kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۲۰۹۰
تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۱

فقـر اقتصـادی و آثار آن

 
 
علی پوریا
فقر ضد غنا به حالتی در انسان گفته می‌شود که نیاز روزانه دارد. بنابراین، وقتی از فقر سخن گفته می‌شود، بیشتر ناظر به نیازهای روزانه اقتصادی در خورد و خوراک و پوشاک است که از نیازهای ضروری ابتدائی زندگی به شمار می‌رود؛ اما حقیقت فقر فراتر از آن است و همین فقر اقتصادی در ساحات دیگری از جمله اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و مانند آن تأثیر می‌گذارد و انسان فقیر اقتصادی در شرایطی قرار می‌گیرد که از نظر اعتقادی به کفر نزدیک‌تر از ایمان است؛ چنان‌که گفته شده: کاد الفقر ان یکون کفرا؛ نزدیک است فقر کفر باشد. به این معنا که می‌توان چنین تحلیل و تبیین کرد که شاید فقر مساوی با کفر باشد.
بنابراین، باید به مسئله فقر نگاهی فراتر از ساحت اقتصادی داشت و تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم آن را در ابعاد و ساحات زندگی انسانی، بلکه حتی ایمان و آخرت و سعادت ابدی او مورد واکاوی و تحلیل و تبیین قرار داد و توصیه‌هایی در این باره ارائه کرد. نویسنده بر همین اساس حقیقت فقر اقتصادی و آثار آن را در زندگی دنیوی و اخروی فقیر تبیین کرده است. 
***
حقیقت مفهومی و اصطلاحی فقر
واژه فقر با فقرات که ما درباره ستون فقرات و مهره‌های آن بیان می‌کنیم، ارتباط تنگاتنگ معنایی دارد. در حقیقت همان گونه که ستون فقرات، مجموعه مهره‌هایی است که با اتصال صحیح امکان برخاستن را برای هر شخصی فراهم می‌کند، فقر، مهره‌های جدا افتاده‌ای است که هیچ‌گونه اتصالی در آن نیست تا قیام را موجب شود. در حقیقت فقیر کسی است که از نظر مثلا اقتصادی اگر چیزی را دارد، متصل به شکل روزانه نیست تا تامین‌کننده نیازهای بدنی و آسایشی او باشد، بلکه تک مهره‌های تک توانایی‌های غذایی است که به شکل غیر متصل و غیر روزانه در اختیار اوست؛ در حالی که غیر فقیر بی‌نیاز به سبب اتصال در دارایی می‌تواند روزانه نیازهای خود را بر آورده سازد.
در فرهنگ‌های لغت عربی فقر را ضد غنا دانسته‌اند
(لسان العرب، ج 10، ص 299)؛ در حالی که این ضدیت تنها در ساحت اقتصادی و نه در همه موارد اتفاق می‌افتد؛ زیرا غنا به معنای بی‌نیازی، زمانی شکل می‌گیرد که انسان در هیچ چیز وابسته به کسی یا چیزی نباشد؛ از همین رو غنی حمید از اسمای الهی است؛ زیرا خدا صمدی است که از همه جهات پُر است و هیچ جوف ندارد تا نیازی به برون از خود داشته باشد؛ بلکه غنای او تا اندازه‌ای است که دیگران از دارایی‌اش بی‌هیچ منتی بهره مند می‌شوند(فاطر، آیه 15)؛ از این رو خدا حقیقت فقر را به همه آفریده‌ها نسبت می‌دهد که به غنی حمید نیاز دائم در ایجاد و بقا دارند. انسان نیز در ذات خویش از فقر هویتی و وجودی برخوردار است تا جایی که اگر خدا به غنای خویش دمی نبخشد هیچ می‌شود؛ زیرا نسبت انسان به خدا همانند نور ماه به نور خورشید است که اگر دمی از منبع خورشید تابشی نباشد، بازتابی به نام نور ماه نیست. 
