عقل؛ ره توشه انسان برای ابدیت(خوان حکمت)
اگرکسی ظرف ميوهای برای ما بياورد ميگوييم اين چيست؟ميگويند ميوه است، ميگوييم چه كسي داد ؟ميگويند فلان باغبان، همين! اما يك موحّد هرگز اين طور حرف نميزند، میپرسد چيست؟ ميگويند ميوه است، ميگويد چه كسي آورد، نه چه كسي داد؟ ميگويند فلان باغبان؛ آن كه ميدهد خداست.
لزوم بندگی در متن زندگی
در بيانات نوراني حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه هست كه «إنّ المسكينَ رسول الله»(1) يعني كسي كه نيازمند است و به انسان مراجعه كرده، او را خدا فرستاده. فرمود خدا قدرتي، نعمتي، سِمتي به كسي ميدهد از يك طرف؛ نيازمندي را به در خانه او ميفرستد از طرف ديگر؛ تا او را بيازمايد از طرف سوم؛ اگر او در اين امتحان درست عمل كرد، نعمت را حفظ ميكند وگرنه از او ميگيرد.آن كه آمده از ما چيز ميخواهد، او را خدا فرستاد؛ آن كه آمد چيزي به ما داد، آن را هم خدا فرستاد؛نبايد بگوييم فلان كس داد، بايد بگوييم فلان كس آورد. در قرآن آمده :(مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ)(2)،همين مضمون را به ما گفتند در تعقيبات بعد از نماز بخوانيد كه :«اللهمّ ما بنا من نعمة فمنك»،خدایا هر نعمتی که به ما دادی از جانب توست(3). موحّدان مواظب حرفهايشان هستند و هرگز بين آورنده و دهنده خلط نميكنند.ما بندگيمان بايد در متن زندگيمان باشد نه بندگي ما جداي از زندگي ما؛ آنهايي كه ميگويند: (إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)(4) بندگي آنها در متن زندگي آنهاست، هرگز زندگيشان جداي از بندگي نيست، يعني حيات،جداي از دين نيست؛ چه اينكه سياست جداي از دين نيست، فرهنگ جداي از دين نيست و مانند آن. وجود مبارك حضرت امير به دنيا خطاب ميكند و ميفرمايد: «يا دنيا غُرّي غيري»(5)،او اين حرفها را چه وقت خطاب ميكند ؟ آن وقتي كه خاورميانه در اختيار حضرت بود يعني در عين حال كه در متن سياست بود، در متن حكومت بود. هر هفته اموال بيتالمال را كه تقسيم كرده بود، شخصاً آن اتاق را جارو ميكرد و دو ركعت نماز ميخواند كه خدا را شكر دستم آلوده نشد،اين را اهل سنّت هم نقل كردند.(6)
نگاه امام علی (ع) به دنیا
حضرت در ذيل نامهاي كه براي عثمان بن حنيف مرقوم فرمودند كه چهل و پنجمين نامه آن حضرت است، فرمود: «إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَي غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ »،ای دنيا؛ از من دور شو،من افسارت را گذاشتم روي گردنت، تو را رها كردم،من از چنگال تو نجات پيدا كردم، ديگر تو به من دسترسي نداري،همان طوري كه شيطان به مخلَصين دسترسي ندارد(7). دنيا هم كه از ابزار شيطنت شيطان است و به اين بزرگواران دسترسي ندارد.
بعد فرمود: «أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ» آن گذشتگان كه تو با بازي، آنها را سرگرم كردي، آنها را خواباندي، آنها كجايند؟ چون برخيها در سنّ هشتاد سالگي ميبينيد يك كودك هشتاد ساله است،همهاش ميگويد ما وقتي جوان بوديم، اينقدر ميخورديم، اينقدر راه ميرفتيم،اينقدر ميدويديم؛حرفي براي گفتن ندارد، اين معلوم ميشود يك كودك هشتاد ساله است، هيچ رشد علمي نكرده،الآن هم كه حرف ميزند از آن حرفهاي دوران كودكي سخن ميگويد.
