بررسی تحلیلی صفت «هلوع» و درمان آن از منظر قرآن کریم
...خوشا آنان که دائم در نمازند
احمدرضا دردشتی
در نوشتار پیش رو نویسنده با بررسی تحلیلی واژه هلوع (حریص و بیقرار و نگران ) که در مورد انسان در قرآن بکار برده شده، به این شبهه پاسخ داده است که چرا با اینکه قرآن نمازگزاران را از این صفت مذموم مستثنی کرده ولی بسیاری از آنان از این صفت برخوردارند.
***
قرآن کریم کتاب هدایت انسان به سوی سعادت حقیقی و کمال مطلوب است. بیشک چنین هدایتی تنها از رهگذر انسان شناسی، خداشناسی، جهان شناسی و تبیین نظام ارزشی توحیدی میسر است. از این رو آیات فراوانی از قرآن کریم به مباحث مربوط به شناخت جهان، انسان، مبدأ هستی و فضائل و رذائل اخلاقی پرداخته است. قرآن کریم در مسئله انسان شناسی ضمن آنکه تصویر ویژهای از انسان ارائه میکند، انسان شناسی اش همواره به سمت توصیف و تبیین زندگی صحیح و مطلوب قرآنی، معطوف است. قرآن کتابی فلسفی نیست؛ اما درباره مسائل مهم زندگی انسان، دیدگاههای روشن و گاه منحصربفردی دارد. توجه به مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی قرآن و تعریفی که از انسان به عنوان مخلوق و مربوب خداوند، دارد، مهمترین پیش نیاز فهم آیات قرآن است. در قرآن کریم گاهی به پارهای از صفات نکوهیده انسان اشاره میکند و برای رفع و پیرایش آن توصیههایی ارائه میشود و گاهی از صفات نیک او سخن به میان آمده و انسان را به انجام کارهایی سفارش میکند که به تقویت و بالندگی آن مدد میرساند. دقت نظر در توصیفات قرآن از انسان و راههایی که برای تضعیف صفات بد و تقویت صفات خوب، بیان شده، خود یکی از زمینههای پی بردن به ظرافتهای نهفته در این کتاب آسمانی است. توصیفات قرآنی از انسان و راهکارهایی که برای رفع آن معرفی شده، گاهی ممکن است با برخی از توصیههای تربیتی و روانشناختی تجربی و پارهای از تجربههای روزمره ما همخوان به نظر نرسد و همین امر ابهام و پرسشهایی را پدید آورد که از جمله پرسش زیر است:
در سوره مبارکه معارج آمده است: ان الانسان خلق هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین الذین هم فی صلوتهم دائمون (.معارج/ 19- 35 )..؛ پیام این آیات این است که سرشت انسان، بر حرص و آز تکوین یافته و همه انسانها به صورت غریزی چنین خصوصیتی دارند؛ مگر نمازگزاران؛ همانهایی که همواره در نمازند و ...؛ پرسش این است که اگر تنها نمازگزاران از حرص و آز پیراستهاند، پس چرا بسیاری از کسانی که نماز میخوانند، همچنان حریص و آزمندند و در مقابل کسانی هستند که نماز نمیخوانند، اما حریص و آزمند هم نیستند؟!
