kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۵۳۵۳
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۹
حکایت سینماتوگراف 2-بخش شصت و هشت

بحران جوانان در جشنواره سی‌ام

 
 
 
سعید مستغاثی
 
در بسیاری از فیلم‌های سی امین جشنواره فیلم فجر و اکران 91، خبری از جوانان پرشور و انقلابی که افتخارات عظیم برای نظام جمهوری اسلامی به ارمغان آورده و چشمان جهانیان را خیره ساختند تا آنجا که مات و مبهوت، زبان اعتراف به بخشی از آن گشودند، نبود. همان جوانانی که مقام معظم رهبری، وجودشان را موجب سرزنده ماندن نهضت و انقلاب اسلامی دانسته و شور و نشاط انقلابی‌شان را کمتر از نسل اول انقلاب نمی‌دانند. همان جوانانی که شجاعانه پا جای پای دانشمندان شهید گذارده و آنچنان در عرصه علم و فن‌آوری و فرهنگ تاخته‌اند که همه محاسبات دشمن را به هم ریخته‌اند. همان‌ها که پیچیده‌ترین سیستم‌های سایبری غرب را به زانو درآورده و شلیک‌های چپ و راست و ریز و درشتشان را به خودشان باز گرداندند. همان‌ها که اینک با ماهواره‌های وطنی، سانسور تصویری غرب از مناطق حساس نظامی صهیونیست‌ها را خنثی کرده‌اند. همان‌ها که برای نخستین بار در تاریخ معاصر، تکنولوژی پزشکی به کشورهای صاحب فن صادر کرده و همان‌ها که در این سینما جایی نداشته و ندارند! 
سقوط در شکاف بین نسل‌ها
اما جوانانی که عمدتا در قاب دوربین سینمای جشنواره سی‌ام فیلم فجر قرار گرفتند، غالبا دو دسته بودند:
1-گروهی که حال و هوای دوران گذشته را داشته یا در پی روابط غیرمعمول دختر و پسر و یا خودباخته فرهنگ وارداتی و تجدد زورکی بودند که هیچ نسبتی با هویت دینی و ملی ایرانیان نداشته و ندارند، اغلب این نوع جوانان هم فقط در خیابان‌های به اصطلاح شمال کلان شهرها به خصوص تهران یافت می‌شوند و بس! جوان‌هایی که همه حال و هوایشان در بی‌قیدی و بی‌مسئولیتی می‌گذرد و در نظر آنها و والدین شان، سبکسری، به هدر دادن جوانی و وقت و زمان گرانبهای این سال‌ها، «جوانی کردن» تلقی می‌گردد! 
در فیلم‌هایی مانند «یک سطر واقعیت» (زوج جوان روزنامه‌نگار در خیال به‌دست آوردن پول کلان و یافتن آرمان شهر خود در آن سوی آب‌ها بودند)، «گشت ارشاد» (دختران و پسران جوان از محدودیت رابطه بی‌بندوبارانه با یکدیگر به عنوان مهم‌ترین معضل رنج برده و با صدور بیانیه به جد خواستار آزاد شدن چنین رابطه‌هایی در سطح جامعه بودند!)، «پنجشنبه آخر ماه» (پسران و دختران جوان از فرصت عدم حضور پدر و مادران سوءاستفاده کرده و حتی از تیپ‌های مذهبی هم در به اصطلاح پارتی‌های مختلط شرکت می‌کردند)، «میگرن» (پسر جوان خانواده مذهبی در پی برقراری رابطه نامشروع بود)،«آمین خواهم گفت» (دختر جوان به خاطر‌گریز از خانواده و شرکت در جامعه، مردپوش شده بود)، «پل چوبی» (می‌گفت پسر عاقل آن است که بی‌خیال تلاطم سیاسی و اجتماعی روز، به فکر عشق اثیری خود و نجات معشوق خود باشد)، «برف روی کاج‌ها» (دختران جوان در صدد ایجاد رابطه نامشروع با مردان متاهل و پسران جوان خواهان ارتباط با زنان شوهردار بودند)، «بغض» (دختران و پسران جوان به جبر یا اختیار آواره دیار فرنگ شده برای رسیدن به سرزمین رویاها یا آمریکای موعود!)،«تهران 1500»(جوانان یا مثل آن راننده تاکسی بودند که عشق جاهلی و لات بازی است یا مانند فردی که نوعی تکنولوژی زیرزمینی می‌فروخت و یا مانند جوان دیگری که به دنبال قُر زدن دختران مردم بود) 
