کد خبر: ۳۰۱۰۶۹
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۹:۱۱
نگاهی به پویانمایی «من نفرت‌انگیز ۴»

الگوسازی از شرورها!

 
 
 
انیمیشن «من نفرت‌انگیز» در مورد ابرشرورها است؛ برخلاف آثار ابرقهرمانی که معمولا روایت‌گر قهرمانی انسان‌دوست و فداکار است، من نفرت‌انگیز با محوریت شخصیت‌های شرور و خلافکار داستان را پیش می‌برد. در قسمت اول با شخصیت گرو (Gru) آشنا می‌شویم که می‌خواهد ماه را بدزدد تا بین خلافکارها موفق جلوه کند. او موفق به دزدیدن ماه می‌شود اما چون نمی‌تواند برای همیشه اندازهٔ ماه را کوچک نگه دارد، ماه را به محل اصلی‌اش باز می‌گرداند.
در قسمت اول گرو برای پیشبرد اهداف تبهکارانه‌اش چند کودک را به فرزندخواندگی می‌پذیرد و بعدا به دلیل وابستگی به این دخترها، برای همیشه آن‌ها را در کنار خودش نگه می‌دارد.
گرو در قسمت دوم قرار است ازدواج کند و اتفاقا با خانمی از «لیگ ضدّشرورها» آشنا می‌شود. لیگ ضدشرورها با هدف مبارزهٔ با شرورها ایجاد شده و نهادی آمریکایی با ساز و کاری شبیه به نهادهای امنیتی این کشور (مثل سی‌آی‌اِی یا اف‌بی‌آی) است.گرو با این سازمان همکاری کرده و با ازدواج با لوسی (همان زنی که عضو لیگ ضدشرورها بود) عضو رسمی این لیگ شده، از تبهکاری خود دست می‌کشد. در قسمت سوم، گرو با برادر دوقلویش روبه‌رو می‌شود. برادر گرو از وی می‌خواهد عملی تبهکارانه را با هم به انجام برسانند و در این قسمت متوجه می‌شویم گرو اصالتا در خانواده‌ای تبهکار بزرگ شده است. از طرفی گرو و همسرش از لیگ ضدشرورها اخراج شده‌اند و گرو می‌خواهد با دزدیدن و تحویل دادن الماسی که در اختیار یک تبهکار است، دوباره در لیگ استخدام شود.
در پایان هم موفق می‌شوند تا دوباره به عضویت لیگ ضدشرورها در می‌آیند. البته برادر گرو با مینیون‌ها (موجوداتی عجیب و غریب که به گرو خدمت می‌کنند) از دست گرو فرار کرده و دوست دارد به تبهکاری بپردازد.
قسمت چهارم با دستگیری شروری که از رقبای گرو است شروع می‌شود. گرو وی را پس از دریافت جایزهٔ شروران با کمک همکارانش که عضو لیگ ضدشرورها هستند، دستگیر می‌کند. پس از این اتفاقات، رئیس لیگ ضدشرورها به خانهٔ گرو و لوسی آمده، ایشان را از فرار دشمن گرو مطلع می‌کنند. گرو برای رعایت مسائل امنیتی بایستی به همراه خانواده و نوزادشان به محلی امن رفته و با هویت جعلی زندگی کنند. اما مرد سوسکی که دشمن گرو است، وی را پیدا کرده و سعی می‌کند با دزدیدن کودکش، گرو را در تله بیاندازد؛ اما نوزاد گرو با کمک جهش ژنتیکی و تبدیل شدن به انسان-سوسک جلوی دشمن گرو را می‌گیرد و دوباره نظم و امنیت به شهر بازمی‌گردد.
سبک زندگی غربی و ابرشرورِ جذاب
تمام چهار قسمت انیمیشن من نفرت‌انگیز، پر است از سکانس‌هایی که ارجاعات جنسی دارد. البته در انیمیشن من نفرت‌انگیز، کودکان جز هم‌ذات‌پنداری مخاطبین کودک با اثر، کارکرد ویژه‌ای ندارند. این انیمیشن با محوریت شخصیت گرو که یک بزرگسال است ساخته شده و طبیعتا برای نزدیک کردن مخاطبین کودک به خودش، بایستی شخصیت‌هایی شبیه به آن‌ها در اثر وجود داشته باشد. به همین دلیل پس از گذشت ۱۴ سال از انتشار من نفرت‌انگیز، فرزندخوانده‌های گرو هنوز در همان سنین کودکی باقی مانده‌اند! اما اثر تا جایی که می‌تواند از حضور آن‌ها استفاده کرده و روابط نامشروع را در سکانس‌های مختلفی با نشان دادن قرارهای دوستی و رقص برای مخاطبینش عادی‌سازی می‌کند.