فقر و نیاز انسان به خدا همه‌جانبه و در همه ساحات در ایجاد و بقا است.(فاطر، آیه 15) این فقر انسان به خدا در ساحات بندگی و عبودیت و عبادت خود را نشان می‌دهد و انسان به طور دائم چنین احساسی دارد که باید از خدا بخواهد؛ زیرا کسی غیر از خدا را نیست که مالک هستی و دارای چیزی باشد، بلکه تنها خدا است که مالک همه چیز از جمله جان اوست و می‌دهد و می‌بخشد و نیازهای انسانی را برآورده می‌کند.(فاطر، آیات 13 تا 15؛ ابراهیم، آیه 34)
البته درقرآن، افزون بر این  غنا و فقر، از غنا و فقر دیگری سخن به میان آمده که ناظر به ساحت اقتصادی است. به این معنا که برخی از انسان‌ها از نظر اقتصادی چنان از دارایی برخوردار هستند که روزانه می‌توانند نیازهای خود را بی‌کم و کاست بر آورده سازند و نیازی به کمک و انفاق دیگری ندارند؛ اینان همانند درختان دارای ساقه‌های استوار و محکمی هستند که خود قائم هستند؛ در مقابل، کسانی دیگر هستند که یا بی‌ساقه و مسکین همانند بوته‌های رونده در زمین در بستر زمین نشسته‌اند و از نظر توان اقتصادی به گونه‌ای هستند که نمی‌توانند حتی قیام ناقصی داشته باشند و به دیگران تکیه کنند؛ اما کسانی نیز هستند که توان نیم و ناقصی در قیام دارند ولی مانند بوته‌های انگور نیازمند داربستی هستند که بدان تکیه کرده و قیام تمام داشته باشند. این همان فقیر اقتصادی است.
از همین رو در فرهنگ قرآنی از مسکین و فقیر سخن گفته شده که ناظر به ساحت توانایی اقتصادی است. مسکین اصلا توان قوام ندارد، در حالی که فقیر به کمک انفاقات دیگران توان قوام و تامین اقتصادی را دارا است. بر همین اساس است که در تعریف فقیر در اصطلاح فقهی آن آمده است: فقیر کسی است که توان تامین نیازهای یکساله زندگی خویش را بالفعل یا بالقوه ندارد.(نگاه کنید: زبده البیان، ص 262)  بنابراین، کسی که بتواند مخارج یکساله‌اش را حتی به شکل روزانه یا هفتگی یا ماهانه تامین کند، فقیر نیست؛ زیرا چنین شخصی هر چند که الان بالفعل دارایی ندارد که هزینه‌های یکساله او تامین باشد؛ اما به شکلی می‌تواند آن را تامین کند و بالقوه این توان درآمدی را داراست. پس شخص اگر توان درآمدی داشته باشد، فقیر نیست، چنان‌که اگر دارایی‌اش به اندازه‌ای باشد که همه این مبلغ مورد نیاز یکساله را داشته باشد، بی‌هیچ شک و شبهه‌ای او غنی و بی‌نیاز است.
باید توجه داشت که در قرآن مال و دارایی مایه قوام و برپایی [زندگی[ معرفی شده است(نساء، آیه 5)؛ زیرا کسی که دارایی و مال داشته باشد، می‌تواند قیام کند و روی پای خود بایستد و زندگی‌اش را تامین کرده و بی‌نیاز از غیر باشد. اما فقیر کسی است که به سبب نداری و فقر نمی‌تواند قیام داشته باشد و روی پای خودش بایستد.
البته از نظر قرآن، مال و ثروت نه تنها موجب قوام شخص بر پای خودش است، بلکه عامل قوام اجتماع و اقتدار آن است؛ از همین رو از هر گونه آسیب زدن به اموال به هر شکلی نهی می‌کند و آن را آسیب رساندن به ساحت اجتماع و بقای آن می‌داند.(همان)
آثار فقر اقتصادی در ساحات انسانی
 انسان یا اجتماع فقیر نه تنها از نظر آسایشی در مشقت و رنج است و لذتی از آسایش نمی‌برد، بلکه حتی از نظر آرامشی نیز بشدت در معرض خطر روانی است.
