اخبار ویژه
بلینکن: 20 سال اقدام آمریکا برای براندازی در ایران شکست خورده است
وزیر خارجه آمریکا اذعان کرد تحرکات مکرر این رژیم برای براندازی در ایران شکست خورده است. او همچنین اعتراف کرد که جمهوری اسلامی بدنه حمایتی قدرتمندی در میان مردم دارد.
آنتونی بلینکن چند روز قبل، در نشستی در اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا با سؤال یکی از کارشناسان مواجه شد مبنی بر اینکه «آیا ایالاتمتحده باید سیاست تغییر رژیم را در ایران، اتخاذ کند؟ اگر چنین است، ما باید چه کار کنیم تا از اپوزیسیون ایران بیشتر حمایت کنیم تا این اتفاق بیفتد؟». بلینکن در پاسخ گفت: از دیدگاه من، اولاً، پویایی داخلی جامعه ایران پیچیده است و ما از بسیاری جهات لزوماً بهترین منبع برای دیدگاهی روشن در این مورد نیستیم، دقیقاً به این دلیل که ما با ایران روابط دیپلماتیک نداریم و اینکه ما (از جامعه ایران) جدا شدهایم. من فکر میکنم که میتوان گفت که ما پویاییهای داخل جامعه ایران را فهم میکنیم و البته تا جایی که بتوانیم اطلاعاتی به دست میآوریم. ما دوستان و شرکای داریم که درک واضحتر و بهتری از ایران دارند. ما همه این موارد را کنار هم قرار میدهیم.
او میافزاید: آنطور که من میبینم، فکر میکنم ایران یک کشور قطبیشده است. من فکر میکنم آنچه که شما توصیف کردید قطعاً بازتاب نیمی از جمعیت ایران است، اما نه کل آن. و همانطور که میدانید تفاوتهای عمیقی بین جوامع شهری و روستایی وجود دارد. و یک نیروی بسیار محافظهکار در ایران وجود دارد که از نظر تعداد، قابل توجه است و احتمالاً وابسته به نظام است. بنابراین فکر نمیکنم (امکان براندازی) به این وضوح باشد (که شما توصیف کردهاید) اما شکی نیست که درصد زیادی از مردم خواهان آیندهای متفاوت برای کشور خود هستند. شکی نیست که آن آینده متفاوت برای همه بهتر خواهد بود. بنابراین سؤال این است: برای (رسیدن به این آینده) و پیشبرد آن چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
وی اذعان کرد: من فکر میکنم اگر به 20 سال گذشته نگاه کنیم، آزمایشهای ما در تغییر رژیم موفقیت چشمگیری نداشته است.(خنده.) بنابراین من فکر میکنم که ما باید اینطور باشیم- در تمرکز به این روش روی یک مشکل، درجه مناسبی از فروتنی داشته باشیم. اما باید تمرکزمان را بر هر کاری قرار دهیم که منجر به تغییر سیاست در ایران شود، تا این کشور را از انجام کارهایی که منافع و ارزشهای ما را تهدید میکند، بازداریم. این موضوع باید محور کار ما قرار گیرد. و ما تهدیدات امنیتی واضحی داریم که از ایران سرچشمه میگیرد، و ما تهدیدات ارزشی روشنی داریم که از ایران سرچشمه میگیرد.
