واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب / حکایت سینماتوگراف 2
خانوادههایی که وارونه شدند!
سعید مستغاثی
بخش شصت و هفت
مقوله خانواده از مهمترین چالشهای مدرنیسم و تجددگرایی به شمار رفته و میرود. آنچه که در فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ایرانی، از اهمیت خاصی برخوردار بوده و حفظ کیان آن در باورها و اعتقادات ما، بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. اما سینمای ایران در سی امین جشنواره فیلم فجر و اکران سال 1391 تا چه اندازه به این مهم نظر داشت و تا چه حد، عقاید و اندیشههای اسلامی ایرانی را در این راستا به نمایش گذارد:
- در فیلم «میگرن» ساخته مانلی شجاعی فرد که در 3 اپیزود (یا بهتر بگوییم 3 فضای جداگانه روایت میشد)، شاهد بحران اجتماعی و خانوادگی به انحاء مختلف بودیم. فیلم روایت 3 خانواده مختلف را در قاب خود قرار میداد که دو خانواده اول، کامل ولی با هویتی سنتی یا نیمهسنتی دچار بحرانهای مختلف مالی و روانی بودند ولی خانواده سوم که ناقص بود یعنی از یک مادر و دختر و بدون پدر تشکیل شده بود، متجدد و در آرامش و سامان بیشتری به سر میبرد.
- در فیلم «پذیرایی ساده» به کارگردانی مانی حقیقی، داستان بخشش مالی یک زن و مرد به اهالی پراکنده روستاهای کردستان روایت میشد که اغلب، افرادی به شدت محتاج بوده و حاضر شدند همه حیثیت و ریشهها و خانواده و تمامی ارزشهای زندگیشان را در زیر دنیاپرستی و طمع و حرص، له نمایند.
- در فیلم «زندگی خصوصی» حسین فرحبخش، همچنان بحران عشق و عاطفه و خیانت در میان خانوادهها جریان داشت و این بار در یک خانواده مذهبی و متشرع نمایان میشد.
- در فیلم «من همسرش هستم» (اولین فیلم سینمایی مصطفی شایسته) باز هم شاهد چند بحران خانوادگی بودیم که ظاهرا در میان خانوادهای معتقد و مذهبی اتفاق میافتاد.
- در فیلم «برفها روی کاج» که درواقع تبدیل یک ایده کلیشهای نیم خطی به یک فیلم سینمایی بود، بازهم بحران روابط زن و شوهر را در یک خانواده متوسط شهری شاهد بودیم. پزشکی با یکی از شاگردان همسرش که معلم خانگی پیانو بود، روابط غیراخلاقی برقرار کرده و زن هم برای انتقام از شوهر، با جوانی در همسایگی خود، همین گونه روابط را بهوجود آورد و آن را به رخ شوهر کشید. فیلم «برف روی کاجها» یادآور فیلم فارسی «قصاص» ساخته نظام فاطمی در دوران طاغوت بود!
- وجود بحران در خانوادههای فیلمهای جشنواره سیام فجر، از سوء ظن شروع شده و برخی در سطح همین سوء ظن باقیمانده و بعضی دیگر نیز به بحرانهای جدی مانند خیانت و طلاق و انتقام میانجامید. مسئله سوء ظن از فیلمی همچون «تلفن همراه رئیسجمهور» وجود داشت تا «یک سطر واقعیت»و «پنجشنبه آخر ماه» و «میگرن» و «گیرنده» و «خرس» و «پذیرایی ساده» و «زندگی خصوصی» و «بوسیدن روی ماه» و «یه عاشقانه ساده» و «یکی میخواد باهات حرف بزنه» و «چک» و «پل چوبی» و «من همسرش هستم» و «برف روی کاجها» و «خوابم میآد» و «آزمایشگاه» و « نارنجی پوش» و «در انتظار معجزه» و «بی خود و بیجهت» و «بغض» و « تهران 1500» و «پله آخر» و...
