kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۲۵۰۸
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۰:۴۷
نگاهی به فیلم «استرویید سیتی»

یک هجونامه شلوغ و پرگو

 
 
 
سعید متین
«استرویید سیتی» مانند فیلم‌های اخیر 
وس اندرسون واقعا فیلم سرراستی به نظر نمی‌رسد و باید خیلی دقیق و بلکه چندبار آن را دید تا ماجرا دستمان بیاید و تازه متوجه شویم چندان هم پیچیده نبوده و از قضا خیلی سر راست است! ولی به مصداق لقمه را دور سر چرخاندن، 
وس اندرسون برای بیان یک ماجرای ساده و موضوع سهل و ممتنع، از انبوهی نماها و صحنه‌ها و شخصیت‌ها و دیالوگ‌های پیچیده و (به روش دو سه فیلم اخیرش)، رگباری استفاده کرده که حقیقتا مخاطب را دچار سرگیجه می‌گرداند!
مجری یک برنامه قدیمی تلویزیونی (با بازی برایان کرانستون) مراحل تهیه و آماده‌سازی یک نمایشنامه را از لحظه نوشته شدن، تعریف می‌کند که نویسنده‌ای به نام کنراد ارپ (ادوارد نورتون) آن را تحت عنوان «استرویید سیتی» می‌نویسد...نام شهری خیالی که گویا بیش از 3000 سال پیش سیاره‌ای کوچک از آسمان در آن به زمین افتاده و حالا قرار است مراسمی توسط ارتش ایالات متحده با حضور گروهی منجمین جوان و خانواده‌هایشان در این شهر برگزار شده که ضمن برنامه‌ای سه روزه، به آنها جوایزی نیز اعطاء گردد.
لوکیشن استرویید سیتی و همه شخصیت‌ها توسط کنراد ارپ معرفی می‌گردند و سپس با قطار 650 واگنی که همه نوع کالایی از‌گریپ فروت و آووکادو تا تراکتورهای جان دیر و پونتیاک و حتی کلاهک هسته‌ای (که قید شده با اجازه رئیس‌جمهوری باید شلیک شود) حمل می‌کند‌، با نوای ترانه «آخرین قطار به مقصد سن فرناندو» به استرویید سیتی می‌رسیم. شخصیت‌هایی که معرفی شده بودند، یکی یکی از راه آمده و با تک‌تک آنها آشنا می‌شویم. انگار به کاریکاتوری از لوس آلاموس فیلم «اوپنهایمر» پرتاب شده‌ایم که از قضا، استرویید سیتی هم مانند لوس آلاموس شهری علمی به شمار می‌رود؛ رصد خانه دارد و مکان آموزش و... و ارتش ایالات متحده و ژنرالی پنج ستاره (جفری رایت) حتی بالاتر از سرهنگ گرووز فیلم «اوپنهایمر» مسئول آن است!
وس اندرسون با فاصله گذاری فیلم سیاه و سفید (برای پشت صحنه همان فیلم درون فیلم) و رنگی (صحنه‌های خود آن فیلم) مخاطبش را هدایت نموده و بیش از آثار قبلی حتی فیلم «گزارش فرانسوی» از فرم‌های ترکیبی تئاتر و رمان و سینما استفاده کرده است.
تراولینگ‌های جانبی دوربین همراه پن‌های مداوم، دکورهای فانتزی که بعضا جا به جا می‌شوند، رنگ‌آمیزی شاد انیمیشنی به سبک و سیاق آثار کلاسیک دیزنی و... و دیالوگ‌هایی که اغلب چندان ربطی به هم ندارند، فضای شبه کمدی و طنز فیلم داخل فیلم «استرویید سیتی» را در مقابل صحنه‌های سیاه و سفید با حرکات بعضا عمقی دوربین و صحبت‌های جدی‌تر پشت صحنه آن، قرار می‌دهد.
از نیمه اثر با کارگردان فیلم داخل فیلم به نام شوبرت‌گرین (ادریان برودی) آشنا می‌شویم که از همسرش طلاق گرفته و به دلیل طولانی نشدن کار، نقش همسر اگی را حذف کرده و از همین روی است که اگی اذعان می‌کند فیلم را نمی‌فهمد!