وزیر خارجه آمریکا افزوده است: کاری که ما در مقاطع زمانی مختلف سعی کردهایم انجام دهیم، این است که به بهترین شکل ممکن، افرادی را در داخل ایران، بیشتر توانمند کنیم، تا بتوانند ارتباط برقرار کنند، بتوانند ایستادگی کنند و بتوانند برخی منابع لازم برای این کار را در اختیار داشته باشند اما من اولین کسی خواهم بود که اذعان میکنم انجام این کار از بیرون واقعاً سخت است. من فکر میکنم آنچه در نهایت محتملترین موفقیت است این است که مردم تصمیم بگیرند که جهتگیری، مدیریت کشورشان نتایجی را که میخواهند، آیندهای را که میخواهند برایشان به ارمغان نمیآورد. و این امر (رسیدن به چنین ادراکی) مسیر کشور را تغییر خواهد داد. بلینکن با وجود شیطنتهای پیاپی دولت بایدن در حمایت از اغتشاشات پاییز 1401، تشدید تحریمها و اقدامات خرابکارانه و تروریستی گفت: از دیدگاه من و از تجربه خودم، فکر میکنم مهندسی کردن چنین کاری از بیرون دشوار است. و شما به ناچار با عواقب ناخواسته، اثرات درجه دوم و سوم روبهرو میشوید که باید بسیار مراقب آنها باشید. بنابراین من فکر میکنم که ما باید به دفاع از آنچه که به آن اعتقاد داریم، ادامه دهیم. ما باید به شدت در برابر مظاهر رفتار ایران که در تضاد با منافع ما یا منافع متحدان و شرکای ما است، ایستادگی کنیم. ما باید قویاً در کنار کسانی در ایران باشیم که خواهان آیندهای متفاوت هستند. اما من در مورد تلاش برای مهندسی هر چیزی از بیرون بسیار محتاط خواهم بود.
توافق با ترامپ هیچ تضمینی ندارد اما با او توافق جامع بکنیم(!)
پریشانگویی و توهین به شعور خود و مخاطب در میان برخی مدعیان اعتدال و اصلاحات موج میزند. نمونه تازه، یادداشت سید حسین موسویان در روزنامه ایران است که ضمن چاق کردن بحث مذاکره با آمریکا نوشت: این احتمال وجود دارد که ترامپ برای گفتوگوی مستقیم و سطح بالا با ایران اعلام آمادگی کند. اگر ایران بپذیرد و گفتوگوهای جامعی آغاز شود، احتمال توافق وجود دارد با اینکه هیچ تضمینی نخواهد بود که حتی در صورت توافق، آمریکا بدان پایبند باشد(!)
موسویان عضو و سخنگوی اولین تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در دولت خاتمی (به ریاست روحانی) است که بر اساس توافق سعدآباد و پاریس و بروکس تعلیق داوطلبانه برنامه هستهای برای رفع شبهات را پذیرفتند اما پس از دو سال و نیم سر کار رفتن، از طرف اروپایی شنیدند بهترین تضمینی که ایران برای عدم انحراف برنامه هستهایاش میتواند بدهد، این است که تعلیق را دائمی کند! دولت خاتمی پس از دو سال و نیم بازی خوردگی، به تعلیق داوطلبانه پایان داد.
اکنون موسویان با وجود تجربه تحقیرآمیز برجام و کاری که اوباما و ترامپ و بایدن با آن کردند، در روزنامه ایران مینویسد: «در دولت آقای احمدینژاد، شد آنچه که نباید میشد. پرونده ایران به شورای امنیت رفت و ظرف کمتر از هشت سال، ارزش پول ملی از یک دلار حدود ۹۰۰ تومان، به حدود ۳۵۰۰ تومان یعنی حدود ۳۰۰ درصد سقوط کرد. بعد از توافق برجام، مکرراً به مسئولین توصیه کردم که از فرصت گشایشهای موجود در دوره اوباما برای گفتوگوهای جامع استفاده کنید. چون با برجام، آمریکا و قدرتهای جهانی برای اولین بار غنیسازی و آب سنگین ایران را پذیرفتند، تحریمهای اجماعی متوقف شد، آرامش نسبی بر اقتصاد و روابط خارجی نسبی حاکم شد، تورم از حدود ۴۰ درصد به حدود ۱۰ درصد کاهش یافت و پول ملی ثبات یافت. منتهی روشن بود که با وجود امتیازات ایران از برجام، آمریکا تحمل نخواهد کرد از منافع اقتصادی برجام محروم شود و رقبایش بهرهمند شوند، تقابلات دو کشور ادامه پیدا کند و نگرانی بر متحدینش در منطقه حاکم شود. ترامپ بعد از اوباما رئیسجمهوری شد. او اعلام کرده بود که از برجام خارج خواهد شد. در این مقطع ایران متعهدانه به برجام عمل کرده بود و خروج آمریکا هم نقض تعهدات بود. لذا تردید نبود که حق به جانب ایران بود. منتهی این واقعیت تأثیری در نتیجه خروجی ماجرا نداشت. ترامپ به یک توافق به نام خودش نیاز داشت و به همین دلیل رئیسجمهوری ایران را رسماً به یک شام در نیویورک برای گفتوگو دعوت کرد، رئیسجمهوری فرانسه تا پشت در اتاق هتل رئیسجمهوری ایران در نیویورک آمد و یکساعت خواهش کرد و رئیسجمهوری ایران او را نپذیرفت. ترامپ وزیر امور خارجه ایران را برای گفتوگو به کاخ سفید دعوت کرد و تهران نپذیرفت و سیاست گفتوگو با سایر قدرتهای جهانی منهای آمریکا را در پیش گرفت.
