تغـافـل و نقش تربیتـی آن
«تغافل» از ریشه «غفل»؛ در لغت به معناى نادیده انگاشتن، چشمپوشى عمدی و خود را به غفلت زدن است.[1] از تغافل در اخلاق اسلامی نیز بحث شده است که نگاه اصطلاحی تغافل با نگاه لغوی آن تفاوتی ندارد و از آن سرچشمه میگیرد.
«تغافل» در نگاه علم اخلاق
تغافل، یکى از روشهاى قابل توجه در تربیت است و در بخشهاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است. تغافل در نگاه علم اخلاق؛ یعنی اینکه انسانها در برابر برخی از اشتباهاتی که از دیگران انجام میگیرد- اما این اشتباهات سهویاند یا از نوع خطاهایى هستند که هنوز به مرز جُرم و گناه سنگین نرسیدهاند- تغافل و چشمپوشی کند و خود را به غفلت بزند.[2]
انسانهاى غیر معصوم، در طول زندگى خویش، کم و بیش، عمدى یا سهوى مرتکب اشتباهات کوچک و بزرگ میشوند و کمتر کسى یافت میشود که مرتکب اشتباهى نشود یا خود را مصون از آن بداند. از سوى دیگر، خُردهگیرى و بازخواست از دیگران درباره اشتباهات سهوى یا خطاهایى که هنوز به مرز جُرم و گناهی سنگین نرسیده چندان خردمندانه و پسندیده نیست و در اینگونه موارد، عقل و شرع بر چشمپوشى و گذشت، نظر دارند. اینجا است که تغافل معنا پیدا میکند که در این مواقع، تغافل و چشمپوشی و خود را به غفلت زدن در برابر این نوع از خطاها و اشتباهات دیگران، لطیفتر و سازندهتر از عفو و گذشت است.
گفتنی است؛ «تغافل» منافاتى با امر به معروف و نهى از منکر و انتقاد سازنده ندارد؛ زیرا «امر به معروف و نهى از منکر» مربوط به واجبات و محرمات است (که آشکارا زیر پا گذاشته میشود) که این موضوع از محدوده «تغافل» بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به امورى است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظهاى دارد، در حالىکه «تغافل» مربوط به امور جزئی و کمارزش و یا عیوبى است که مصلحت در آن است که پنهان بماند.[3]
البته آنچه گفته شد، از جمله موارد «تغافل» مثبت و پسندیده است؛ چرا که تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم میشود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق میکند که در قسم اول جزو فضائل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
تغافل مثبت و پسندیده
تغافل مثبت؛ یعنی اینکه انسان، چیزهایى را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردى خود را نسبت به مسئلهاى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بیاطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى دیگران شود.[4]
هر کس عیب یا لغزشى دارد، لذا سعى دارد تا مردم آن را ندانند؛ ولى گاهى افراد هوشمند، از آن آگاه میشوند. «تغافل» در اینگونه موارد، در حقیقت یک نوع عیبپوشى است که جز در موارد امر به معروف و نهى از منکر، آن هم به صورت محرمانه و لطیف، بسیار پسندیده است.
اگر در مواردى پردهدرى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه میشوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه میشمرند و اگر پرده حیاى گنهکاران دریده شود، دست به هر کارى میزنند؛ پس در اینجا جز با «تغافل» نمیتوان جلوى این پدیده شوم اجتماعى را گرفت.[5]
تغافل، یکى از اصول مهم زندگى آرام و خالى از دغدغهای است که در بخشهاى مختلف زندگى- مانند خانواده- از اهمیت بالایى برخوردار است. یکی از این موارد در بخش مدیریتی نهادهای فعالیتی جامعه است. در بخش فعالیتهای اجتماعی، مدیران هر بخش از این فعالیتها باید از این مسئله در حل بسیارى از مشکلاتشان بهره بگیرند؛ یعنى، هر جا که احتیاج به اخطار و هشدار است باید اخطار و هشدار دهند و هر جا که با «تغافل»، مشکلات حل میشود، از این طریق وارد شوند. به یقین اگر مدیران، اصل «تغافل» را از زندگى خود حذف کنند، گرفتار دردسرهاى بیدلیل خواهند شد.
