kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۱۶۵۰
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۲

نقش نخبگان در جهت‌دهی به افکار عمومی از منظر قرآن

 
 
سید رسول حاجی‌زاده
یکی از شیطنت‌های شیاطین جنی و انسی، بازی با افکار عمومی به اشکال گوناگون است. این بازی شیطانی در قالب افکار ‌سازی، دستکاری افکار عمومی، موج سواری بر افکار و احساسات عمومی، تهییج افکار عمومی و مانند آنها است.
قرآن مجموعه متنوعی از شیطنت‌های شیاطین جنی و انسی را بیان می‌کند که همگی با بهره‌گیری از سطحی نگری توده‌های مردم بلکه حتی خواص بی‌بصیرت، در پی اهداف پلید شیطانی انجام می‌شود. در نوشتار حاضر درباره نقش نخبگان و خواص هر دو جبهه حق و باطل در شکل‌دهی به سبک زندگی توده‌های مردم و تاثیرگذاری برافکار عمومی و هدایت آنان به سوی فلاح یا سقوط سخن گفته شده است.
 ***
از نظر قرآن، انسان‌ها به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند؛ کسانی که اهل تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و بصیرت هستند؛ و کسانی که فاقد این امور هستند. گروه نخست بر اساس نفس و فطرت سالم خویش نسبت به حق و باطل شناخت کاملی داشته و گرایش‌های آنان به سوی حق و‌گریز از باطل است؛ زیرا نرم‌افزار فطری الهی با همه امکانات کامل و تمام در نفس انسانی قرار داده شده است(طه، آیه 50) و هر کسی از آن بهره گیرد به سعادت دنیوی و اخروی می‌رسد و هر کسی آن را دفن کند، گرفتار نومیدی می‌شود.(شمس، آیات 7 تا 10)
کسانی که به فجور گرفتار می‌شوند و اصول فطری اخلاقی و عهد الهی را کنار می‌گذارند، نور نفس خویش را دفن کرده و قدرت شناخت و گرایش به حق را از دست می‌دهند.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیه7) این‌گونه است که قدرت تعقل و تفقه از دست می‌رود و شخص گرفتار سفاهت می‌شود. در نتیجه اسلام فطری و تشریعی را نمی‌پذیرد و به خدا و صراط مستقیم ایمان نمی‌آورد.(بقره، آیه 130)
بر اساس تعالیم قرآن، اکثریت مردم یا همان ناس به سبب عدم تعقل و تفقه و گرفتار بودن به هواهای نفسانی ظاهری و گرایش به زینت‌ها و ظواهر مادی دنیا از مال و ثروت و زر و سیم(آل عمران، آیه 14) مردمانی هستند که دنبال کسانی می‌روند که آنان را موفق و سعادتمند می‌دانند. از آنجا که ثروت و قدرت و زینت‌های زندگی دنیوی، ظاهر سعادت را به نمایش می‌گذارد، توده‌های مردم دنبال ثروتمندان و قدرتمندان و ستارگان آسمان دنیوی می‌روند. 
اگر توده مردم دنبال نخبگان حقیقی از پیامبران و اولیای الهی باشند، پس از عبور از فتنه‌ها و ابتلائات الهی و موفقیت در آنها، در دنیا و آخرت به سعادت می‌رسند و از دوزخ می‌رهند(ملک، آیه 10؛ حجرات، آیه 7)؛ اما اگر دنبال نخبگان غیر حقیقی از ثروتمندان و قدرتمندان باشند، هر چند که مورد ابتلاء و فتنه قرار می‌گیرند، ولی چون مدعی ایمان نیستند، کمتر دچار این امور می‌شوند. این‌گونه است که آنان سعادت دنیا را به دست می‌آورند، ولی از آخرت باز می‌مانند.(ملک، آیه 10؛ زخرف، آیات 32 تا 35)
تقلید توده مردم از نخبگان و اولیای الهی‌، 