زندگی کوثری و نه تکاثری
برخيها مثل اتوبوس و مينيبوس زندگي ميكنند، بعضيها مثل درخت زندگي ميكنند، اين از باب تشبيه معقول به محسوس است، يك اتوبوس، يك مينيبوس سي سال، كمتر و بيشتر حركت ميكند، تمام خاكها را پشت سر مياندازد،بعد از بيست سال، سي سال هم يك مشت آهنقراضه است؛از او سؤال بكني چه چيزي داري ميگويد هيچ! اما يك درخت، بيست سال تلاش و كوشش ميكند، ديگر اين را خاك نميكند پشت سر بيندازد، تمام مساعي خودش را به ريشه خودش ميدهد،بعد از بيست سال از او سؤال بكني چه چيزي داري؟ اين ميوهاي كه در شاخه اوست ميگويد محصول من اين است.برخيها ريشهاي فكر ميكنند، به ريشه خودشان آب ميرسانند،كوثري زندگي ميكنند،برخي تكاثري زندگي ميكنند. آن كه تكاثري زندگي ميكند دستش در دوران پيري خالي است، آن كه كوثري زندگي ميكند، مثل شجره طوبا ميوه در دست اوست.حضرت فرمود آنها كه تكاثري زندگي ميكردند كجا رفتند:«أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ،أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ » دعابه يعني بازي،آنهايي كه با زينتها و زيورها سرگرم كردي كجايند؟! ميبينيد روز جمعه كه سيّد ايام است، نماز جمعه يكي از بهترين و پربركتترين نمازهاي ايّام هفته است،هزارها نفر يك جا جمع ميشوند،براي اينكه هورا بكشند ببينند چه كسي توپ زد، چه كسي توپ نزد! اتلاف عمر ديگر حقيقت شرعيه نميخواهد،همين است؛آیا ما انتظار داريم كه خدا آيه نازل بكند كه «يا أيّها الذين آمنوا» اگر كسي روز جمعه نمازش را گذاشته كنار، رفته هورا كشيده عمرش را تلف كرده،آیاچنين آيهاي بايد نازل بشود؟!
دنیا، لغزشگاه انسانها
فرمود آنهايي كه عمرشان را به بازي گذراندند الآن كجا هستند؟ چه كار كردند وچه چيزي دارند: «أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» در جريان دفن صديقه كبرا(س) وجود مبارك حضرت امير فرمود: «اُستُرجِعَتِ الوَديعة و اُخذت الرهينة واسترجعت الوديعة»(8)، انسان را ميگويند «رهين القبور».هم در صحيفه سجاديه است(9)،هم در نهجالبلاغه که انسانها رهائن قبورند. رهن يعني گِرو اين زمين كه عمري ما از آن خدمات ديديم،به آن بدهكاريم؛ بدهكار بايد گِرو بسپارد. ما اگر باغ را، راغ را، امثال ذلك را بخواهيم به زمين بدهيم،اينها كه براي خود اوست؛ ما كه بدهكار زمين هستيم، بدهكار بايد گِرو بسپارد. زمين، خود ما را گرو ميگيرد، لذا از اموات به عنوان رهائن القبور ياد ميكنند.آنجا كه حضرت فرمود: «اخذت الرهينهًْ» از اين قبيل است، اينجا هم كه وجود مبارك حضرت امير میفرماید كه «هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» از همين قبيل است.ما كه خدمات فراوان و بركاتي از زمين ديديم،بدهكاريم، اين بدهكار بايد به عنوان گرو تحت اختيار طلبكار قرار بگيرد.بعد فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ، فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِي » قسم به خدا،ای دنيا! اگر تو يك موجود ديدني بودي من تازيانه ميزدم براي اينكه تو خيليها را فريب دادي،اينها را با آرزو فريب دادي، خيليها را در مهلكه انداختي، سلاطيني كه به تلف سپردي، جايي كه جاي درد و رنج است آنها را آنجا انداختي، جايي انداختي كه نه ميتوانند وارد بشوند، نه ميتوانند صادر بشوند،جاي ورود و خروج ندارند «هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِيءَ دَحْضَكِ زَلِقَ»ای دنيا! هر كس در دستگاه تو آمد، لغزيد؛ دنيا غير از شغل است، دنيا غير از سياست است «دنیا چیست؟» هر چه انسان را از خدا مشغول كند دنياي اوست «وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ»هركسي خواست موجسواري كند هلاك ميشود، اين طور نيست كه انسان روي يك محيط لغزنده بخواهد راه برود و بگويد من احتياط ميكنم و در امان باشد«وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حِبَائِلِكِ وُفِّقَ» اگر كسي از دام و دانهات فاصله بگيرد، انزواي از دنيا پيدا كند نه از خلق خدا، او نجات پيدا كرده.خدمت به خدا، توليد، قناعت در مصرف و اينها خير و رحمت و بركت است. «وَالسَّالِمُ مِنْكِ لاَ يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ » آن كسي كه از گرايش به من و ما نجات پيدا كرده اين از سادهزيستي و امثال آن رنجي نميبردو دنيا نزد او مثل روزي است كه بالأخره زودگذر است.