ترویج خشونت و روحیهٔ انتقام‌طلبی
در جای‌جای من نفرت‌انگیز، خشونت علیه دیگران و واکنش چکشی نسبت به کوچک‌ترین اشتباه دیگری، رفتاری مطلوب ترسیم می‌شود. مثلا در قسمت چهارم، یکی از مینیون‌ها دیگری را با بادکنک به آرامی و با شوخی می‌زند؛ اما دیگری در جواب بادکنک را از او گرفته و چند بار با شدتی بسیار بیشتر عمل وی را تلافی می‌کند. جا انداختن رفتارهای تلافی‌جویانه و مشروعیت بخشیدن به هر نوع انتقام‌گیری از دیگری، از دغدغه‌های اثر است.
کدام هدف؟ کدام وسیله؟
زیاد شنیده‌ایم که «هدف وسیله را توجیه نمی‌کند»؛ اما این گزاره صحیح نیست. انسان‌ها به مایملک خودشان وابستگی دارند و اگر کسی بدون دلیل مثلا لباس‌هایش را پاره پاره کند، متهم به بی‌عقلی شده و رفتار وی مورد تأیید هیچ کس نیست. اما وقتی همین فرد در موقعیتی خاص برای نجات فردی که در آب افتاده، لباسش را پاره می‌کند تا نوعی طناب برای نجات او فراهم کند، دیگران وی را تحسین می‌کنند که از اموال خودش برای نجات دیگری گذشته است. پس بسیاری از اوقات ما با استفاده از وسیله‌ای که در حالت عادی غیرعقلانی یا مضرّ به نظر می‌رسد، می‌توانیم به اهداف بزرگ‌تری برسیم. 
البته برای اینکه این امر مورد سوءاستفاده قرار نگیرد، بایستی بر روی وسیله و هدف بیشتر دقت کرد و مبنایی برای کارهای خودمان داشته باشیم؛ مثلا آمریکا مدعی است برای پایان دادن به جنگ جهانی، حدود 200 هزار انسان بی‌گناه را با بمب اتم نابود کرد تا به صلح برسد. البته این ادعا از اساس باطل بوده و ژاپن پیش از جنایت غرب در ژاپن، در وضعیتی بغرنج زیر بمباران آمریکایی‌ها بود و متحدی هم برای دفاع از خود نداشت؛ به همین علت تسلیم شدن ژاپن 
بنا برگفتهٔ عده‌ای پیش از بمباران اتمی گفته شده بود یا بدون بمب هم دور از انتظار نبود. اما آمریکا برای رسیدن به هدفش که راه‌های دیگری هم داشت، از دهشتناک‌ترین و ضدانسانی‌ترین روش استفاده کرد. طبیعتا استفاده از این وسیله (کشتن صدهاهزار انسان بی‌گناه) برای رسیدن به آن هدف (شکست دادن ژاپن و ابرقدرت شدن آمریکا) هیچ توجیهی ندارد. 
تا وقتی کسی معتقد به مبنایی الهی برای اصلاح رفتارهایش نباشد و رضایت خداوند را ملاک رفتارهایش قرار ندهد، اگر قدرت و توانایی داشته باشد، هیچ قانونی نمی‌تواند جلوی رسیدن به خواسته‌هایش را بگیرد؛ حتی اگر منجر به قتل دیگران یا غارت اموال و عزیزانشان شود.