اهمیت اجتهاد صحیح در فهم دین
برای فهم قرآن کریم و هرنوشته یا کلام دیگری که از فرد عاقل و شعورمندی صادر میشود، تکیه بر صرف ظاهر واژهها و جملهها صحیح نیست؛ بلکه ضروری است تا با استفاده از قواعد فهم سخن و هرمنوتیک منطقی تفسیر کلام (چه مکتوب و چه ملفوظ) به تفسیر و فهم و در نهایت داوری، درباره درستی یا نادرستی آن همت گماشت. هرگونه برداشت سطحی و غیرروشمند از سخن هرکس، علاوه بر قبح اخلاقی، میتواند موجب داوری نادرست و سوء رفتارهایی شود که برای خود فرد و کسانی که برداشت او را مبنای داوری و عمل قرار میدهند، مشکلآفرین و گمراهکننده باشد. این مسئله در حیطه برداشت از دین، اهمیتی مضاعف و بلکه چندین برابر دارد؛ زیرا برداشت غلط از دین و نسبت نادرست دادن به آموزههای دینی، علاوه بر گمراهی فرد و دور ماندن او از سعادت مطلوب، میتواند موجبات تردیدها و گمراهیهای دیگران را نیز فراهم کند و مسلما گناه چنین امری بر دوش کسانی است که با فهم ناقص خود اقدام به تفسیر دین کرده و آن را ترویج میکنند. (بقره/159 و 160 ) در آموزههای پیامبر و اهلبیت علیهم السلام از تفسیر به رأی درباره قرآن و احادیث، به شدت نهی شده و به کسانی که با برداشت غیر روشمند و یا تحمیل افکار خود بر کتاب خدا یا سنت پیامبر، به تفسیر این آموزهها دست میزنند، وعده عذاب داده شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار؛(1) هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند باید نشیمنگاه خود را برای آتش آماده کند. همین مضمون در روایات پیامبر(ص) نسبت به تفسیر سخنان آن حضرت نیز وارد شده است.
انسان از منظر قرآن کریم
از منظر قرآن کريم، انسان موجودي است داراي دو ساحت مادي و معنوي يا دو بعد حيواني و انساني. در وجود انسان، خصلتها و ويژگيهايي قرار گرفته که از او معجوني شگفتانگيز آفريده است. قرآن، آدمي را به صفاتي چون ظلوم (بسيار ستمگر)، جهول (بسيار نادان)، ضعيف (ناتوان)، عجول (شتابزده)، قتور (بخيل)، هلوع(حریص و بیطاقت)،... توصيف کرده است؛ همچنانکه در جايي ديگر از فطرت الهي و گرايش به توحيد و فضايل الهي در وجود او سخن گفته است (روم: 30). سؤال اين است که این مجموعه صفات متضاد، چگونه در کنار هم و در يک وجود متشخص قرار گرفته است؟ آيا همه اين صفات نيک و بد، بالفعل در شخصيت انسان حضور دارند و افکار، عواطف و رفتارهاي او را هدايت کرده و تحتتأثير قرار ميدهند؟ يا اينکه قصه به صورت ديگري در جريان است؟
آنچه که ميتوان از مباني انسانشناختي اسلام و فلسفههاي بالیده در فضاي فرهنگ اسلامي، فهم کرد اين است که آدمي، حيواني بالفعل و انساني بالقوه است. انسان، در آغاز تولد و پا نهادن به دنياي مادي، موجودي کاملا حيواني، با تمامي خصلتها و مختصات يک حيوان است و همه خصوصيات حيوان در وجود او فعليت و حضور مؤثر دارد. تفاوت فرزند انسان با ديگر حيوانات در اين است که در وجود ديگر حيوانات، هيچ جنبه بالقوهاي براي رشد و تعالي و فراتر رفتن از ماهيت حيواني وجود ندارد؛ امّا در وجود انسان، گرايشها، استعدادها و زمينههايي پنهان و بالقوه نهاده شده که به او اين امکان را ميدهد تا از مرحله حيواني، عبور کرده و با کنترل و مديريت نیازها، امیال و گرایشهاي حيواني و شکوفا کردن استعدادهاي انساني، به موجود متعالي و رشديافتهای تبدیل شود. به تعبیر فلسفی، انسان موجودی همواره در حال شدن است و صورت امکانی ثابتی ندارد. تحقق صورت امکانی انسان، به افکار، نگرشها، عواطف و رفتارهای ارادی او بستگی دارد. به عنوان مثال، يک الاغ از همان ابتداي تولد تا هنگام مرگ، الاغ باقي خواهد ماند و هرگز صلاحیت و استعداد فراتر رفتن از ماهيت خود را ندارد؛ هر چه ميآموزد و تجربه مياندوزد (اگر توصيف درستی باشد)، آن را از محدوده حيوانياش فراتر نخواهد برد. امّا فرزند انسان، حيواني است که ميتواند مرحله حيواني را پشت سر نهاده و به مرحله انساني و تخلق به اخلاق الهي بار يابد.