- راستی خانوادههای ایرانی چقدر دچار اینگونه سوء ظنهای بعضا بیمار گونه هستند؟ آیا این بیماری رایج جامعه شبه روشنفکری نیست که توسط نمایندگان فشر مذکور در سینمای ایران به کلیت جامعه ایران بسط داده شده و همه مردم را به چنین بیماری متهم کردهاند؟!
در کنار اجتماع خشمگین!
نگرشی دیگر در رابطه با وجود بحران در جامعه ناظر به به تزریق بحران از سوی نظام به جامعه بود، مثلا در فیلم «بوسیدن روی ماه» این بحران نسبت به خانواده مفقودین و شهداء و ایثارگران به چشم میخورد.
دو مادر که سالها در انتظار فرزندان مفقود الاثرشان بودهاند در یک شرایط بحرانی (قریبالوقوع بودن مرگ یکی از آنها و بازگشت پیکر فرزند دیگری) مورد بیاحترامی و بیاعتنائی ستاد مفقودین (که در فیلم با شکل و شمایل نمادین، نماینده نظام جمهوری اسلامی به نظر میرسد) قرار گرفته و دچار شرایط سختی شدند.
- سامان مقدم درفیلم «یه عاشقانه ساده» این بحران را به فضای روستا آن هم روستای ابیانه کشاند که حال و هوای خاص خود را داشته و به هیچ وجه با آنچه مقدم به تصویر کشیده، جور درنمیآمد. در فیلم «یه عاشقانه ساده» در پس زمینه یک عشق به قول معروف مثلثی، روستا دچار بحران عمیق اجتماعی، اقتصادی و حتی عاطفی نشان داده میشد.
- در فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه» منوچهر هادی، اگرچه موضوع اصلی، تصادف و مرگ مغزی دختری نوجوان بود. ولی فیلم بازهم تصویرگر خانوادههای به هم ریختهای به نظر آمد که به شدت دچار بحران بودند
- در فیلم «آمین خواهیم گفت» سامان سالور، جامعهای به غایت چرک و کثیف را به تصویر میکشید که معلوم نبود آن را در کجای این کشور یافته بود! جامعهای متشکل از پیرمردی که بیغولهای در ایستگاه راه آهن داشت و کارگری میکرد، جوانی عقب افتاده که خود را به زور به پیرمرد تحمیل کرده و متصدی تله کابینی شده بود که مردم را از روی درهای عمیق عبور میداد و بالاخره دختری با لباسی مندرس که خود را به سر و شکل پسرها درآورده و دستفروش داخل واگنهای قطار بود.
- سکانس آغازین فیلم «چک» ساخته کاظم راست گفتار با تصویری از یک جامعه شهری درهم برهم و مغشوش و بحران زده همراه بود. در این تصویر آدمها به سر و کول هم میپریدند، با یکدیگر دست به یقه شده و بعضا همدیگر را زیر دست و پا له میکردند (مشابه تصویری که مانلی شجاعی فرد در فیلم «میگرن» نشان داده بود). چنین ورودی سینمایی در دنباله فیلم معنا شده و بحران درون خانوادهها به نمایش درمی آمد.
عشقهای آبکی و بحران مهاجرت
- مهدی کرم پور در فیلم «پل چوبی» برخلاف آثار قبلیاش (خصوصا «سیم آخر») بحرانی نافرجام را در خانواده و جامعه به نمایش گذارد. زندگی زن و شوهر جوانی در آستانه مهاجرت، با رفتن زن به خارج کشور و رواج برخی شایعات در مورد روابط نامعمول او دچار سوءظن شده و شوهر را به رابطه غیرمعمول با یک دوست قدیمی راغبتر میکرد تا خانواده کوچک آنها در یک بحران برگشت ناپذیر فرو رود.
- در فیلم کمدی «خوابم میآد» از رضا عطاران، بحران یاد شده به گونهای دیگر و زیر لوای طنز و مطایبه مطرح میگردید؛ جوانی بیکار در خانوادهای نه چندان بسامان، عاشق دختر دستفروشی شده و برای پولدار شدن، تصمیم به ربودن زن آدم نوکیسهای میگرفتند و درگیری با وی که بانفوذ و دارای دم و دستگاه مافیایی بود، آنها را دریک فضای فانتزی راهی دیار باقی میگرداند!
