kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۸۰۸۰
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۰

اخبار ویژه

 
 
یدیعوت آحارونوت: فناوری نمی‌تواند اسرائیل را از شکست نجات دهد ‌
 
نویسنده صهیونیست معتقد است که فناوری پیشرفته برای رهایی اسرائیل از شکست و بن‌بستی که در آن افتاده، کفایت نمی‌کند.
آوی شیلون در روزنامه یدیعوت آحارونوت نوشت: یکی از درس‌هایی که جامعه اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر آموختند، این است که شکست ارتش اسرائیل ناشی از اتکای بیش از حد آن به فناوری بوده است و برای جلوگیری از تکرار این حوادث، باید نیروی زمینی آن تقویت شود. این روند، نیازمند افزایش تعداد تیم‌های نظامی و امنیتی، طولانی شدن مدت خدمت سربازی و توقف تکیه مطلق بر فناوری‌های با دقت بالا است. لزوم تقویت ارتش و درس گرفتن از شکست اطلاعاتی ۷ اکتبر را نمی‌توان نادیده گرفت اما موضوعاتی که برخی از فرماندهان اسبق ارتش اسرائیل درباره آن صحبت می‌کنند مانند نادیده گرفتن تسلیحات زمینی و تکیه مطلق بر فناوری، حاوی نکات منفی است که باید به طور دقیق بررسی شود.
اگر حوادث بمب‌گذاری (پیجری) اخیر در لبنان توسط اسرائیل صورت گرفته باشد، برتری بزرگ اسرائیل در زمینه فناوری را نشان داده است. این عملیات‌ها ادامه موفقیت‌آمیز حمله هفته‌های گذشته حزب‌الله بود. از سوی دیگر، ارتش اسرائیل از زمان شروع جنگ، بهترین نیروهای زمینی خود را به نوار غزه اعزام کرد، اما آنها در دستیابی به دو هدف ناکام ماندند: ۱- انهدام کامل حماس ۲- شناسایی محل استقرار افراد ربوده شده و محل حضور یحیی السنوار؛ برای رسیدن به این اهداف، به فناوری‌های پیشرفته نیاز داریم.
باید به این نکته توجه داشت که اسرائیل سرزمین کوچکی است و با دشمنان مختلفی مواجه است. در این شرایط هیچ راهی بهتر از اتکا به برتری فناوری وجود ندارد. یکی از مشکلات فعلی اسرائیل، مقابله با تهدیدات پهپادی است که تل‌آویو اکنون با آن دست و پنجه نرم می‌کند. از همین روی، تیم‌های جدیدی برای مطالعه، تحقیقات و ساخت ابزارهای جدید برای دفع حملات پهپادی تشکیل شده است. آنچه مهم‌تر از ایجاد تیم‌های نظامی جدید است، تمرکز بر توسعه فناوری و از بین بردن تهدیدات پهپادی است.
فناوری مهم است زیرا این چیزی است که ما را از نظر کشورهای عربی میانه‌رو که اتحاد و ایجاد رابطه با اسرائیل را ترجیح می‌دهند، جذاب می‌کند. تکیه بر فناوری، یکی از ایده‌های اصلی دکترین امنیتی دیوید بن‌گوریون بود. از این رو، مدت کوتاهی پس از تشکیل ارتش اسرائیل، درخواست توسعه تسلیحات نوین کرد و شیمون پرز را برای توسعه صنایع امنیتی به خدمت گرفت.
انفجار تجهیزات ارتباطی ضربه‌ای به حزب‌الله است اما این حوادث، نصرالله را متوقف نخواهد کرد. بنابراین، دکترین امنیتی بن‌گوریون شامل جنگ‌های کوتاه، انسجام مردمی و اقدامات سیاسی با هدف ایجاد اتحادهای منطقه‌ای بود تا جنگ با توافقات سیاسی خاتمه یابد. بر این اساس، آنچه اسرائیل بیش از هر چیز دیگری به آن نیاز دارد، استراتژی رهایی از بن‌بست کنونی است. هدف باید پایان دادن به جنگ در غزه باشد که دیگر فایده‌ای ندارد. توقف نبرد در غزه در ازای بازگشت همه‌ اسرا، منجر به آتش‌بس خودکار با حزب‌الله خواهد شد. پس از آن، سال‌های آینده باید به آماده‌سازی (به ویژه در زمینه فناوری) برای جنگ واقعی با حزب‌الله اختصاص یابد؛ جنگی که باید به طور ناگهانی آغاز شود. در شرایط کنونی این جنگ فایده‌ای ندارد. اسرائیل باید یک روند سیاسی، عربستان سعودی را متقاعد کند که در کنار تل‌آویو بایستد. اسرائیل باید به یک توافق صلح دست یابد که قدرت کشورهای میانه‌رو در مقابله با ایران را تقویت کند؛ این هدف بزرگ تل‌آویو است و فناوری با همه دستاوردهایش، تنها ابزار در راه رسیدن به این هدف است.
 