می توان گفت فیلم «استرویید سیتی»، مثل فیلم قبلی وس اندرسون یعنی «گزارش فرانسوی»، یک هجونامه شلوغ و پرگو است، همچنان‌که آن فیلم در واقع هجو رسانه‌ها بود، این یکی نیز به نوعی هجو تبلیغات و پروپاگاندای مراسم دولتی و حکومتی و علم و نوابغ و حتی خود هنر و تئاتر و سینما به نظر می‌رسد آنچه به گونه‌ای تصویری و سینمایی‌تر شاید در آثار وودی آلن یا فدریکو فلینی و یا ژان لوگ گدار سابقه داشته باشد. اندرسون همه آنچه را در فیلمش مطرح ساخته به مضحکه گرفته (واز همین روی اساسا به فصل جوایز راهش ندادند!)؛ از علم نجوم و ستاره‌شناسی (برای یک سیارک سه هزارساله که به راحتی توسط یک آدم فضائی لاغر مردنی و در جلوی چشمان مسخ شده همگان ربوده می‌شود) تا جوانان نابغه (که کل نبوغشان مثلا در ردیف کردن اسامی و یا پریدن از ارتفاع و اختراع چند دستگاه مسخره خلاصه شده) تا آزمایش‌های هسته‌ای (که گاه و بیگاه اتفاق می‌افتد و همه به گونه‌ای عادی با آن برخورد کرده که انگار فشفشه‌ای به هوا رفته!) و تا ارتش ایالات متحده که همه برنامه‌هایشان برای تجلیل از نابغه‌های نجوم و سنگ سه هزار ساله در کنار بازدید از رصد خانه‌ای بی‌در و پیکر، مشاهده سه نقطه نامعلوم در آسمان و سرو خوراک چیلی و سوسیس فرانکفورتر و آتش بازی خلاصه می‌شود!
و از ترس پخش خبر به هم ریخته شدن همین برنامه‌های مضحک توسط یک آدم فضائی مردنی، همه نیروهایشان را در منطقه متمرکز کرده و قرنطینه شدیدی به‌وجود می‌آوردند. همه حاضرین را به زیر بازجویی کشانده و سعی می‌کنند، ورود و خروج آدم فضائی را از سرشان بیرون نمایند!
وس اندرسون حتی همان نمایش و تئاتر و فیلم را نیز دست انداخته؛ از نویسنده‌اش گرفته که حتی نمی‌تواند یک صحنه خواب را بنویسد و از هنرجویان مدد می‌گیرد تا بازیگر نقش اگی که با خرید بستنی مورد علاقه کنراد، خود را به او تحمیل می‌کند و از فرصت مابین دیالوگ‌هایش برای کارهای دیگر بهره می‌گیرد مثل کارگردانش که حتی در میان دیالوگ‌هایش در صحنه خوابیده! و در لوکیشن زندگی می‌کند، چراکه لباس‌هایش را بخش لباس صحنه آماده می‌کنند و سر و صورت و موهایش را نیز بخش چهره پردازی مرتب می‌نمایند!
یا نحوه بازگرداندن بازیگر نقش میج کمپبل (اسکارلت جوهانسون) به کار با سه مدل نامه و ترفند کارگردان که باعث جایگزینی بازیگر ذخیره یعنی «وود رو» هم می‌شود. ضمن اینکه فیلم مملو از کاراکترهای اضافی به نظر می‌رسد که تاثیر چندانی نداشته و کاربردشان تنها صحنه را شلوغ‌تر کرده‌، اما همین کاراکترهای ظاهرا اضافی، فیلم را به ساختار مورد نظر کارگردان نزدیک‌تر نموده؛
مثل شخصیت پدر زن اگی به نام استنلی زک (تام هنکس) که تنها به درد حمایت از نوه‌هایش می‌خورد! یا شخصیت مکانیک (مت دیلون) و همچنین جی جی (لیو شرایبر) که چند دیالوگ مختصر دارد و مونتانا که گویا نمایش مد می‌دهد و مدیر مُتل (استیو کارل) که کار عجیبش فروش زمین‌های اطراف توسط دستگاهی خودکار شبیه دستگاه‌های عرضه نوشابه و آب میوه است و....
مخلص کلام اینکه فیلم «استرویید سیتی» مانند آثار برخی فیلمسازان خاص (امثال تارکوفسکی و پاراجانف و...) برای سینمادوستانی قابل تحمل است که با فیلم‌ها و سینمای او آشنا باشند و تعقیب آثارش برایشان اهمیت داشته باشد.
از همین روی تماشای این فیلم به سینما دوستان دیگر توصیه نمی‌شود!