در این مقطع تأکید کردم که گفتوگو با سایر قدرتهای جهانی در غیاب آمریکا برای حفظ برجام شکست خواهد خورد و با وجود بدعهدی آمریکا، بهتر است تهران و واشنگتن با یکدیگر گفتوگو کنند. ایران با گفتوگوها مخالفت کرد، ترامپ از برجام خارج شد، سیاست فشار و تحریمهای حداکثری را در پیش گرفت. همین روند در دوره بایدن هم ادامه یافت. تهران با این گفتوگو مخالفت کرد چون آمریکا را قابل اعتماد نمیدانست. به هر حال ارزش پول ملی کشور از یک دلار حدود
۲۸ هزار تومان، به حدود ۷۳ هزار تومان رسید یعنی حدود ۱۶۰درصد سقوط کرد.
در شرایط فعلی همه مسئولین در مورد اوضاع نابسامان اقتصادی، رشد روزافزون فقر و فساد و تورم و گرانی اتفاقنظر پیدا کردهاند. مسئولین باید بپذیرند که ضروری است برای اصلاح تصمیمات بزرگ و شجاعانهای اتخاذ کنند.
موسویان میافزاید: احتمال این وجود دارد که ترامپ در ابتدای کار برای گفتوگوی مستقیم و سطح بالا اعلام آمادگی کند. اگر ایران بپذیرد و گفتوگوهای جامعی آغاز شود، احتمال توافق وجود دارد با اینکه هیچ تضمینی نخواهد بود که حتی در صورت توافق، آمریکا بدان پایبند باشد. چنین تضمینی را آمریکا به هیچ کشوری نداده است. منتهی اگر واقعبینانه بنگریم کشورها برای تأمین منافع ملی و در انتخاب بین بد و بدتر تصمیم میگیرند. البته اگر توافق جامع باشد به پایداری آن میتوان بیشتر خوشبین بود.
مقامات ایران مکرر گفتهاند که رابطه با آمریکا باید براساس اصل احترام متقابل، عدم مداخله و پذیرش منافع ایران باشد. این موضع به حقی است و عمده مداخلات و زورگوییها از سوی آمریکا بوده. اما نهایتاً توافق عملی در صورتی ممکن خواهد بود که آمریکا و ایران بپذیرند متقابلاً به منافع مشروع دوجانبه، منطقهای و بینالمللی یکدیگر احترام بگذارند و از ضربه زدن به آن خودداری کنند.»
درباره یادداشت آقای موسویان گفتنی است که اولا به تعبیر امیر مؤمنان(ع): «بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربهای که به او دادهاند، محروم بماند». کسانی که بارها در دولتهای هاشمی و خاتمی و روحانی، عهدنشناسی و عهدشکنی آمریکا و اروپا را دیده و باز هم دم از مذاکره و توافق میزنند، یا دچار آلزایمر و فاقد حافظه سیاسی هستند و یا این که دلال و کارچاقکن طرف غربی هستند. و گر نه هیچ ایرانی خردمندی در حالی که زخم توافق برجام همچنان زنده است و سند آشکار کلاهبرداری سه دولت آمریکاست، دوباره نسخه اعتماد و مذاکره با ترامپ را نمیپیچید. این همان واقعیت تلخی است که آقای روحانی از آن به عنوان دیوانگی یاد کرد. آیا احمقانه نیست که تصور شود با دیدار یا شام خوردن روحانی با ترامپ، آمریکای غدار، عهدشناس میشد؟!