در انیمیشن من نفرت‌انگیز، چون ما طرف گرو و رفقایش هستیم، هر خلافی که می‌کنند چون برای ما شخصیت‌های جذابی هستند، ما هم کار آن‌ها را تأیید می‌کنیم. شواهد زیادی از این نوع رفتارهای 
غیرمنطقی در اثر به چشم می‌خورد؛ مثلا در قسمت چهارم، لیگ ضدشروران با استفاده از تزریق موادی خاص، در مینیون‌ها جهش ژنتیکی ایجاد کرده و سعی دارند به ابرمینیون دست پیدا کنند. اما در قسمت‌های قبلی، وقتی همین روش را شروران اجرا کردند، لیگ ضدشرورها با آن مخالفت کرده و استفاده از این روش را نشانهٔ شرارت آن‌ها می‌داند. نمونهٔ دیگر در همین قسمت، اخّاذی پاپی از گرو است. پاپی پرسکات دختری نوجوان است که درهمسایگی گروبه سر می‌برد. پاپی به هویت گرو پی برده و از او می‌خواهد در به نتیجه رسیدن عملی شرورانه، به وی کمک کند. پاپی گرو را تهدید می‌کند که اگر به او کمک نکند، هویت او را لو می‌دهد. در من نفرت‌انگیز۴، این اخاذی و گروکشی باعث موفقیت پاپی می‌شود. یعنی این روش غیرقانونی و ضد اخلاقی، روشی کارآمد و مطلوب برای رسیدن به هر هدفی، حتی شَرور شدن است!
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
انیمیشن‌های من نفرت‌انگیز، شرورها را به عنوان الگوی رفتاری کودکان نشان می‌دهد. تا جایی که در پایان قسمت چهارم، شرورها در زندان کنسرت اجرا می‌کنند و مینیون‌ها با نابود کردن دیوار زندان وارد کنسرت شده، به رقص و پایکوبی می‌پردازند. در واقع من نفرت‌انگیز اثری هرج و مرج‌طلب و ضد قانون است که محور رفتارهای انسانی را تمایل ما ترسیم کرده و هیچ قانون یا هدفی که بخواهد رفتار انسان را مدیریت و اصلاح کند را برنمی‌تابد. خوی انتقام‌جویی، خشونت بی‌مورد و «هر کاری دلت می‌خواهد بکن، این تمام قانون است» در تمام اثر وجود داشته و گرو برای رسیدن 
به هدفش به هر وسیله‌ای دست می‌زند. مصادیق زیادی در اثر است که برای طولانی نشدن یادداشت فقط به نمونه‌هایی محدود اشاره شد.
البته از قسمت دوم به بعد، گرو جذب حاکمیت آمریکایی شده و پس از ازدواجش، شرارتش را در راه نابود کردن دشمنان لیگ ضدشرورهای آمریکایی، صرف می‌کند. اما خشونتی افسارگسیخته هم‌چنان در اثر حضور دارد. یعنی فرزندان گرو (از جمله نوزادش) شبیه به گرو می‌شوند و نه اینکه گرو به شخصیتی اخلاقی مبدّل شود. 
می‌توان گفت من نفرت‌انگیز در تمام قسمت‌ها، سعی دارد فلسفهٔ اخلاق اومانیستی و خودگرا را ترویج کند. در من نفرت‌انگیز، مِلاک رفتار خوب یا بد، تمایل شخصی هر فرد است و قدرت و تکنولوژی جدید است که می‌تواند در تعارض منافع، رقیب را بر سر جایش نشانده و شخص را پیروز نماید. از تفنگ یخی گرو، ماشین پرنده‌اش تا جهش ژنتیکی مینیون‌ها. دقیقا رویکرد سیاست‌خارجی حکومت آمریکا که در گرو، به عنوان مهاجری جذب شده به سازمان اطلاعاتی آمریکایی، تبلور یافته است. درواقع آمریکا با تبدیل کردن تهدید به فرصت، صرفا جهت گرو را به سمت شرورهایی مثل خودش چرخانده و در روش‌های غلط مورد استفادهٔ گرو، هیچ تحولی ایجاد نشده است. توجیه استفاده از هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف مورد پسند آمریکا و مبارزه با شروران ملیت‌های دیگر.
در من نفرت‌انگیز، انسان‌ها لازم نیست و نباید خودشان را اصلاح کنند؛ بلکه بایستی شرارت درونشان را بپذیرند و با همان زندگی کنند. رویکردی ضددینی و هرج و مرج‌طلب که اصالت را به میل انسانی داده و افق دیدی جز رسیدن به لذت‌های مقطعی دنیا برای مخاطب ترسیم نمی‌کند.