... و فقط درد دلی برای شهدای میرجاوه
حبیب احمدزاده*
در این اوان ، 9 سرباز مام وطن و ناموسمان در مرز میرجاوه شهید و عزیزی از آنان توسط کوردلانی به نام جیش العدل (از دست این دنیای وارونه و به غارت رفته اسامی) نیز به اسارت رفتهاند.
همین هفته پیش بود که برای تدریس فیلمنامه نویسی به لبنان رفته بودم ، دانشجویی مرا به بیمارستان برد تا یکی از اقوام دورش را ببینم.
در راه گفت که دو کودک مجروح جنگ در بستر دارد این زن سوری از محله محاصره شده فوعه و کفریا و دو فرزند تکه تکه شده که هنوز در سردخانه بودند.گفتم حداقل دست خالی نرویم و برای بچهها تنقلات بخریم. نگاه معنی داری کرد و به عربی گفت هیچ نخرید بهتر است، داغ مادرشان تازه میشود. در بیمارستان معنی این حرف را با داغ دل، خود فهمیدم.
ماجرا این بود که پس از حدود چهار سال محاصره شهرهای شیعهنشین فوعه و کفریا توسط مسلحین ضد بشار ، طی قراردادی قرار بر تبادل میشود ، مسلحین محاصره شده در شرق دمشق با زنان و کودکان و پیرزنان و پیرمردان این دو محله معاوضه شوند.
اتوبوسهای حاوی این زنان و کودکان طبق قرار به حرکت درمی آیند .در آخرین بازرسی مسلحین برخلاف مذاکرات، دهها اتوبوس از حرکت باز داشته شده و ساعتها در آنجا متوقف میشوند .وانتی پر از چیپس وارد محل شده و کودکانی که سالها در محاصره بوده و در رویا هم چیپس ندیده بودند به سمت ماشین هجوم میبرند. افراد مسلح پاکت چیپسها را باز کرده و در اطراف وانت پخش میکنند تا کسی از وانت دور نشود و شاید ناظر تحقیر شدن همچون حیوانات توسط همدیگر برای کنار زدن بچهها شوند. همه بچهها سراسیمه برای گرفتن چیپسها چهار زانو روی زمین قرار گرفته و مشغول به جمع کردن ، ناگهان انفجار عظیم وانت و شهادت در دم بیش از یکصد و بیست کودک و بیش از چهل بزرگسال همراه آنان ... زن سوری هنوز مات بود و اجساد تکه تکه شده دو کودکش در میان تکههای دیگر بچههای مقتول این حادثه که اصلا قابل شناسایی نبودند. این همه طراحی خبیثانه! ما چه موجودات پستی میتوانیم بشویم ؟
وقتی بیرون آمدم، آن دانشجو هم سخنی نگفت .آن، وضعیت سوریه امروز بود و امروز هم این شهدای سرباز .... و نیز خوش خیالانی که فکر میکنند تروریسم پشت دروازههای کشورمان متوقف خواهد شد، اگر قوی نباشیم.
خدایا! عاقلمان کن که یادمان نرود کشورداری به فحاشی مسئولین به همدیگر نیست. به رها کردن کار مملکت توسط ملت به امید دیگران و حتی مسئولان نیست.
خدایا! خودت عاقلمان کن که آن زن سوری نیز هشت سال پیش هرگز چنین روزی را در زندگی اش تصور نمیکرد، ولی اختلاف درونی، آن کرد با زندگیش که شنیدید.
خدایا! باز دعا، عقلمان بده و بس!
* نویسنده، مستندساز و مدرس دانشگاه هنر