 
کدام گره‌گشایی در نیویورک؟! تیم برجام، بانی این گره است
 
«تیم برجام در نیویورک بسیار ضعیف عمل کرد. رویکرد ضعیف آنان نوعی بیدادگری در حق تاریخ ملت ایران است».
روزنامه جوان در یادداشتی نوشت: ضعف عملکرد این تیم در هیاهوی سهو بیان یا سبق‌اللسان رئیس‌جمهور پنهان ماند، اما در حقیقت همان کسانی که سال‌هاست پشت دیوار غرب و برساخته‌ای به نام «برجام» منتظر ایستاده‌اند و حالا هم می‌گویند «چند روز بیشتر در نیویورک می‌مانیم» تا القا کنند که خبری هست، باید مسئولیت این ضعف آشکار را برعهده بگیرند.
از رئیس‌جمهور می‌توان با غمض‌عین عبور کرد- و ظاهراً باید در سال‌های آینده خود را برای این وضع آماده کنیم- زیرا ایشان به‌وضوح فاقد مهارت‌های خاص سخنرانی سیاسی است. با یک فرض خوشبینانه و مثبت که ایشان «فرض‌محال» را درنظر گرفته که «اسرائیل سلاحش را زمین نمی‌گذارد»، از این سخنان می‌گذریم، چون آشفتگی عجیب این سه جمله رئیس‌جمهور قابل‌وصف نیست: «ما آماده‌ایم تمام سلاح‌های‌مان را بذاریم کنار، به‌شرطی که اسرائیل هم بذاره کنار! یک سازمان بین‌المللی بیاد در منطقه امنیت را تأمین کنه! اصلاً اون هم لازم نیست!...»، با این‌حال همچنان بخش اصلی این رویکرد ضعیف بر گردن «تیم برجام» است. آمریکا در دوره گذار انتخاباتی است و متمرکز بر نابودی غزه و حالا جنوب لبنان. چنان‌که برخی می‌گویند بمباران‌ها در این سطح کار خود آمریکاست. پس مذاکره با چنین آمریکایی که در حال قتل‌عام مسلمین است، دشوارتر است. اما این صورت واقعی مسئله نیست. متأسفانه صورت اصلی مسئله را کسانی که پشت تفکر «گره‌گشایی در نیویورک» هستند، معمولاً پنهان می‌کنند. صورت حقیقی مسئله آن است که آمریکا نمی‌خواهد با ما «مذاکره منتهی به نتیجه و گفت‌وگوی سودمند دوطرفه» کند. از مذاکره طولانی و بی‌ثمر سود می‌برد. از پشت در منتظر گذاشتن تیم برجام حظی وافر دارد. برای همین است که یک دهه و اگر از آغاز بحث هسته‌ای حساب کنیم دو دهه چنین کرده است.