ثانیا آقای موسویان عمدا وارونه جرتکه میاندازد و گرنه باید اذعان میکرد که اگر در دولت احمدینژاد ارز چهار برابر گران شد، در دولت برجام 9 برابر گران شد و حال آن که برنامه هستهای هم به تعطیلی کشانده شده بود.
ثالثا در حالی که امثال موسویان و دوستان او مقصر خسارتهای ایران در زمینه توقف و تعلیق چند ساله برنامه هستهای هستند و تحریمها را هم دو برابر کرده و مکانیسم ماشه را هم در برجام به یادگار گذاشتهاند، طرح مذاکرات جامع دقیقا یعنی چه؟ آیا این غیر از دلالی و توجیهتراشی برای زیادهخواهیهای رژیم آمریکاست؟ کسانی که چک بلامحل برجام در دستشان باد کرده، چگونه میتوانند قمار بزرگتر با خسارات بیشتر و واگذاری منابع قدرت ملی را زمزمه کنند؟
رابعا چالشهای موجود اقتصادی نه محصول توافق نکردن با غرب بلکه نتیجه توافق و اعتماد به غرب است که موجب شد رشد اقتصادی منفی شود، فروش نفت به زیر سیصد هزار بشکه سقوط کند و بدترین رکوردهای اقتصادی در دولت برجام رقم بخورد. متقابل احیای رشد اقتصادی 5 درصدی، احیای صادرات نفت و احیای 8 هزار واحد تولیدی در دولت شهید رئیسی نشان داد که اگر فرصتسوزی در مذاکره با غرب متوقف شود و دو رویکرد همت و تدبیر درونزا و سیاست خارجی فعال در پیش گرفته شود، میتوان اقتصاد را از بنبست خارج کرد.
رونق حبابی بورس با گرانسازی خودرو و ارز!
روزنامه اقتصادی حامی گرانسازی خودرو و ارز، پس از چند هفته هیجانسازی درباره رشد بورس، آن را حباب گذرا توصیف کرد.
دنیای اقتصاد که از شرکتهای دولتی آگهیهای گزاف دریافت میکند، به دنبال صدور دستور گران شدن خودرو از آن استقبال کرد و موجب رونق بورس دانست. این روزنامه در ماجرای حذف ارز نیمایی و گران شدن دلار هم ادعای مشابهی را مطرح کرد. اما حالا که آبها از آسیاب افتاده، در گزارشی با عنوان «بورس در اوج؛ موتور محرک اقتصاد یا حبابی گذرا؟» مینویسد: «بازار سرمایه در ماههای اخیر، شاهد روندی صعودی بوده که ناشی از مجموعهای از تحولات اقتصادی، سیاستهای جدید دولت و تغییرات در متغیرهای کلان اقتصادی است. این رشد، سؤالات متعددی را درباره پایداری و تداوم این روند به همراه داشته است. یکی از عوامل کلیدی رشد بازار سرمایه، افزایش نرخ ارز نیمایی به محدوده ۵۴هزار تومان است که در اقدام جدید بانکمرکزی با ایجاد بازار توافقی ارز به محدوده ۶۰هزار تومان رسید. افزایش نرخ ارز تاثیر مستقیمی بر ارزش داراییها و درآمد شرکتها و حاشیه سود آنها خواهد داشت. این تاثیر بهخصوص برای شرکتهایی که عمده تولیدات آنها صادراتی است، پررنگتر است. بسیاری از شرکتهای حاضر در بورس ایران، بهویژه در صنایع پتروشیمی، فلزات اساسی و معدنی، درآمد ارزی دارند. افزایش نرخ ارز رسمی، سود این شرکتها را به میزان قابلتوجهی بهبود میبخشد و واقعیتر میسازد.