درست به همين دلیل است که در آيات قرآن کريم، انسانهايي که به اين جنبههاي مهم و ارزشمند وجود خويش بها نميدهند و آن را بارور نميکنند و از استعدادهاي انساني خود براي تعالي و بالندگي در مسیر کمال بهره نميبرند، از چهارپايان، گمراهتر و پستتر شمرده شدهاند (اعراف: 179)؛ زيرا اگر حيوان نميتواند از چارچوب ماهيت حيواني خود خارج شود، به این سبب است که صلاحيت و استعداد آن را ندارد و در اين ناتواني، مقصر و گناهکار نيست. امّا آدمي اگر از ابزارهاي رشد و تعالي بهره نبرد و آنها را براي خروج از مرحله حيواني و ورود در مرحله انساني به کار نگيرد و يا اين ابزارهاي مهم را براي تحکيم و تعميق حيوانيت خود مورد استفاده قرار دهد، از حيوان پستتر و گمراهتر است.
آموزش و تربیت، شرط لازم شکوفایی انسانیت
نيازها، اميال و خواستههاي حيواني و خصلتهايي که از اين نيازها بر ميخيزند (مانند جهل، ظلم، حرص ...) از ابتداي تولد، بالفعل در انسان وجود دارد و انسان در کسب آنها نيازمند آموزش و تربيت خاصی نيست! امّا نيازها، گرايشها، اهداف متعالي انساني و خصلتهاي برخاسته از آنها مانند: سخاوت، شجاعت، قناعت، عفت، ... بدون ياري تفکر، تعقل، پيروي از انبياي الهي و در يک کلام، آموزش و پرورش الهي، تحقق يافتنی نخواهد بود. خداوند براي تربيت بشر و باليده شدن او در مسير رشد و تعالي انساني، نيروي تعقل و تفکر را از درون وجودش و پيامبران علیهم السلام را از بيرون آن قرار داد تا او را ياري کنند و انسان ضمن بهره بردن از جنبههاي حيواني و لذت هاي مادي، براي اهداف متعالي و کسب خصلتهاي بلند انساني، تلاش کند و استعدادهای بالقوه انساني و معنوي خويش را شکوفا و بارور سازد. بنابراين انساني که تحت تربيت عقل و وحي قرار نگيرد، حيوان بالفعل است که انبوهي از خصلتهاي حيواني را در حد بسيار خطرناک و موحش نشان خواهد داد. البته امکانات و ابزارهای محیطی و شبکه روابط هرکس با دیگری متفاوت است و همین امر موجب میشود که گاه بروز و ظهور یا شدت و ضعف ابراز یک خصلت حیوانی در افراد مختلف، متفاوت باشد. تاريخ زندگي بشر به خوبی اين واقعيت را نشان داده است که تنها کساني به مرحله انساني قدم نهادهاند که مستقيم يا غير مستقيم تحت تعليمات و آموزشهاي پيامبران، اوليای الهی و علماي رباني بودهاند و کوشيدهاند که ازجنبههاي عقلاني موجود در شخصيت خويش در جهت تحقق اهداف فراحيواني استفاده کنند. نقطه شروع اين حرکت، تعقل و تفکر در معناي زندگي و پژوهیدن در پرسشهاي بنيادين و نقطه پايان آن، رسيدن به ايمان ديني و تعبد در برابر مشيت و اراده خداوند است. بنابراين، همه انسانها، بدون استثنا، خصلتهاي نکوهيدهاي مانند هلوع، جهول و ظلوم، را با خود همراه دارند، مگر کساني که در سايه تربيت شایسته، به پیراستن شخصیت خویش از خصلتهای نکوهیده پرداخته و آرام آرام چنین صفاتی را از گستره وجود خود برچیده و بذر صفات و فضیلتهای ارزشمند انسانی را بر آن بپاشند و با آبیاری مداوم نهال نوخاسته انسانیت در باغچه وجود خویش، درخت تنومند فضائل الهی را به تماشا بنشینند.