عقل، ره توشه ابدی انسان
اگر شما عدد ده را يا عدد صد را نزد عدد نامتناهي بگذاريد بپرسید آن عدد نامتناهي چند برابر اين است؟ اين سؤال درست نيست؛ براي اينكه نامتناهي چند برابر نيست،چون اگر چند برابر باشد ميشود،متناهي. ما موجودي نيستيم كه اين صد سال يا هشتاد سالي كه در دنيا هستيم نسبت به ابدي كه در پيش داريم قابل محاسبه رياضي باشد كه مثلاً آن چند برابر اين باشد؛ ابد يعني ابد، حالا درباره دوزخ ممكن است برخيها اختلافنظر داشته باشند ولي درباره بهشت احدي اختلاف نكرده. انسان مرگ را ميميراند، در مصاف با مرگ ما پيروزيم يعني ما مرگ را ميميرانيم، نه مرگ ما را، وقتي در مصاف با مرگ دست و پنجه نرم كرديم ومرگ را ميرانديم و از پا در آورديم، وارد صحنه برزخ ميشويم؛ ديگر آنجا مرگي نيست.وقتی وارد قيامت ميشويم ديگر مرگي نيست،وقتی وارد بهشت ميشويم ديگر مرگي نيست؛ هستيم كه هستيم!
اگر اصرار كتاب و سنّت نبود كه بهشت، ابدي است خيليها ابديّت را نميپذيرفتند، درباره ازليّت عدّهاي مخالفند اما درباره ابديّت همه متّفقند. ما ابدي خواهيم بود، ابديّت ديگر رقم و عدد ندارد ولو رقم نجومي. شما الآن به تعبير بعضي از آقايان اگر از اينجا تا كُره مريخ صفر بگذاريد و اين صفرها هم رقم نجومي باشد، باز متناهي است؛ غير متناهي رقمپذير نيست ولو رقم نجومي. ما هم كه وارد صحنه قيامت شديم ـ انشاءالله ـ وارد بهشت شديم، ابدي خواهيم بود،چنين عالمي در انتظار ماست،اگر چنين عالمي در انتظار ماست،يك رهتوشه ابدي هم ميخواهيم،چيزي كه نپوسد بتواند به طور ابد بماند، آن عقل است و عدل؛ غير عقل و عدل هر چه گفتيم و انديشيديم،همه پوسيدني است اگر در بخش انديشه،عقل بود و در بخش انگيزه، عدل بود اينها ميماند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 11/8/1391
مرکز اطلاع رسانی اسرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهجالبلاغه، حكمت 304. 2.نحل،53 3. مصباح المتهجّد، ص ص63، 75، 102، 111 و 217. 4. انعام ،162. 5. الغارات، ج1، ص55. 6. ر.ك: الغارات، ج1، ص31؛ ر.ك: تاريخ الاسلام (ذهبي)، ج3، ص643. 7. حجر،39 و 40. 8. الكافي، ج1، ص459؛ نهجالبلاغه، خ 202. 9. صحيفة سجاديهًْ، دعاي 3.