ستیغ ارهای، هالیوود و مادر تمام بمبها
فیلم جدید مل گیبسون، هکساو ریج(ستیغ ارهای)، که جایزه برای بهترین تدوین را هم در اسکار 2017 از آن خود کرده است، فیلمی است در ژانر جنگی که میخواهد از صلح بگوید، یا برعکس، فیلمی است درباره صلح و انساندوستی که میخواهد از جنگ صحبت کند؟
مل گیبسون، پیش از این نیز در فیلمهایش نشان داده که به دنبال شناختی نو، پدیدارشناسانه و تأویلگرا(هرمنوتیک)، در باب مفهوم جنگ و خشونت است. فیلمهایی نظیر شجاعدل، مصائب مسیح و آپوکالیپتو(آخرالزمان). اما تضاد کار گیبسون چه در ایمان کاتولیکش با شخصیت جنجالی و هالیوودیاش و چه در انتخاب موضوعاتش با نوع کارگردانی اکتیو و به شدت ابژکتیوش در بیان مفاهیم ذهنی و انتزاعی مانند وحشت، رستگاری، ایمان، شک و تردید و سرانجام جنگ، همسان با نوع نگرش و رویکرد نهانیاش در تأویل مدرن جنگ با نگاهی مذهبی و عمیقاً سنتی، در تضاد و تناقضی آشکار است. آیا جنگ ریشه در ذات انسان دارد و به عبارت دیگر آیا، به قول آندره مارلو، جنگ تکه فلزی است که تا همیشه در گوش انسان صدا میکند و چنانکه لوئی استروس میگوید؛ انسان هر چه متمدنتر میشود وحشت و توحش درونش نیز بیشتر میشود؟
شاید سخنان اخیر رهبر کاتولیکهای جهان، پاپ فرانسیس، در اعتراض به کاربرد نام «مادر» برای توصیف بزرگترین بمب غیر اتمی ایالات متحده، بتواند راهگشا برای پاسخ به پرسشها و این تضادها باشد. اینکه رهبر کاتولیکهای جهان الحاق کلمه «مادر» را که بیش و کم در تمام فرهنگها به لحاظ کهن الگوی زایش مورد تقدیس و احترام قرار میگیرد، در وصف یک بمب که در کشتار مرد و زن و کودک و پیر و جوان یکسان عمل میکند، شرم آور و مایه خجالت میداند، چیزی قریب به 600 سال پس از جنگهای صلیبی، اثبات این مدعاست که جنگ در زمانه ما یعنی در زمانه بمبهای اتمی، سلاحهای شیمیایی و بمب افکنهای بدون سرنشین، دیگر آن جنگ 600 سال پیش و حتی جنگ 100 سال پیش هم نیست.
واقعیت این است که ماهیت جنگ، پس از دو جنگ جهانی و بخصوص پس از جنگ دوم (1945- 1939)، تغییر کرده است. اگر جنگ تا پیش از این بر سر سرزمین و به بهانه عقاید بود، امروزه جنگ بر سر سلطه و صرفاً در جهت چپاول ملتهاست. جنگ در زمانه ما سوداگری و تجارت شده است و این است که دیگر نه پدر میشناسد و نه مادر، نه کودک و نه پیر و جوان. و درست همینجاست که اصولاً فیلمهای هالیوودی در تصویر جنگ و بخصوص جنگهای مدرن به گونهای عقیم و ناکارآمد از آب درمیآیند و متضاد مینمایند(فیلمهایی نظیر «هکساو ریج» و «گنجه رنج» که در عین وانمود کردن به پیروی از سناریویی واقعی یا شبه واقعی، در نهایت غیرواقعی مینمایند) زیرا ماهیت اصلی هالیوود نیز تجارت و سوداگری شده است.
صد البته این مسئله به طور مطلق و در مورد تک تک فیلمسازان و هنرمندان هالیوود مصداق نمییابد، اما آنچه هم اکنون در لیبی، عراق، سوریه، یمن و در بیشتر کشورهای خاورمیانه میگذرد و بیتوجهی و خونسردی عمیق هالیوود و کمپانیها و غولهای تجاریاش در برابر این فجایع، برای فرهنگی که شعارش حقوق بشر و آزادی انسانهاست، به شکلی مرموز آزاردهنده است. همانگونه که تضادهای فیلم «هکساو ریج» آزاردهندهاند.
اینکه در فیلم میبینیم اندرو گارفیلد، در نقش دزموند تیدوس، سرباز 23 سالهای که به جای اسلحه، انجیل بدست میگیرد و برای خدمت به وطنش داوطلبانه به ارتش میپیوندد و در نبرد اوکیناوا شرکت میکند، اما از کشتن امتناع میورزد و سرانجام مدال افتخار از رئیسجمهور وقت ایالات متحده دریافت میکند، بیشتر به یک شوخی یا یک کمدی درجه دو میماند تا به یک درام جدی و واقعیتی تفکربرانگیز. چنانکه به عقیده بسیاری از منتقدان سرشناس فیلم نیز، «هکساو ریج» با وجود بهرهمندی از تکنیکهای بالا و پیچیده فیلمبرداری و تدوین و باز با وجود صحنهپردازیهای احساسی و پرهیجان که خاص کارهای گیبسون است، در تثبیت و تصویر نقش قهرمان و انگیزه به اصطلاح ایثارگرانه او ناتوان و ناکارآمد مینماید.
«هکساو ریج صحنههای احساسی و شورانگیزی در مقایسه با شجاعدل ندارد که بتواند در برابر آن قد علم کند. طبیعی است، چرا که تجسم قهرمان در این فیلم، ظریفتر صورت گرفته است...»*
شاید مشکل اصلی هالیوود در پرداختن به جنگهای مدرن، چه درباره جنگ جهانی دوم مانند نجات سرباز رایان(محصول سال 1998 به کارگردانی استیون اسپیلبرگ) و چه در تصویر جنگ عراق مانند آمریکن اسنیپر(تکتیرانداز آمریکایی به کارگردانی کلینت ایستوود) و حتی فیلمهای انتقادی و ضد جنگ مانند در دره الاه (محصول سال 2007 به کارگردانی پل هگیس)، در نوع نگاه فیلمسازان و سیاست کمپانیهای هالیوودی به مقوله جنگ باشد. نگاه و سیاستی یکسویه و جانبدارانه از سوی قهرمانان پیروز(سربازان شجاع و از جان گذشته و افسران متمدن و ایثارگر آمریکایی) نسبت به شکستخوردگان وحشی، شورشیان عقبمانده و ملتهای مغلوب.
به شکلی واضح و ملموس، غرب و به ویژه ایالات متحده همواره جنگ را در جهت منافع و منابع خود دیده و به آن پرداخته است و نه از جهت مردم تحقیر شده، سرکوب شده و استثمار شدهای که در دفاع از خود و خانه و خانواده خود، هیچ ندارند جز مشتی خاک و زن و مادر و کودک بیگناه که به دلیل زیادهخواهیها، سلطهگریها و سیریناپذیری فرهنگ آمریکایی قربانی جنگ و خشونت شده و میشوند و این، همانطور که رهبر کاتولیکهای جهان میگوید، به راستی شرمآور و مایه خجالت است.
فرزاد میرحمیدی
* نقل از جیمز براردینلی، منتقد آمریکایی