معنا شناسي هلوع در قرآن
بر خلاف تصور رايج از واژه هلوع، که آن را به حريص و آزمند معنا مي کنند، اين واژه به معناي خائف و نگران و بیطاقت است؛ يعني انسان، از خاستگاه سرشت حيواني خود، موجودي نگران و بي قرار آفريده شده است. از نگاه قرآن و از آنجا که سرشت حيواني انسان، داراي ويژگيهايي مانند ظلوم، جهول، ضعيف، عجول و... است، طبيعتاً در برابر بديهايي که به او ميرسد، بسيار ناشکيبا و بيتاب ظاهر ميشود؛ چون بديها و ناخواستنيها را دائمي پنداشته و خود را در برابر آن ناتوان میبیند و در مقابل، اگر به او خوبي رسد، بخل ميورزد و ديگران را از سهيم شدن در خیري که نصيب برده است، محروم ميکند؛ زیرا نگران است که مبادا با بخشش و انفاق، به فقر و ناداری گرفتار شود. اين معنا دقيقا همان چيزي است که خود قرآن، پس از توصيف انسان به هلوع، در تفسیر هلوع بدان تصريح ميکند. قرآن کريم ميفرمايد: آدمي هلوع (خائف، نگران) آفريده شده است. هنگامي که به او بدي رسد، بيتابي و ناشکيبي ميکند و آن را دائمی میپندارد و از این رو ناامید میشود و هنگامي که خيري را به چنگ آورد، بخل ميورزد و آن را از ديگران منع ميکند. چون نگران است که مبادا با بخشش، آن را از کف بدهد و خود به آن نیازمند شود. بنابراين اگر چه انسان، به سرشت حيوانياش حريص هم هست، امّا اين آيه مستقیما به آن اشارهاي ندارد. حرص و طمع از لوازم نگرانی و ناامنی شخصیتی است. انسانهای ناایمن و هراسان، برای احساس آرامش به هرچیز و هرکسی ممکن است پناه برند و با هرکار و برنامهای که به آنها آرامش دهد در صدد رفع نگرانی خود برآیند. حرص ورزی برای برداشت و انباشت بیشتر از مواهب زندگی، خصلت بارز انسانهای ناآرام و ناایمن است. از اینجاست که به عمق معنای آیات قرآن درباره توصیف اولیای الهی پی میبریم که خداوند همواره آنان را پیراسته از هرترس و اندوهی معرفی میکند: «هان! آگاه باشید که دوستان خدا را هیچ ترسی در بر نگرفته و هیچ اندوهی ندارند! همان کسانی که ایمان آورده و پیوسته تقوا ورزیدند؛ بشارت برای آنان است در دنیا و آخرت، هیچ دگرگونی در کلمات (سنت های) الهی نیست؛ آن (پاداشها) همان رستگاری بزرگ است (یونس: 62 تا 64).
