kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۶۴۱۱
تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۳

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا؟(چشم به راه سپیده)


پایانه انتظار
مي گفت کسي نگار خواهد آمد
آن دلبر گلعذار خواهد آمد
مي گفت که مي آيد و يک روز به سر
دلتنگي روزگار خواهد آمد
مي گفت بهار مي شود با يک گل
مي آيد و نوبهار خواهد آمد
مي گفت که گفته جمعه تعطيل شود
برخيز که آن سوار خواهد آمد
مي گفت به تيغ ابرويش کشته شويد
هرچند به ذوالفقار خواهد آمد
مي گفت براي تير او چلّه بگير
شاه است و پي شکار خواهد آمد
مي گفت گل قشنگ نرگس روزي -
بر حرمت لاله زار خواهد آمد
مي گفت که يوسف است ان شاءالله
با زشتي ما کنار خواهد آمد
مي گفت همه ز حُسن او باخبرند
هر چند نقابدار خواهد آمد
مي گفت چه غم نيامد و جان داديد
بر بستر احتضار خواهد آمد
مي گفت که از دست گريبان فراق
در پنجه غم چکار خواهد آمد
مي گفت دعاي ندبه را جمع کنيد
پايانه انتظار خواهد آمد
 محمدجواد فارسی
بهار مدیون شماست
من معتقدم بهار مدیون شماست
عشق و قلم و نگار مدیون شماست
ما را چه به شیعه‌گی، پس از این همه سال -
این جمعه هم انتظار مدیون شماست
 زهرا آراسته نیا
مجنون تو …
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­‌کنم
حق می‌­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
علی اکبر لطیفیان
پرواز در هوای تو …
ایجاز شاعرانه چشم تو تاکنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز می‌کنیم
هر روز می‌شویم چو خورشید، سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
این شعر هم ردیف غزل‌های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
 مرتضی آخرتی
زنگ کلاس
در دفترم هزار معمّا نوشته ام
یعنی که باز نام شما را نوشته ام
خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام
هر چند مرده ام، به امید کمی نفس
این نامه را برای مسیحا نوشته ام
اصلا قبول، دیر رسیدم سر کلاس
اما اجازه؟! مشق شبم را نوشته ام
عمریست روی تخته سیاه نگاه من
تصمیم... نه! که غیبت کبری نوشته ام
پشت در کلاس، فقط گفته‌ای و من
از درس انتظار تو املا نوشته ام
جان مرا بگیر و بیا! من در این غزل
خود را برای روز مبادا نوشته ام
از عمق چشم‌هام تمام مرا بخوان!
من نامه‌ای بلند، ولی نانوشته‌ام
زنگ کلاس... بغض تو... موضوع: انتظار
از جمعه‌های غم زده انشا نوشته ام
آقا ببخش! در ورق خیس زندگیم
خطم بد است و باز شما را نوشته ام
سرتاسر حروف الفبات عشق بود
آقا نگو! بدون الفبا نوشته ام
 حسین اسحاقی
دلواپسی
زیر سنگینی بار معصیت خم می‌شویم
روی دوشت کوله باری مملو از غم می‌شویم
انتظارِِ انتظار از ما نداری، وایِ ما
پرده برداری شود، رسوای عالم می‌شویم
گرچه می‌دانم چرا دلواپسی آقا! ولی -
غصه ما را نخور، یک روز آدم می‌شویم
ما که با خشکیدگیِ چشمه‌های چشممان
روضه جدّت که باشد مثل زمزم می‌شویم
ما عزاداران بیتابی که دیگر سال هاست
طی نگشته، باز دلتنگ محرّم می‌شویم
بامداد جمعه‌ها شادیم چون شاید ظهور
باز هم تا شب نمی‌آیی و در هم می‌شویم
دوستت داریم اما حیف عاشق نیستیم
بعد از این عمری اگر باقی ست کم کم می‌شویم
 علی اصغر ذاکری