البته چنان‌که گفته شد، فقر اقتصادی دارای مراتب شدت و ضعف است؛ زیرا برخی از افراد انسانی از نظر اقتصادی چنان ناتوان در تامین ضروریات زندگی خویش به‌ویژه طعام هستند که از آنان به مسکین یاد می‌شود؛ این افراد به عللی به سبب ناتوانی فکری و عقلی و گرفتاری به سفاهت یا ناتوانی بدنی و جسمی به سبب معلولیت شدید، ناتوان از هر گونه کار اقتصادی و تولید و تامین مایحتاج ابتدائی زندگی از خوراکی و پوشاک ابتدائی هستند. بنابراین، از نظر قرآن، برآوردن نیاز این دسته از افراد یعنی مساکین در درجه نخست اولویت هر فرد انسانی است تا دست کم غذای آنان را تامین کنند و آنها را گرسنه رها نسازند. خدا یکی از مهم‌ترین علل دوزخی شدن انسان‌ها را افزون بر کفر و ترک نماز، عدم اطعام نسبت به مسکین دانسته است: و لم نک نطعم المسکین (مدثر، آیات 42 تا 44) لذا اگر کسی بخواهد به تکلیف اجتماعی خویش عمل کند، باید به مسئله اطعام مساکین توجه ویژه‌ای داشته باشد تا از عقبات قیامت و عذاب‌های دوزخ در امان مانده و به مقام ابرار و مقربان الهی دست یابد، چنان‌که 
اهل بیت عصمت(ع) این‌گونه بودند.(انسان، آیه 8؛ بلد، آیات 14 تا 16؛ ماعون، آیات 1 و 3)
بنابراین، نیازهای اقتصادی مسکین مهم‌تر و اساسی‌تر است؛ زیرا او نیازمندترین فرد انسانی در ساحت اقتصادی است.
پس از این افراد می‌توان به فقیران اشاره کرد که توانایی آنان از نظر در آمدی و کسب روزانه یا هفتگی یا ماهانه است. لذا بهتر است که به کارگران روزمزد توجه  بیشتری شود که گاه روزانه ممکن است درآمدی نیز نداشته باشند. پس از آن به فقیران دیگر از جمله کسانی که درآمد هفتگی یا ماهیانه دارند و فاقد دارایی هستند که بتوانند مخارج و هزینه‌های یک‌سال خویش را تامین کنند باید توجه داشت. پس اگر زکاتی پرداخت می‌شود به این افراد توجه می‌شود تا آنان نیز بتوانند با کمک اموال و انفاقات مالی دیگران قیام داشته باشند و از فشار فقر کمی برهند. بر همین اساس خدا برای تامین مخارج فقیران راهکارهایی را در قالب پرداخت انفاقات واجب چون زکات و خمس(توبه، آیه 60)، صدقات مستحب(بقره، آیات 272 و 273)، نیکی و احسان(بقره، آیات 83 و 177)، فیء و انفال(حشر، آیات 7 و 8) و کفارات روزه (بقره، آیه 184) بیان کرده است.
آثار فقر اقتصادی 
در ساحت اعتقادی و گرایش به کفر
فقر اقتصادی فشار سختی بر جسم انسان وارد می‌کند، ولی بدتر و سخت‌تر از آن‌، فشاری است که بر روان آدمی وارد می‌سازد؛ زیرا از نظر آموزه‌های قرآن، فقر اقتصادی می‌تواند زمینه‌ساز بی‌اعتقادی و کفر شود؛ فقر اقتصادی بسترساز بدگمانی به خدا شده و حتی اعتراضات و گلایه‌های فقیران را به دنبال دارد؛ زیرا فقیر گمان می‌کند که مورد اهانت خدا قرار گرفته در حالی که ثروتمند با ثروتی که خدا به او داده خود را مورد کرامت و تکریم الهی می‌بیند.(فجر، آیه 16) 
البته از نظر قرآن، چنین نگرشی نسبت به دارایی و نداری افراد انسانی نادرست است؛ زیرا دارایی و نداری و غنا و فقر و نیز دادن‌ها و گرفتن‌های الهی همگی بر اساس سنت‌های خدا از جمله سنت ابتلا، سنت قسمت و سنت قبض و بسط است. بنابراین، نه ثروت نشانه کرامت است و نه فقر نشانه اهانت الهی.(فجر، آیات 15 تا 20؛ حدید، آیات 22 و 23؛ زخرف، آیه 32)
اما چنین نگرش نادرست و باطل در اذهان توده مردم شکل می‌گیرد و این‌گونه گمان می‌کنند که تنگدستی و فقر و نداری آنها به سبب نگاه و نگرش اهانت‌آمیز الهی است. این بدگمانی نه تنها موجب رفتارها و کردارهای نادرست می‌شود، بلکه بسترساز کفر می‌شود که در برخی از روایات از فقر به عنوان کاد الفقر ان یکون کفرا تعبیر شده است.(کافی، ج 2، ص 307) به سخن دیگر، می‌توان ریشه این روایت را در همین  آیه 16 فجر و امثال آن یافت که بیانگر نوعی بدگمانی در فقیران به سبب تنگدستی نسبت به خدا است.