نماز حقیقی و سبک زندگی مؤمنانه
در آيات مورد بحث از سوره معارج، چنين بیان شده که تنها مصلين (نمازگزاران) هستند که صفت (هلع-حرص و بیقراری و نگرانی) را در وجود خود مهار کرده و از تأثيرگذاري آن بر جنبههاي شخصيت خويش ميکاهند و بلکه آن را از بین میبرند. براي روشن شدن اين حقيقت که چگونه نماز، چنين کار کردي دارد و جز نمازگزاران، چنين ويژگياي ندارند، تأمل در چند نکته ضروری است:
نکته اول: در قرآن کریم از نماز و نماز گزاران بسیار سخن رفته است. مسلما مقصود از نماز در همه جای قرآن تنها صورت نماز نيست، بلکه صورت و باطن نماز است. آنچه که متأسفانه از اکثر نمازگزاران صادر ميشود، صورت و ظاهر نماز است؛ نه معنا و حقيقت نماز! نماز حقيقي، تجلي و تبلور همه ارزشهاي الهي در وجود انسان است. نماز چنان عبادتي است که اگر به درستي و کمال، برگزار شود و مقدمات، شرايط و ملزومات آن به تمامي، محقق گردد، عمیقترین اثر آن، رخت بربستن بديها از وجود آدمي است و همين حقيقت، مدنظر عارفان الهي بوده که گفتهاند: نماز، حقیقت وجودی انسان کامل است.(2) حرکتها و سکونها و وقوفهای نماز، هرکدام رمزی و نمادی از ابعاد وجودی انسان کامل در محضر خداوند متعال است. نماز ستون اصلي دين و هويتبخش دينداري انسان مؤمن است و اساسا ديگر اعمال نيک انسانها با وجود نماز مقبول و حقيقي، معنا پيدا مي کند. از این رو مقصود از نماز در این آیه بیش از آنکه متوجه صورت نماز و شاکله ظاهری آن باشد، ناظر بر معنا و جان نماز است.
قرآن کريم در همين آيات سوره معارج، خود به گويایي و با صراحت، به اين حقیقت اشاره ميکند. قرآن در توصيف نماز گزاران ميفرمايد: آنانکه همواره در نمازند، در اموالشان براي سائلان و محرومان، سهم معلومی هست (به حق فقیران در اموال خویش باور دارند)، روز قيامت را عميقاً باور دارند و از کيفر خداوندگار خویش هراسانند، که همانا هيچ کس از کيفر خداوندگارشان در ايمنی نيست و کساني که اندامهاي جنسي خود را ميپایند، مگر در ارتباط با همسران و کنيزانشان؛ که در چنين صورتي، سرزنش نشوند؛ و آنان که بر امانتها و پيمانهاشان مراقبت دارند و بر شهادت به حق و راستي، استوارند و بر نمازشان محافظت ميکنند، آنان کسانياند که در بهشت مورد تکريم قرار خواهند گرفت! (معارج/ 23-35)
دقت و تأمل در اين آيات، نشان ميدهد که انسان، جز به مدد تربيت الهي و ورود در مدرسه پيامبران و آموختن راههاي درست زندگی و مهارت يافتن در رفتارهاي نيک و در یک کلام، داشتن سبک زندگی الهی، توان مديريت و کنترل خصلت هاي سرکش حيواني خويش را ندارد. پس نمازگزاران در این آیه کسانی نیستند که شب و روز در حال انجام نماز، به معنای معهود فقهی آن هستند، که البته آن نماز با آن ویژگیها، امری واجب و مهم به شمار میرود؛ بلکه مقصود از مصلین، کسانیاند که همواره جان و معنای نماز در زندگی آنان در جریان است و همه حرکتها و سکونهای آنان یادآور ایمان به خدا و حضور انگیزههای الهی و یاد کرد مداوم معبود بیهمتاست. نماز، نمایشگر سبک زندگی مؤمنانه و سبک زندگی مؤمنان، معنا بخش نماز مؤمن است.