 این‌چنین صورتی با چند روز بیشتر ماندن در نیویورک تغییر نمی‌کند، چنان‌که در دو دهه گذشته تغییر نکرده است. البته تیم برجام می‌تواند تلاشش را بکند، اما سوابقی را که خود ساخته است باید پیش‌رو نگه دارد. اوباما برجام را امضا کرد، اما اجرا نکرد تا آنجا که عراقچی که اکنون می‌خواهد چند روز بیشتر در آمریکا بماند، در آن زمان اقرار کرد که آمریکا برجام را اجرا نمی‌کند. بایدن هم چهار سال وقت داشت که به برجامی که ترامپ پاره کرد بازگردد و بازنگشت. حالا بعد از سال‌ها انتظار، چهار روز هم اضافه بر آن! این استدلال که آمریکا هرگز دنبال مذاکره برد- برد با ما نیست، تاکنون شواهد بسیار پیدا کرده است. هرچند برای عاقلان چنین استدلالی حصر عقلی دارد. برای همین معتقدم که اگر کسانی بخواهند چنین صورت مشخصی را که در دو دهه گذشته هر روز با شواهد بیشتر تقویت شده است، متغیر و متحول نشان دهند، بزرگ‌ترین بیدادگری را در حق مردم کرده‌اند.  ممکن است کسی بگوید ثم‌ماذا؟! بر فرض که صورت را همین درنظر بگیریم که شما می‌گویید، چنان‌که دولت قبل تلاش کرد نشان دهد به مذاکره با آمریکا بدبین است، اما اقتصاد و بسیاری از مسائل ما سامان نگرفت. راه‌حل شما چیست؟ پاسخ به این پرسش را تاریخ به ما داده است، اما می‌توان درسی تازه هم به آن اضافه کرد. وقتی مدرس می‌دید مجلس در برابر اولتیماتوم روس‌ها ترسیده است، شجاعت را به آنان بازگرداند و گفت «آقایان! اگر بناست ما از بین برویم چرا با دست خودمان از بین برویم؟!» و مجلس هم ایستاد و نتیجه گرفت. اما آنچه بیشتر از این‌ها ما از تاریخ آموخته‌ایم آن است که هیچ ملتی در تاریخ از استقامت بر حق خود بی‌نتیجه نمانده است. مغالطه‌کاران در تاریخ همواره راه‌ها را محدود به راه‌حل آسان خود نشان داده‌اند و از راه سخت‌گریزان بوده‌اند. برای احقاق حق، هیچ راه آسانی نداریم. هیچ ملتی با آسان‌گیری و دنبال تنبلی و راه‌حل ساده و سهو رفتن نتیجه نگرفته است. آنچه بین ما و آمریکاست، با لبخند‌ها و چهار تا کلمه دیپلماتیک حل‌شدنی نیست. برخلاف آنچه بر قفای ما می‌بندند این آمریکاست که «یک ایدئولوژی سخت و تغییرناپذیر» دارد. هیچ منطق یا اخلاقیات یا انسانیاتی این ایدئولوژی آمریکایی را تغییر نمی‌دهد. چه چهار روز بیشتر در نیویورک بمانید چه چهل سال!
 