آثار فقر اقتصادی در ساحت اجتماعی
فقر همان گونه که آثار زیانباری در ساحت اعتقادی افراد دارد، می‌تواند همچنین آثار مخربی را در ساحت اجتماعی موجب شود؛ زیرا گاه ثروتمندان ثروت خویش را بیانگر تکریم و برتری اجتماعی دانسته و فقر فقیران را ابزاری برای اهانت و تحقیر ایشان قرار می‌دهند تا جایی که حاضر نیستند در کنار آنان حتی در نماز قرار گیرند و از آنها کناره می‌گیرند.(همان؛ عبس، آیات 1 تا 9)
در قرآن گزارش‌های متعددی از رفتارهای زشت نسبت به فقیران از سوی ثروتمندان بیان شده که گواهی روشن از تأثیر منفی فقر اقتصادی در ساحت اجتماعی است.(انعام، آیات 52 و 53؛ کهف، آیه 28) 
از نگاه قرآن، برخی از مردم گمان می‌کنند شخصیت انسان در گرو امور مادی از جمله مال و فرزند به عنوان نمادهای ثروت و قدرت است تا جایی که هر که دارایی بیشتری داشته باشد با شخصیت‌تر و هر که کمتر داشته باشد بی‌شخصیت‌تر است؛ این در حالی که ملاک‌های انسانیت در تقوای الهی است نه در ثروت و قدرت.(حجرات، آیه 13)
همین نگرش باطل و نادرست موجب شده تا شخصیت افراد بر اساس ثروت و قدرت سنجیده شود و معیار سنجش انسان قرار گیرد. بر همین اساس ثروتمندان قوم نوح و اقوام دیگر همواره مؤمنان را به سبب فقر مورد تحقیر و تمسخر قرار داده و آنان را ارذال و افراد پست اجتماع می‌شمردند.(هود، آیه 27)
خدا در قرآن پیامبر گرامی (ص) را مامور می  کند تا از مؤمنان فقیری دلجویی کند که از سوی کافران مورد طعنه قرار می‌گرفتند.(انعام، آیات 51 و 52) این دلجویی شامل تبیین مقام و منزلت مؤمنان در پیشگاه خدا و ابلاغ سلام و رحمت الهی به فقیران است که به سبب فقر مورد طعن کافران قرار می‌گرفتند.(همان) بنابراین، فقیران نباید در ایمان خویش سست شوند؛ زیرا هر چند که به ظاهر زندگی سختی دارند و فاقد آسایش و آرامش هستند و مورد طعن دیگران قرار می‌گیرند، ولی بدانند که در پیشگاه خدا چنان مقام و منزلتی بزرگ دارند که پیامبر (ص) مامور به ابلاغ سلام و رحمت الهی به آنان است.(همان) 
مؤمنان لازم است تا همواره شخصیت اجتماعی فقیران را حفظ کرده و هنگام انفاق‌، به دور از اذیت و آزار و منت به ایشان انفاق کنند(بقره، آیه 262)، به‌ویژه که برخی از فقیران چنان آبرومند هستند که حتی سؤال و درخواستی مطرح نمی‌کنند و به قول معروف صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‌دارند تا جایی که دیگران گمان می‌کنند اینان چنان دارا و بی‌نیاز هستند که نیازی به انفاق ندارند؛ در حالی که باید به این گروه از مؤمنان فقیر عفیف توجه و اهتمام بیشتری شود و ضمن صیانت از شخصیت اجتماعی آنان نیازهایشان را برطرف کرد.(بقره، آیه 273)
یکی از علل حضور فقیران در کنار پیامبر(ص) سنت ابتلاء الهی است؛ زیرا کسانی که در دام کیش کاذب شخصیت اجتماعی افتاده و معیار سنجش شخصیت را همان اعتبارات دنیوی از مادیات و ثروت و قدرت می‌دانند، وقتی فقیران را دراطراف پیامبر(ص) می‌دیدند حاضر نبودند تا ایمان بیاورند و از امتیازات اجتماعی دست بکشند و همنشین به قول خودشان افراد پست اجتماع شوند و در کنار آنان به نماز بایستند.(انعام، آیات 52 و 53) بنابراین، بسیاری از مشرکان و کافران خواهان طرد مؤمنان فقیر می‌شدند تا ایمان بیاورند؛ در حالی که خدا شخصیت را با ایمان و تقوا می‌سنجد نه با ثروت و قدرت.(هود، آیات 25 تا 30) پس کسانی که چنین درخواست‌های نابخردانه‌ای دارند فاقد عقل و درایت هستند؛ زیرا ملاک و معیارهای حقیقی انسانیت را نمی‌شناسند و به معیارهای باطل اجتماعی و دنیوی دل بسته‌اند.(همان؛ انعام، آیات 52 و 53)