یکی دیگر از معضلات اساسی اقتصاد در سالهای گذشته، وجود سیاست قیمتگذاری دستوری بوده است. این سیاستها، بهویژه در صنایع استراتژیک مانند انرژی و کالاهای اساسی، حاشیه سود شرکتها را بهشدت کاهش داده و مانع رشد آنها شده بود. دولت با تغییر رویکرد و حرکت به سمت حذف قیمتگذاری دستوری، شرایط را برای افزایش شفافیت و بهبود عملکرد شرکتها فراهم کرده است. این تغییر سیاست، نهتنها سودآوری شرکتها را افزایش داده، بلکه باعث جلب اعتماد سرمایهگذاران به بازار سرمایه شده است. برخی صنایع بهواسطه قیمتگذاری دستوری تقریبا توجیه اقتصادی خود را از دست دادهاند؛ بنابراین سرمایهگذاران هم تمایلی به سرمایهگذاری نداشتند.
محور دوم: سیاستهای انبساطی دولت و بانکمرکزی است. دولت در لایحه بودجه سال آینده سیاستی مبنی بر انبساط مالی را اتخاذ کرده است. برخلاف رویکرد دولت قبلی که به دنبال گسترش پایههای مالیاتی در هر زمینهای بود، لایحه بودجه سال آینده بر کاهش نرخ مالیات و معافیتهای مالیاتی تاکید دارد. تغییر نگرش در دولت امکان پیشبینیپذیری اقتصاد را که آرزوی دولت قبل بوده است بهبود بخشیده و موجبات حضور پررنگتر فعالان بازار سرمایه را فراهم کرده است. با این حال، وجود کسری عملیاتی و احتمال بروز کسریهای پنهان در لایحه بودجه، نگرانیهایی را درباره تداوم نرخهای بالای تورم ایجاد کرده است. این تورم بالا، به نوبه خود، میتواند رکود اقتصادی را تثبیت کند. در چنین شرایطی، بازار سرمایه ممکن است نتواند از رشد واقعی اقتصاد بهرهمند شود و رشد آن صرفا در حد جبران تورمهای انباشتهشده چند سال اخیر باشد».
دنیای اقتصاد در پایان نوشت: «ترکیب عوامل مختلف، از جمله واقعیسازی نرخ ارز رسمی، کاهش قیمتگذاری دستوری، کاهش نرخ بهره و تغییرات در سیاستهای دولت، موجب شکلگیری انتظارات مثبت میان سرمایهگذاران خرد و مدیران نهادهای مالی شده است... با این حال، ادامه روند صعودی بازار مستلزم سیاستگذاریهای دقیقتر و کاهش مداخلات غیرضروری است. افزایش شفافیت اطلاعاتی، حذف کامل قیمتگذاری دستوری و تقویت ساختارهای حقوقی، نظارتی و حاکمیت شرکتی میتواند اعتماد سرمایهگذاران را افزایش داده و سرمایههای جدید را به بازار جذب کند. امید میرود بازار سرمایه با ایفای نقش اصلی خود در تامین مالی بخش واقعی اقتصاد، به رشد اقتصادی کشور کمک کند».
چیزی که روزنامه دنیای اقتصاد عمدا از قلم انداخته نتیجه تصمیمات تورمزای دولت بر زندگی 85 میلیون ایرانی است. به عبارت دیگر، در حالی که تاثیرات مثبت این تصمیمات تورمساز در بورس به زودی تخلیه میشود، نتایج منفی آن بر معیشت عموم مردم و حتی توایدکنندگانی که مجبورند گرانتر تولید کنند، خواهد ماند. نتیجه دیگر این تصمیمات نادرست، کاهش ارزش پول ملی در مقابل ارز خارجی است. در مقابل، رونقی در بورس ارزشمند است که بر مبنای رونق تولید و رشد اقتصادی شکل گرفته و جهش واقعی باشد.