kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۲۱۷۵
تاریخ انتشار : ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۰
فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران

مخالف خوانی روشنفکران حامی دولت!


مرحوم «جلال آل احمد» از این دوران برو بیای «همایون صنعتی زاده» چنین نقل می‌کند که گویا بارها سراغ جلال نیز برای چاپ و انتشار کتاب هایش رفته بوده است:
... تا «همایون» درآمد که :
همه کارهایت را در 20 هزار نسخه منتشر می‌کنم و جوابش:
همان یک بار که در چاه ویل نسخ فراوان سرکار رفتم کافی بود!
باز درآمد که تو آخر برای که می‌نویسی؟ و چرا؟ و جوابش:
حتما نه برای اینکه تو میلیونر بشوی.
و بعد درآمد که من به اشاعه فرهنگ خدمت می‌کنم و فواید کتاب جیبی ارزان و رعایت قدرت خرید مردم و اینکه اصلا چرا تو می‌ترسی؟ و از این حرفها و جوابش:
با کتاب مجانی درسی هم تو بلدی صاحبان سهام یک شرکت را میلیونر کنی و به پول آمریکایی‌ها کتاب ضد آمریکایی دربیاوری و نظارت در کار ناشران کنی و انحصار کتاب و خریدن مجله‌ها و ...
... و اینکه :
تو خطرناک تری از مقامات امنیتی و سانسور و اینکه دستمان برسد دستگاهت را ملی می‌کنیم و الخ ...
که دیگر تاب نیاورد. برافروخته برخاست به فحاشی که :
مادر ...  (کذا) دارت می‌زنم! با درآمد یک روزم، زندگیت را می‌خرم!...
و از این حرفها. دیگران ساکت بودند. ولی البته در جواب چنین پذیرایی گرمی، ما فقط اشاره به این کردیم که این دسته اسکناس‌ها را همان بهتر که عین دسته علف جلوی دهان «خانلری» و یار قاطر بگیرد و به مسلخ قدرت بکشاندشان...و از این حرف ها. ولی او همچنان فحش می‌داد و ما هر دو در دل قند آب می‌کردیم که از چنان آدم حسابگری چه سگ دهان دریده‌ای ساخته ایم. اما می‌دیدی که الکل بیش از حد بر اعصابش کار کرده و این جلوی خانم‌ها زننده بود! این بود که همین دستی که این قلم را گرفته به سمت جامی رفت که روی میز بود و محتوایش را پاشید به صورت او و همه برخاستیم...
«میلاد عظیمی» ضمن اعتراف وابستگی «همایون صنعتی زاده» به دربار و شاه در شبی که فصلنامه شبه روشنفکری «بخارا» برای «صنعتی زاده» ترتیب داده، به سبک شبه روشنفکری آن را توجیه کرده و می‌گوید:
... به هر روی «صنعتی» با همه توش و توانش به فرانکلین پرداخت و توفیقی حیرت‌انگیز یافت. لابد برای نیل به آن همه توفیق، دلِ حکومت برآمده از کودتا را هم به دست آورد. این قابلیت را داشت که برای اینکه فرانکلین راه بیفتد و حاشیه امن بیابد از مترجمی بخواهد که کتابی را ترجمه کند تا با نام والاحضرت اشرف پهلوی چاپ شود. کما اینکه بخش مربوط به رضاشاه کتاب «مردان خودساخته» را «داد نوشتند» و سپس به نام محمدرضا شاه پهلوی چاپ کرد که چند ماه پس از انتشار به فرانسه هم ترجمه شد.
در نشریه «کتابهای ماه» که به هزینه فرانکلین زیرنظر «ایرج افشار»(به اصرار و خواهش صنعتی) منتشر می‌شد، درباره این تألیف «اعلیحضرت» مطالبی هست. خود «صنعتی» گفته صد و پنجاه هزار دلار برای راه انداختن دایره المعارف  از اشرف پهلوی پول گرفت.
به هرروی «صنعتی» ... توانست جان کلام و لب خواسته حکومت مسلط را به خوبی درک کند.  در حیطه کارش، توانست با ظرافت و تردستی، روایتی از خواسته حکومت ارائه کند که در بستر این روایت-که تکرار می‌کنم قطعاً در چارچوب مصالح حکومت پهلوی بود – روشنفکران را به کار فرهنگی سودمند وادارد(!)
هنر «صنعتی» این بود که عرصه را به گونه‌ای آراست و سامان داد که هم حکومت منفعتش را برد و «فرهنگ پروری» کرد (!!) ... و  هم  نویسندگان و مترجمان – که برخی از آنها از زندانهای درازناک پس از کودتا رهیده بودند- فرصت کار یافتند و به آسودگی معیشت و آرامش خاطر رسیدند. هنر بزرگ «صنعتی» این بود که طوری روشنفکران را به کار گرفته بود که در عین رعایت منافع حکومت، صبغه روشنفکری و  وجهه مخالف خوانی شان نیز حفظ شده بود (!!!) ...