خدا به پیامبران از جمله پیامبراسلام (ص) هشدارداده که در صورت نزدیکی به ثروتمندان و بریدن از مؤمنان فقیر ممکن است در دام و خطر گرایش به جلوه‌های دنیوی و مظاهر زندگی دنیا بیفتند و نتوانند در مسیر کمالی درست گام بردارند.(کهف، آیه 28) بدتر از آن اینکه کسی که به طرد مؤمنان فقیر می‌اندیشد و بدان اقدام می‌کند در جرگه ستمگران در می‌آید و خشم الهی را در دنیا و آخرت به جان می‌خرد.(انعام، آیات 52 و 53؛ هود، آیات 25 تا 30)
از نظر قرآن، بر پیامبر(ص) است تا ضمن توجه و اهتمام به اصل ایمان خواه فقیر یا ثروتمند، نسبت به مؤمنان فقیری که مورد طعن و اذیت از سوی مشرکان و کافران هستند دلجویی کند تا ایمان آنان تقویت شود.(انعام، آیات 52 و 53؛ عبس، آیات 1 تا 9) 
از نظر قرآن، بی‌اعتنایی به فقیران مؤمن، نادرست و گناه است(کهف، آیه 28) و نادیده انگاشتن شخصیت انسانی و اجتماعی مؤمنان فقیر خدا جو بر اساس باورهای جاهلی و امتیازات دروغین و شخصیت سازی کاذب چیزی جز غفلت از یاد خدا و حقایق هستی نیست.(همان)
آثار فقر اقتصادی در ساحت اخلاقی و جنسی
فقر اقتصادی بسترساز بی‌عفتی و بی‌حیایی در میان افراد اجتماع است و زنان و مردان غیر متاهل فقیر و فاقد امکانات ازدواج‌،بیشتر از دیگران در معرض بی‌عفتی و آلودگی‌های جنسی و فساد اخلاقی هستند.(نور، آیه 33) 
به سخن دیگر، فقر می‌تواند عامل خودفروشی، بی‌عفتی، هرزه‌گری، بی‌حیایی و رفتارهای زشت جنسی در میان افراد شود تا جایی که برخی برای درآمد، زنان را به بردگی جنسی وادار می‌سازند و از این طریق نه تنها فساد اخلاقی را در اجتماع دامن می‌زنند، بلکه روابط خانوادگی و بنیاد خانواده را در معرض خطر قرار می‌دهند و گرایش به ایجاد کانون خانواده را تضعیف می‌کنند.(همان)
یکی از ابزارهای کارآمد ابلیس برای تضعیف اعتقاد و رفتارهای صحیح اخلاقی و احسان و انفاق در میان مردمان، بهره‌گیری از امر روانی خوف از فقر است.(بقره، آیات 267 و 268) بنابراین ترس از فقر یک حالت روانی است که در انسان بسادگی ایجاد می‌شود؛ زیرا او از فقر به عنوان یک عیب و نقص می‌هراسد و دنبال کمالی به نام غنا و استغنا حتی در ساحت اقتصادی و هر چند محدود به زمان است.
اصولا گوش سپاری انسان به وعده‌های شیطانی مبنی بر ترس از فقر زمینه گرایش انسان و اجتماع به آلودگی‌های جنسی و فحشاء و منکرات است(همان)؛ زیرا به انسان می‌گوید برای رهایی از فقر یا مصونیت از آن باید خودفروشی یا دیگر رفتارهای زشت و فحشاء را مرتکب شد.
البته گوش سپاری به وعده شیطان و ایجاد ترس روانی و پذیرش آن‌، برخاسته از جهل انسان به تفضلات الهی و گشایشگری خدا و نیز علم الهی به حال بندگان است(همان)؛ زیرا اگر انسان باور داشته باشد که خدای علیم هر آنچه مورد نیاز اوست را تامین کرده و بر اساس قسمت به او می‌دهد و گاه تنگ و گاه گشاده می‌گیرد و گاه حتی به فضل خویش می‌بخشد، دیگر تحت تأثیر وعده‌های شیطانی، ترسان نمی‌شود تا دچار ترک انفاق یا رفتارهای زشت فحشاء و خودفروشی و مانند آن شود.