بدیهى است گاهى همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانیها و مشکلاتى که براى آنها پیش میآید، مرتکب لغزش و خطا میشوند. در چنین مواردى اگر نسبت به آن لغزش، چشمپوشى نشود و شخصیت و کرامت فرد، مورد بیمهرى و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارتها، برخوردهاى غرضآلود و لغزشهاى عمدی سوق میدهد. اثر تربیتى تغافل این است که شخص خطاکار، با احساس احترام و اعتمادى که از سوى مدیر میبیند، در جهت جبران لغزشهاى خود میکوشد و درصدد است که اعتماد و حسن ظن مدیر را در عمل نسبت به خویش، جلب کند.[6]
تغافل منفی و ناپسند
در برخی از مواقع، تغافل و چشمپوشی در امور زندگى، مایه بدبختى است. اگر انسانها واقعیتها را بدانند و باور داشته باشند که زندگى دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهى است که باید از آن بگذرند و به سرایى دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّفناپذیرى است و هیچ اعتبارى به قدرتها و ثروتهاى مادى نیست؛ ولى با اینحال، چنان از کنار این مسائل بگذرند که گویى هیچ چیزى نمیدانند و نمیبینند، این تغافل منفى است که آثار زیانبارش از «غفلت» هم بیشتر است؛ زیرا، غافلان، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار میشوند؛ اما تغافلکنندگان با آگاهى در این دام قدم میگذارند که مسئولیت الهیاش بیشتر و نکوهش مردم درباره آن شدیدتر است.[7]
تغافل در بیان معصومان(ع)
در حدیث معروفى که از پیامبر اکرم(ص)،[8] امام علی،[9] سجّاد،[10] امام باقر[11] و از امام صادق(ع)[12] درباره «تغافل» نقل شده است، چنین میفرمایند: «مصلحت همزیستى سالم و معاشرت با مردم در پیمانهاى است که دو سوّم آن هوشیارى و یک سوم آن تغافل باشد».[13]
این روایت، در واقع ضمن تأکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفى برحذر میدارد. ابتدا تأکید به هوشیارى و بیدارى و ترک «غفلت» میکند و سهم آن را دو سوّم میداند و مفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگى بیخبر بماند؛ بلکه باید با کمال دقّت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوى دیگر نسبت به امورى که لازم است مورد بیاعتنایى و بیتوجهى قرار گیرد، دستور به «تغافل» میدهد؛ مانند فکر و دقت در مسائل جزیى زندگى که اهمّیّت چندانى ندارد و انسان را از تفکّر در امور مهم باز میدارد و همچنین مخفى کردن عیوب پنهانى دیگران در مواردى که مصلحت ایجاب میکند، کار پسندیدهاى است.[14]
امام على(ع) در این رابطه میفرماید: «یکى از باارزشترین کارهاى کریمان، تغافل و چشمپوشی از چیزهایى است که از آن آگاهند [و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است». [15]
«هیچ خردى چون خود را به نادانى زدن نیست».[16]
«هیچ بردبارى چون تغافل نیست».[17]
«قدر و منزلت خود را با تغافل و چشمپوشی نسبت به امور پست و کوچک بالا برید... و زیاده از امورى که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیبجویان شما زیاد میشوند... و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگوارى خود را ثابت کنید».[18]
از این احادیث به خوبى موارد «تغافل» روشن میشود و نشان میدهد که مربوط به امور مهم و سرنوشتساز زندگى نیست، بلکه مربوط به امور جزئی و کماهمّیّت است که در زندگى هر انسانی پیش میآید. طبیعی است اگر تغافل بیش از حد در امور اجتماعی و مدیریتی به سوءاستفاده طرف مقابل بینجامد، دیگر نمیتوان آن را یک ویژگی مثبت برشمرد، بلکه شاید نشانی از ضعف فرد ارزیابی شود.
آثار «تغافل مثبت»
اصل تغافل وقتى بجا مورد بهرهبردارى قرار گیرد، آثار ارزشمندى در پی دارد؛ مانند:
1. خوشنامى: هر کسی به طور طبیعى خواهان خوشنامى خود است و از بدنامى و نکوهش دیگران در هراس است. یکى از آثار خوب تغافل، خوشنامى است. امام على(ع) میفرماید: «تَغافَلْ یُحْمَدْ امْرُکَ»؛[19] تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد.
2. زندگى گوارا: اگر انسان در مجموعههایى که به شکلى در آنها عضویت دارد؛ مانند خانواده، محله، محل کار، محل تحصیل و... بخواهد عینک ریزبینى به چشم بزند و به کار دیگران خُرده بگیرد، همه عمرش را باید صرف چنین کارى کند و هیچگاه به کارهاى اصولى و اهداف زندگى خود نائل نمیشود. علاوهبر آن باید همواره با اعضاى خانواده، همشهریان، همکاران و... درگیر باشد و زندگى خود را در پاى آن تباه سازد.[20] در حالیکه با تغافل بجا و پسندیده میتوان خود را از تلخکامی و اضطراب در زندگی رهایی بخشید.
چنانکه در سخن حکیمانه امیرمؤمنان(ع) آمده است: «هرکس تغافل نورزد و از بسیارى از امور [خلاف دیگران] چشم نپوشد، زندگیاش تلخ میگردد».[21]
3. حفظ حرمت: خُردهگیرى و ایراد و پرخاش و گاهى تنبیه و جریمه به خاطر اشتباهات و سهلانگاریهاى عادى و کماهمیّت، هیبت و احترام شخص ایرادگیرنده را میشکند. براى مصون ماندن از چنین آسیبى باید به اصل تغافل تمسک جست؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: «قدر و منزلت خود را با تغافل بزرگ دارید».[22]
___________________________
[1]. واسطی زبیدی، محبالدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 547 – 548، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، الاخلاق فى القرآن، ج 2، ص 332، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ سوم.
[3]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 366، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377ش.
[4]. همان، ص 363.
[5]. همان، صص 363 – 364.
[6]. پژوهشکده تحقیقات اسلامى، اخلاق فرماندهى و مدیریت، ص 27 – 28، انتشارات زمزم هدایت، قم؛ آخوندى، مصطفى، اخلاق مدیریت، ص 73، انتشارات کوثر غدیر، قم، 1382ش.
[7]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 363.
[8]. شیخ صدوق، من لا یحضرهالفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علیاکبر، ج 4، ص 387، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[9]. مجلسی اول، محمد تقی، روضهًْالمتقین فی شرح من لا یحضرهالفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، طباطبایی، سید فضلالله، ج 13، ص 53، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق.
[10]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبداللطیف، ص 240، بیدار، قم، 1401ق.
[11]. حلّی، یحیی بن سعید، نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر، ص 100، منشورات رضی، قم، چاپ اول، 1394ق.
[2 و13] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحفالعقول، محقق و مصحح: غفاری، علیاکبر، ص 359، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[14]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 365.
[15]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغة، صالح، صبحی، کلمات قصار، شماره 222، ص 507، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[16 و 17] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص 769، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[18]. تحفالعقول، ص 224.
[19]. غررالحکم، ص 324.
[20]. اخلاق مدیریت، ص 75.
[21]. غررالحکم، ص 664.
[22]. محدث نوری، حسین، مستدرکالوسائل، ج 9، ص 159، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق.
از: اسلام کوئست