kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۶۵۴۶
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۲

یک شهید، یک خاطره


 مریم عرفانیان

 آب تنی
 هر روز صبح می‌رفتیم سرِزمین‌های کشاورزی و تا عصر آنجا مشغول کار می‌شدیم. ایام ماه مبارک رمضان بود و هوا هم خیلی گرم. دو، سه سال از علی‌اکبر کوچک‌تر بودم، داغی هوا آن‌قدر شدید بود که طاقتم طاق شد و گفتم:
- «بیا برویم روزه‌مون رو باز کنیم. شاید یه ساعت دیگه بتونم تحمل کنم؛ ولی تا غروب نمی‌تونم.»
در همان نزدیکی چاهی وجود داشت، برادرم مقداری از آب چاه را توی گودالی ریخت و شروع به آب‌تنی کرد!
با تعجب به او که بعد از آب‌تنی روی حصیری استراحت می‌کرد چشم دوختم. تازه فهمیدم این کار برای آن بود که شدت گرما بر تشنگی‌اش تأثیر نگذارد و روزه‌اش را باز نکرد.
 بر اساس خاطره‌ای از شهید علی‌اکبر آذربار
راوی: برادر شهید