاب» درکی متفاوت و کاملا اجتماعی از موقعیت و نقش رهبری در جامعه دارند. از نظر ایشان نقش ولی‌فقیه فراتر از رهبری نظام و «مدیریت اجرایی کشور» است. رهبر، رهبریِ پروژه اکنونیِ انقلاب اسلامی و «بسیج افکار عمومی» را بر عهده دارد و بر اساس همین باور است که نقش بسیج‌کننده رهبر انقلاب برای جنبش‌های اجتماعی برجسته می‌گردد.
 چه باید کرد؟
با مروری بر تاریخ تحولات پس از انقلاب اسلامی درمی‌یابیم بر حسب یک تحلیل صحیح از نسبت امت و امامت بود که انقلاب اسلامی در جنبش(هایی) اجتماعی بازتولید شد. در عسرت و غربت ناشی از برخوردهای طردکننده و هضم‌کننده محافظه‌کاران غرب‌گرا و سنت‌گرا، این «نهضت عدالتخواهی» بود که به مثابه جنبشی جوانانه در دهه‌ هشتاد امکان بروز یافت. در شرایطی که سیاست‌زدگانِ روزمره‌ چالش‌های انقلاب را به چالش‌های سیاسی و خطّی و جناحی فرو کاسته و ادبیات انقلاب را در این چالش‌ها مصرف می‌کردند؛ این جوانان انقلابی بودند که آتش‌پاره‌های عدالت خواهانه در ادبیات رهبر انقلاب را درک و دریافت کرده و با پاسخ‌هایی به هنگام، یک جنبش اجتماعی مؤثر را شکل دادند.
آیا استدلال‌ها و گفتارهای اخیر رهبر انقلاب را می‌توان تمهید جنبشی دیگر و طلیعه برخاستن حرکتی و نهضتی مجدد از قلب انقلاب اسلامی دانست؟ منطق حرکت و نهضت در نظام امت و امامت به ما یادآور می‌شود، پاسخ این پرسش تا حدود زیادی بستگی دارد که از جانب «امت» به فراخوان «امام» داده خواهد شد.
 مجتبی نامخواه