این اعتراف صریح «میلاد عظیمی» در مراسمی که برای تجلیل از «همایون صنعتی زاده» برپا شده از یک سوی توجیه خیانت‌های اوست که گویی چاره نداشته جز نوکری رژیم دست نشانده و دیکتاتوری شاه و از دیگر سوی اعترافی بی‌پرده است بر همکاری همیشگی و پیوسته روشنفکران با حکومت‌های وابسته استبدادی که در طول تاریخ معاصر ما هماره لکه ننگی بر پیشانی این جماعت بوده و هست.
صنعتی زاده و لانه جاسوسی آمریکا
«همایون صنعتی زاده» با کارشناسان و جاسوسان سفارت آمریکا در تهران نیز ارتباط مستمری داشت و در ملاقات‌های متعدد، با ارائه گزارش  ومشاوره در امور مختلف سیاسی و اجتماعی، در خدمت سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب قرار داشت. در یکی از اسناد منتشره لانه جاسوسی آمریکا به یکی از ملاقات‌های صنعتی زاده با «مارتین هرتز»؛ کارشناس اطلاعاتی سفارت آمریکا پرداخته شده که در این سند، مشاوره‌ها و توصیه‌های «صنعتی زاده» به کارشناس آمریکایی قابل توجه و تامل است:
... خیلی  محرمانه
 مکان: محل  اقامت  هرتز
زمان: 10 اکتبر 1965ـ18/7/44
صورت  مذاکرات  شرکت  کنندگان: «همایون  صنعتی،» معاون  برنامه‌های  کتاب  فرانکلین  و «مارتین  اف. هرتز»،
رایزن  سفارت
موضوع: شاه  و ذوب  آهن، طرح  باسوادی، داریوش  همایون، رهبران  جوان...
در دیدار فوق که در محل اقامت «مارتین هرتز» صورت گرفته، ضمن اینکه هرتز به ملاقات‌ها و دیدارهای چند ماه پیش با «همایون صنعتی» اشاره می‌کند از وی درباره مسائل مختلفی سوال کرده و صنعتی هم بطور کامل به وی مشاوره و گزارش می‌دهد. در بخشی از این گزارش درباره مشاوره‌های صنعتی زاده آمده است:
... در ادامه  پیگیری  پروژه  گسترده  هیئت  نمایندگی  ما برای  ثبت‌نام  ایرانیان  جوانی  که  احتمال دارد در آینده  مقامات  کلیدی  و رهبری  ایران  را در دست  بگیرند، از صنعتی  پرسیدم  آیا هیچ  کدام  از آنها را سراغ  دارد که  دیوانسالار (بوروکرات) نباشند. او این  اسامی  را به  من  معرفی  کرد:
«خیامی» که  ریاست  یک کارخانه  اتوبوس‌سازی  را به  عهده  دارد. وی  که  ابتدا راننده  اتوبوس  بوده، تاجر بسیار موفق  و زرنگی  است، ولی  به  امور عام المنفعه  علاقه  بسیاری  دارد. «مهاجر» که  کتاب  وی  درباره  صحاری  ایران  برنده  جایزه یونسکو شده  است  و به  نظر با سرعت  مدارج  ترقی  را طی  می‌کند. «صنعتی»  مرا به  یک  خلاصه  مفید و مختصر بیوگرافیک  در پایان  کتاب  نامبرده  ارجاع  داد. دکتر اسلامی که  نمایشنامه  اخیرش  در رابطه  با رسوائی پروفومو به  چندین  زبان  خارجی  ترجمه  شده  است.
«انوار»، یک  هنرمند نویسنده  و فیلمساز دیگر است  که شخصیت  بسیار جذاب، برش  و تخیل  خوبی  دارد.
آن  گاه  «صنعتی»  سه  دیوانسالار را به  لیست  ما اضافه  کرد:
«راسخ»  از سازمان  برنامه، صدوقی  از شورای  عالی  اجرایی  که  آینده‌ای  روشن  از نظر «صنعتی»  داشته  و زبان انگلیسی  را بخوبی  صحبت  می‌کند، هر چند هیچ گاه  در خارج  نبوده  است، و «منوچهر تسلیمی»  از وزارت آموزش  و پرورش  که  سالها مسئول  تربیت  معلم  بوده و به گفته  صنعتی  در پشت‌پرده  از نفوذ بسیاری برخوردار است. معلم‌ها عملاً در سال  1961 باعث  سقوط  دولت  «شریف  امامی»  شدند...