- داریوش مهرجویی نیز در فیلم «نارنجی پوش» نگاهی دیگر به بحران خانواده داشت. خانوادهای که درمیان مهاجرت و ماندن در وطن سرگردان مانده بود. زن به عنوان یکی از نخبگان جامعه موقعیت خوبی در سوئد پیداکرده و مرد علاقهمند بود برای عکاسی از آشغالها در ایران بماند!
- رسول صدر عاملی این بحران را در فیلم «در انتظار معجزه» درون خانوادهای دیگر به تصویر کشید که فرزندی معلول داشته و از طرف دیگر، پدر مرد نیز در حال مرگ بود. ضمن اینکه آنها در سفرشان به مشهد با زنی مسن مواجه شدند که روزهای آخر عمرش را طی میکرد. پیرزن در میانه راه فوت کرد و به زیارت حضرت امام رضا (علیهالسلام) نائل نگردید. زن نیز با درهای بسته حرم مواجه شده و فرصت نیافت تا برای فرزند معلولش از امام شفا بطلبد. پدر مرد نیز مرد و بالاخره همگی در تصادفی مرگبار گرفتار آمده و معلوم نشد چرا بچه در این تصادف مرگبار شفا پیدا کرد.
- در فیلم «بی خود و بیجهت» عبدالرضا کاهانی با موقعیت بحرانی دو زوج مواجه شدیم که به دلیلی، ناگزیر از دوئلی خاموش برای تصاحب یک آپارتمان هستند و چنین موقعیتی با رنگ و لعاب طنز و کمدی، آنها را به سمت درگیریهای لفظی و شکستن حرمتهای خانوادگی میکشاند.
- وضعیت بحرانی یک دختر و پسر آواره در ترکیه در فیلم «بغض» (نخستین فیلم بلند داستانی رضا درمیشیان) که به اختیار خویش ترک وطن نکرده بودند، آنها را به گرفتاری در وادی مواد مخدر و ارتکاب قتل و بالاخره قربانی شدن درون باندهای مافیایی برد.
- در سال 1500 هجری شمسی و در فیلم انیمیشن «تهران 1500»، جامعه شهری ایران، علیرغم پیشرفتهای ظاهرا تکنولوژیک اما همچنان گرفتار بحرانهای مختلف اجتماعی بود، از فرار مغزها، ناهمگونی زندگی سنتی و مدرن تا ارتشاء مدرن و علنی تا شارلاتانیسم و بالاخره ماموریتهای نیروی انتظامی که فقط در به اصطلاح گیردادن به جوانان خلاصه میشد!!
- در فیلم «پله آخر» کار علی مصفا، اوضاع بحرانی خانواده و حالت عصبی زنی (براثر مشکلات بیرونی) موجب میشد تا به طور ناخودآگاه درگیر قتل شوهرش شده و حتی نتواند به خاطر این قتل ناخودآگاه، ظاهری ناراحت پشیمان به خود بگیرد، بلکه در کشاکش روانپریشی و حالات عصبی خود، سعی در فرار از واقعیت داشت.
- در بسیاری از فیلمهای جشنواره سیام فیلم فجر، جامعه دچار بحران مهاجرت نمایانده میشد. اغلب افرادی را که مشاهده میکردیم، به دلائل مختلف میخواستند از وطن خود خارج شده و زندگی در کشوری دیگر را برگزینند. حال اگر در این میان هم درگیر معضلات و مسائل عدیدهای میشدند، اما بازهم دچار آن بحران باقی میماندند.
مقوله بحران مهاجرت در فیلمهای«یک سطر واقعیت»، «میگرن»، «پذیرایی ساده»، «پل چوبی»،«برف روی کاجها»، «نارنجیپوش»، «بغض»، «یک روز دیگر» و «تهران 1500» به طور مستقیم مطرح شد و این یعنی نزدیک به یکسوم از آثار بخش مسابقه سودای سیمرغ و فیلمهای اول!