همین تیپ جوانان اغلب با خانواده‌هایشان درگیر بودند و القاگر همان تئوری غربی شکاف بین نسل‌ها به شمار آمده که در فرهنگ دینی و ملی ایرانیان جایی نداشته و توسط فیلم‌های غربی به جامعه روشنفکری ما تزریق شده‌اند. در آثاری همچون «چک»(که پسر جوان دانشجو به خاطر استقلال فردی، خود را از پدرش جدا کرده و حاضر نبود با وی زندگی کند)، «بوسیدن روی ماه» (که نوه جوان شخصیت اصلی فیلم علی‌رغم استحکام باورهای مذهبی مادربزرگ، در عمل به شریعت و همچنین توجه به قواعد و ضوابط اجتماعی بی‌قید و بند نشان داده شد)، «پنجشنبه آخر ماه» (که رعایت احکام دین و فرایض مذهبی ویژه پیرمردها و پیرزن‌ها نشان داده شد و سبکسری و بی‌بند و باری برای جوانان)، «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه »(که دختر علنا در مقابل مادرش ایستاد و به وی پرخاش کرده و از طرف دیگر برای رفع تنهائی مادرش وظیفه دلال محبت را ایفا کرد! عملی که برای دختران جوان در سینمای ما از فیلم «ورود آقایان ممنوع » آغاز شد).
جوانان خشک‌مغز مذهبی!
2- دسته دیگر از این جوانان واجد نشانه‌ها و ویژگی‌هایی از تیپ مذهبی بودند که در نگاه دسته اول کلیشه شده است. گویی سازندگان این فیلم‌ها در واقع یا خود از جوانان دسته اول بودند و یا جوانانی از این دست در خویشان و نزدیکان داشتند. کسانی که به طور کلی متعلق به همان قشر شبه روشنفکر بوده و با نگاهی تحقیرگرایانه، طبقات معتقد و باورمند را فناتیک و مرتجع و عقب افتاده تلقی کرده و در واقع با نگرشی نژادپرستانه با آنها مواجه می‌شدند! در این نگاه، جوانان مذهبی و به قول معروف حزب‌اللهی غالبا افرادی خشک مغز به نظر رسیده که یا در بند ظواهر مانده و به عمق و هسته دین و مذهب راه نیافته و یا اساسا به دلیل ماهیت دینی و مذهبی متهم ردیف اول روشنفکران محسوب می‌شدند. 
مثلا در فیلم «گشت ارشاد» (اگرچه سازنده‌اش یعنی سعید سهیلی در دسته فیلمسازان شبه روشنفکر قرار نمی‌گیرد ولی به شدت تحت تاثیر جو ایجاد شده توسط آنها در سینمای ایران قرار داشته)، این تیپ به خوبی در قالب چند جوان ریاکار و در عین حال خشک رفتار خلاصه می‌شود و به بهانه بدلی بودن این تیپ‌ها، به طور کلی کاراکتر بچه مذهبی و مسجدی، زیر علامت سؤال روشنفکری رفت. همین تیپ (که اساسا با گیر دادن‌های هیستریک در این‌گونه فیلم‌ها مشخص می‌شوند) در فیلم «چک» به عنوان بسیجی و پست ایست بازرسی، مزاحم روندکاری شخصیت‌های اصلی ماجرا  شدند یا در فیلم «بوسیدن روی ماه» افرادی نابلد بودند که به ناحق جای سابقون انقلاب را گرفته و با بی‌احترامی به خانواده شهداء و مفقودین، سعی داشتند برای قدرت بیشتر همه را زیر پای خود له کنند.