هر چند که در قالب استماع و تقلید است، در فرآیندی آنان را قرار می‌دهد که با آزمون‌های الهی به رشد عقلی رسیده و از سفاهت خارج می‌شوند و این‌گونه به عنوان راشدون به سعادت می‌رسند(حجرات، آیه 10)؛ اما توده‌های مردمی که از نخبگان قدرت و ثروت و ستارگان آسمان مادیت پیروی می‌کنند، به سمت سقوط از انسانیت می‌روند و هویت انسانی آنان تبدیل به هویتی دیگر می‌شود که از آن به «کالانعام بل هم اضل»؛ یعنی چارپایان یا پست‌تر از آن، یاد می‌شود.(اعراف، آیه 179)
نخبگان حق و باطل هر دو، دنبال توده‌های مردم هستند. نخبگان باطل برای بهره‌گیری از آنان به عنوان لشکر شیطان نیازمند به آنها هستند برای استثمار و بهره کشی. از این رو برای اقتدار خویش دست به تخدیر توده مردم می‌زنند و افکار آنان را همراه با خود می‌کنند. پس وقتی ثروتمندان و قدرتمندان سخن می‌گویند به استقبال آنان می‌روند و خواهان آن می‌شوند و همراهی می‌کنند و این‌گونه اقتدار مستکبران را این مستضعفان فکری و رفتاری تقویت می‌کنند؛ هر چند که در قیامت از آنان تبری می‌جویند که دیگر دیر شده است.(قصص، آیات 76 تا 83؛ سباء، آیات 31 تا 33)
از طرفی دیگر نخبگان حقیقی نیز دنبال توده‌های مردم هستند تا آنان را همراه خویش ساخته و علیه ثروتمندان و قدرتمندانی که ضد عدالت هستند بسیج می‌کنند.(حدید، آیه 25) اگر توده‌های مردم تابع نخبگان حقیقی از اولیای الهی باشند، بی‌گمان اقتدار آنان موجب می‌شود تا جهانی پر از صلح و عدالت ایجاد شود و دنیا و آخرت مردم تضمین شود.(همان)
سوءاستفاده شیاطین از فقدان تفقه در مردم
از نظر آموزه‌های قرآن، هر چند که اکثریت انسان‌ها به سبب عدم توانایی درک و فهم عمیق مسائل و نیز غلبه هواهای نفسانی از نظر شناختی و گرایشی چنان‌که بایسته و شایسته است در مسیر عبودیت و صراط مستقیم الهی گام بر نمی‌دارند؛ اما نمی‌توان توده مردم را به این سبب نادیده گرفت و کنار گذاشت، بلکه نخبگان از پیامبران و اولیای الهی به عنوان رهبران الهی، تمام سعی و تلاش خویش را به کار می‌برند تا توده‌های مردم در مسیر حق در آیند و همگام و همراه با آنان شوند؛ زیرا عموم انسان‌ها به دلایل گوناگون از جمله فقدان « تفقه» و غلبه هواهای نفسانی، دنبال تقلید هستند تا بتوانند سعادت را تجربه کنند.
از آنجا که ظواهر زندگی دنیوی، غلبه ظاهری دارد و هر کسی را وسوسه می‌کند، انسان‌های فاقد تعقل و تفقه، ثروتمندان و قدرتمندان را انسانهای سعادتمند و خوشبختی می‌یابند که باید از آنان تقلید کنند تا به سعادت برسند. از همین رو ثروتمندان و قدرتمندان را به عنوان ستارگان و چراغ راه زندگی خویش قرار می‌دهند و به تقلید از فلسفه و سبک زندگی آنان می‌پردازند. آنان با نگاهی به زندگی این جماعت، آرزو می‌کنند که جزو ایشان و بهره مند از سعادت و خوشبختی آنان باشند. لذا آنان را سرمشق خویش قرار می‌دهند و به پیروی از آنان در فلسفه و سبک زندگی می‌پردازند.(قصص، آیات 76 تا 82)
اگر توده مردم به حال خود رها شوند، به سبب فقدان تفقه و ژرف‌اندیشی و نیز غلبه هواهای نفسانی و گرایش به زینت‌های زندگی دنیوی، به سوی تقلید از کسانی می‌روند که از قدرت و ثروت بهره مند بوده و از نظر اجتماعی ستارگانی در میان مردمان خویش هستند.  
این در حالی است که از نظر قرآن، اکثریت این نخبگان و ستارگان، نخبگان حقیقی نیستند؛ زیرا آنان مفسدان، ظالمان، مستکبران، مترفان و دنیاپرستانی هستند که ارزش را در قدرت و ثروت و نفوذ اجتماعی می‌بینند و برای مادیات دنیوی تلاش می‌کنند و هیچ شناختی یا گرایشی به آخرت و ابدیت ندارند. 