 
علت ناترازی برق، کوتاهی دولت روحانی در توسعه ظرفیت نیروگاهی
 
ریشه ناترازی برق در کشور به ضعف ساخت نیروگاه در دهه 90 و در هشت سال دولت روحانی بازمی‌گردد.
روزنامه وطن امروز در گزارشی نوشت: ناترازی برق از سال ۹۳ شروع شد‌ که دولت وقت از بخش‌خصوصی برای ساخت نیروگاه حمایت نکرد. تولید برق کشور در دولت سیزدهم به تناسب مصرف افزایش یافته است، به طوری که نیروگاه‌های نصب ‌شده در شروع دولت سیزدهم از 
۸۵ هزار مگاوات به بیش از ۹۳ هزار مگاوات رسیدند، یعنی ۸۰۰۰ مگاوات نیروگاه نصب و در کنار آن ۲۰۰۰ مگاوات به ظرفیت تولیدی نیروگاه‌های موجود با اجرای طرح‌های دانش‌بنیان و ارتقای توان افزوده شده است، همچنین  بیش از ۲۰ هزار مگاوات نیروگاه در دست ساخت است. این در حالی است که در دولت روحانی ظرفیت شبکه نیروگاهی در مدت 8 سال از 69 هزار مگاوات به ۸۵ هزار مگاوات رسیده بود در حالی که باید در مدت 8 سال حداقل 30 هزار مگاوات نیروگاه می‌ساخت.
مصرف برق در کشور از ۶2- ۶1 هزار مگاوات در اوایل مرداد ۱۴۰۰، به بیش از ۷۹ هزار مگاوات در اوایل مرداد ۱۴۰۳ رسیده است. در این بازه زمانی مجموعه مشترکان در صنعت برق از ۳۷ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به ۴۰ میلیون و ۷۰۰ هزار اشتراک رسیده است و بالغ بر ۳ میلیون اشتراک صنعتی و کشاورزی، تجاری، عمومی و خانگی به مشترکان افزوده شده است.
در حال حاضر حدود ۸۵۰۰ مگاوات نیروگاه در دست ساخت است که متوسط پیشرفت۵۰ درصدی داشته‌اند اما مسئله اینجاست که در مقطع کنونی بیش از 17 هزار مگاوات کسری در کشور وجود دارد. 
طبق برنامه ششم توسعه باید ساخت ۲۵ هزار مگاوات برق آغاز می‌شد اما هیچ سرمایه‌گذاری ساخت نیروگاه را آغاز نکرد. طبق برنامه هفتم توسعه باید ۳۱ هزار مگاوات نیروگاه ساخته شود که از این میزان باید ۱۱ هزار مگاوات نیروگاه تجدیدپذیر بهره‌برداری می‌شد. همچنین ۵۰ درصد این نیروگاه باید توسط صنایع ساخته شود. با توجه به اینکه از ۳۱ هزار مگاوات ۱۱ هزار مگاوات نیروگاه تجدیدپذیر است و با توجه به راندمان پایین نیروگاه‌های تجدیدپذیر عملاً مجموع نیروگاه هدف‌گذاری‌شده ۲۲ هزار مگاوات است  در حالی که تا پایان برنامه هفتم باید حداقل ۳۵ هزار مگاوات نیروگاه ساخته شود. اگر این میزان نیروگاه ساخته شود میزان ناترازی برق ۱۷ هزار مگاوات باقی خواهد ماند، مگر اینکه حداقل ۱۵ هزار مگاوات نیروگاه سالانه ساخته شود، چراکه سالانه میزان مصرف برق نیز بالا می‌رود. برای ساخت ۳۵ هزار مگاوات نیروگاه باید اعتباری ۲۰ هزار میلیارد تومانی در طول اجرای برنامه هفتم در نظر گرفته شود
برنامه ششم توسعه دولت را مکلف کرده بود طی سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ ظرفیت شبکه برق کشور را ۲۵ هزار مگاوات افزایش دهد اما ظرفیت شبکه برق کشور از ۷۶ هزار و ۴۲۸ مگاوات در سال ۱۳۹۵ با افزایش ۸ هزار و ۹۰۶ مگاواتی به ۸۵ هزار و ۳۳۴ مگاوات رسیده است. این عقب‌ماندگی بسیار قابل توجه و چشمگیر از تکالیف برنامه موضوعی است که قطعاً در خاموشی‌های اخیر نقش دارد اما مورد دیگر، سهم نیروگاه‌های تجدیدپذیر و پاک است که در این خصوص نیز برخلاف تکالیف برنامه ششم، سهم این بخش در حال حاضر 1.1 درصد است و فاصله چشمگیر با رقم 5.5 درصد دارد.
مقایسه مجموع ظرفیت نصب‌شده شبکه نیروگاهی کشور در دولت‌های مختلف نشان می‌دهد طی سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۹ دولت احمدی‌نژاد- طی دوره ۸ ساله خود- با توسعه ۶۸ درصدی ظرفیت شبکه نیروگاهی کشور رتبه اول را در بین دولت‌های مختلف دارد. پس از آن، دولت خاتمی با توسعه 60.4 درصدی ظرفیت نیروگاهی کشور در رتبه دوم و دولت مرحوم‌ هاشمی ‌رفسنجانی نیز با توسعه 55.2 درصدی ظرفیت نیروگاهی ایران، رتبه سوم را دارد اما طی دوره ۸ ساله دولت گذشته ظرفیت شبکه نیروگاهی کشور تنها 21.4 درصد توسعه پیدا کرد.