نکته دوم: مقصود ازمصلين در آيه موردنظر، به قرينه آيه الذين هم في صلاتهم دائمون و آیه الذین هم علی صلوتهم یحافظون، ياد خداست. يعني مصلين کسانياند که همواره با ياد خداوند مشغولند و خود را در محضر او ميبينند. دلشان در هر لحظه با یاد او انس دارد؛ هرچند ممکن است ذهنشان و تنشان در امور معاش درکار باشد. (نور/37) اساسا حقيقت نماز هم ياد خداست. ياد خدا، يعني توجه و تذکر به معناي اصلي و اصيل زندگي و دل بستن به ارزشهاي ابدي و سعادت آفرين! کسي که به خداوند و حيات ابدي و پاداش نيک و بد ايمان دارد، هرگز ظلم نميکند، در جهل و ناداني نميماند، بخل نميورزد، خود را از حرص و آز نکوهيده ميپيرايد، ضعف و ناتواني خود را با مدد توکل و تعبد و تعقل به قوت ايمان و اراده مبدل ميکند، در دشواريها و درشتيهاي زندگي، خود را نميبازد، صبورانه شکرگزار و آرام است، ديگر بندگان خدا را در نعمتهايي که از رحمت الهي نصيب برده است، سهيم مي کند، ...؛ بنابراين چنين کسی هلوع نيست و در هنگام دشواري، نگران نيست و آن را دائمي نميپندارد و در هنگام برخورداري، منوع و بخيل نيست تا از انفاق آن به دیگر همنوعان خود، بلکه دیگر موجودات، بترسد و آن را چون مورچگان، نزد خود گرد آورده و انبار کند.
با اين بيان روشن شد که تنها در صورتي که حقيقت نماز، يعني ياد خدا به معناي حقيقي کلمه، در جان انسان بنشيند و آدمي از جام عشق و معرفت الهي سيراب شود، ميتواند از مرحله نگرانی غریزی عبور کرده و به مرحله اطمينان و آرامش حقيقي باريابد. (فجر/ 27-30) ودرنتیجه از صفات ناپسندی چون حرص و آز نیز به دور باشد.یاد خدا یعنی ایمان و اعتماد به قدرت و رحمت و غنای مطلقی که همه قدرتها و رحمتها و ثروتها در دست اوست.
نکته سوم: قابل انکار نیست که بسیاری از نمازگزاران ممکن است دارای صفات ناپسندی مثل بخل در وقت دارایی و ناامیدی و بیتابی در وقت ناداری باشند و در مقابل، برخی از کسانی که اهل نماز نیستند، چنین خصلتهای نکوهیدهای را از خود نشان ندهند. اما تحلیل این مسئله با سادگی و سطحی نگری صحیح نیست. خصلتها و رفتارهای ظاهری انسان میتواند ریشهها و علل گوناگونی داشته باشد. یک اصل پذیرفته در علوم انسانی این است که علل گوناگون میتوانند، معلولهای هم سنخ و گوناگون به بار آورند و پدیدههای گوناگون میتوانند علتهای گوناگون داشته باشند. از این رو ممکن است دو فرد، رفتار یکسانی از خود نشان دهند، که مثلا ما آن را سخاوت و بخشش بنامیم، اما نمیتوانیم بگوییم که زیربناها و مبانی روانشناختی رفتارهای آنها هم یکسان و همانند است. یک رفتار سخاوتمندانه ممکن است ناشی از وسعت روح و نگرش مثبت فرد به بخشش و نوع دوستی باشد و ممکن است نوعی رفتار نمایشی و صرفا برای جلب توجه دیگران انجام گیرد. حتی افرادی که با نگرشی مثبت به مسئله بخشش اقدام میکنند و در صدد کمک به دیگرانند نیز ممکن است این رفتار را دقیقا از خاستگاه یکسانی انجام ندهند. برخی از افراد، از فلسفه عمیق و نگاهی ژرف به زندگی و بهره مندی از مواهب آن برخوردارند و برخی دیگر بدون داشتن چنان فلسفه عمیق و صرفا بر اساس آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم، خصوصا در دوران کودکی، چنان رفتاری را از خود بروز دهند. بنابر این هرچند ظهور نیافتن یک الگوی رفتاری خوب، مثل بخشش، نشانگر وجود نقطه ضعفی در شخصیت فرد به حساب میآید، اما وجود چنان رفتاری الزاما به معنای این نیست که مبنای روانشاختی آن رفتار هم سالم و مطلوب است. قرآن کریم کتاب هدایت انسان به سوی زندگی توحیدی است. از نگاه قرآن کریم اعمال صالح انسان در صورتی ارزش حقیقی مییابد و انسان را تا اوج قلههای کمال و قرب الی الله بالا میبرد و اضطرابهای عمیق وجودی او را به آرامش و امنیت حقیقی دگرگون میکند که بر مبنای توحید در عبودیت و ربوبیت الله پدید آید. هرچه مبنای عمل، که در فرهنگ دینی از آن با نام نیت نام برده میشود، والاتر، خالصتر و به خداوند نزدیکتر باشد، آن عمل، شرافت، تأثیر و مانایی بیشتری خواهد یافت. رفتارهایی که بر اساس انگیزههای نامطلوب (مثل شهرت طلبی، تأییدطلبی) یا صرفا بر پایه تربیتهای غیرعمیق بنا شده باشد (مثلا بر اثر شرطی شدن و تقویت روانشناختی رفتار یا صرفا از روی تقلید از شخصیتهای محوری زندگی)، نه تنها مانایی ندارد؛ بلکه ممکن است در اثر تحولات زندگی انسان، تغییر کرده و به رفتارهای ضد خود تبدیل شود. مضاف بر اینکه از منظر ارزش شناسی دینی، رفتاری که با هدفی جز کسب رضای معبود و شرافت یافتن به تخلق به اخلاق الهی انجام گیرد، اولا ناآرامی و نگرانی عمیق و غریزی انسان را برطرف نمیکند، ثانیا پاداش اخروی و جاودان را در پی ندارد؛ زیرا اساسا برای رسیدن به چنان هدفی انجام نشده است. کسی که رفتار خوبی را برای نمایش به دیگران، یا برای لذت بردن از آن یا تماشای زیبایی آن انجام میدهد، در همین دنیا به هدف خود میرسد و اساسا هدفی ورای آن را جستجو نمیکند. از این رو نمیتوان به هرعملی، رنگ جاودانگی زد و آن را بر بنیانی استوار و تزلزل ناپذیر استوار دانست.
نتیجه سخن اینکه:
1- همه انسانها به صورت غریزی نگران و بیطاقت (هلوع) آفریده شدهاند و لازمه این نگرانی غریزی، بخل ورزی به وقت داشتن و بیتابی در وقت ناداری است.
2- از منظر قرآن کریم نگرانی غریزی آدمی تنها با یاد خدا، یعنی هوشیاری مداوم به مبدأ و منتهای زندگی و حرکت در مسیر ایمان و عمل صالح به امنیت و آرامش عمیق و مانا دگرگون میشود و این آرامش آثار خود را در زندگی او نشان میدهد.
3- مقصود از نمازگزاران در آیات سوره معارج کسانیاند که دائما خود را در محضر خداوند میبینند، به او اعتماد کرده و برای کسب رضای او تلاش میکنند.
4- اگرچه بروز رفتارهایی مانند بخل ورزی به وقت دارایی و بیتابی به وقت ناداری، یقینا نشانه وجود صفت هلوع در شخصیت فرد است اما وجود رفتارهایی مخالف آن، الزاما به معنای هلوع نبودن نیست. زیرا نبود نشانهها همیشه به معنای فقدان علتها نیست!
پینوشتها
ـــــــــــــــــــــــ
۱- ابن ابی جمهور احسائی، کمال الدین، ج ۱، ص ۲۵۶، سید الشهداء، قم، ۱۴۰۵ق و نیز حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۱۹۰، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹ق.
2 . امام خمینی، آداب معنوی نماز