احیای درخت خرمای خشکیده(حکایت خوبان)
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: در یکی از سفرهایی که امام حسن مجتبی(ع) به حج عمره می رفت، یکی از فرزندان زبیر که به امامت آن حضرت ایمان و اعتقاد داشت، همراه آن بزرگوار بود. در میان راه در یکی از منازل نزدیک آبی در زیر درخت خرمایی که از بیآبی و عطش خشک شده بود، فرود آمد. برای امام حسن(ع) در زیر آن درخت فرشی را پهن کردند و برای فرزند زبیر هم فرش دیگری در مقابل امام حسن(ع) انداختند.
در این هنگام فرزند زبیر سر خود را بلند کرد و گفت: ای کاش، این درخت، خرمایی تازه داشت و از آن میخوردیم. امام حسن(ع) فرمود: آیا به خرمایی تازه اشتها داری؟ گفت: آری. حضرت دستهای مبارک خود را به سوی آسمان بلند کرد و زیرلب دعایی نمود که فرزند زبیر متوجه الفاظ ذکر دعا نشد. در این موقع ناگهان درخت خشکیده، سبز و دارای برگ و خرمای تازه شد. ساربانی که همراه ایشان بود گفت: به خدا قسم که امام حسن(ع) سحر و جادو کرده است. امام حسن(ع) به او فرمود: وای بر تو! این سحر و جادو نیست، بلکه دعای پسر پیغمبر است که مستجاب شد.(1)
___________________
1- بحارالانوار، ج 43، ص 323