بنابراین، برخلاف برنامه الهی که باید در چارچوب صراط مستقیم عبودیت و اسلام فطری و تشریعی به خلافت الهی برسند و ابدیت خویش را بسازند، دنبال زینت‌های دنیوی از مال و ثروت و زن و زر و زیور می‌روند و دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند.(آل عمران، آیه 14؛ اعلی، آیه 16)
خدا از این دسته نخبگان ظاهری به عنوان مترفانی یاد می‌کند که به سبب ثروت و قدرت گمان می‌کنند که اولا کرامت و ارزش انسانی در این امور است(فجر، آیات 15 تا 17؛ سباء، آیات 34 و 35)، و دعوت پیامبران برای مراعات اصول اخلاقی چون عدالت، صداقت، وفا و مانند آنها یا دعوت به آخرت دروغ است و اگر آخرتی هم باشد برای آنان خواهد بود.(همان)
البته از نظر قرآن، نخبه بودن این افراد در جامعه خویش به اعتبار علم و فهم حقایق نیست؛ بلکه بسیاری از آنان تابع رفتار پیشینیان خویش هستند و به آنان اقتدا می‌کنند و آنان را الگوی خویش قرار می‌دهند(زخرف، آیه 23) در حالی که اسوه‌های آنان خود گرفتار رفتارهای ضد اخلاقی و هنجارشکنانه هستند و پیمان و عهد الهی را به دست فراموشی سپرده و به غفلت از حق و حقیقت گرفتار شده‌اند.(واقعه، آیات 45 تا 48؛ اسراء، آیه 16) از همین رو خدا می‌فرماید که آنان مردمانی فاسق هستند که اصول اخلاقی – الهی را کنار گذاشته و به نابهنجاری دامن می‌زنند. همین‌ها به ظاهر برای مردمان آن ‌جامعه سرمشق و اسوه هستند؛ اما سرمشقی هستند که با گسترش فسق و دامن زدن به آن، اصول اخلاقی انسانی را تباه کرده و موجبات فروپاشی و اضمحلال تمدنی و قومی را فراهم می‌آورند.(اسراء، آیه 16)
این نخبگان غیر حقیقی در فسق و فجور و ستارگان در هنجارشکنی و قانون‌گریزی و رفتارهای ضد اخلاقی – انسانی، همه گونه مکر و نیرنگ را به کار می‌برند تا توده مردم را به استثمار و بهره کشی بگیرند و راه خدا را ببندند و اصول اخلاقی – انسانی را پایمال کنند. در حالی که این مکر و نیرنگ آنان که توده‌های مردم را نیز با خود همراه می‌کنند، نادانسته و غیر محسوس به خودشان باز می‌گردد و موجب نابودی همگان می‌شود.(انعام، آیه 123) چنان‌که قارون و فرعون و ‌هامان به عنوان بزرگان گنهکار(أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا) این‌گونه عمل کردند و مکر و نیرنگ آنان علیه خدا و اولیای الهی به خودشان بازگشت و خودشان و مردمانشان نابود و تباه شدند؛ چرا که از نظر قرآن، این افراد با این افکار و رفتار هرگز رستگار نمی‌شوند و خوشبختی و سعادت مادی دنیوی آنان پایدار نمی‌ماند و آخرتشان نیز تباه می‌شود؛ زیرا این نوع افکار و رفتار علو و فساد در زمین است و نه تنها دنیا از دست می‌رود، بلکه شقاوت ابدی برای آنان خواهد بود.(قصص، آیات 82 و 83؛ عنکبوت، آیات 39 تا 41)
گاه نخبگان مدعی آن هستند که آنان از نخبگان حقیقی هستند. این افراد با سوءاستفاده از توده‌های مردم آنان را به تقلید از فلسفه و سبک زندگی خویش می‌کشانند و با سوءاستفاده از اقتداری که با افکار عمومی و همراهی آنان به دست آورده‌اند، نخبگان حقیقی و اولیای الهی را کنار می‌گذارند؛ چنان‌که سامری این‌گونه حضرت‌هارون(ع) را از جانشینی موسی(ع) کنار گذاشت و گوساله‌پرستی را به جای خدا‌پرستی به عنوان دین موسی(ع) معرفی کرد. قرآن بیان می‌کند که سامری با بهره‌گیری از عدم تفقه و تعقل توده مردم و سوءاستفاده از آنان، حضرت‌هارون(ع) را در نقطه ضعف قرار داد و تا جایی پیش رفت که نزدیک بود که آن حضرت(ع) را بکشد.(اعراف، آیات 148 تا 150)
باید توجه داشت که عقل و تعقل حقیقی آن است که انسان حقایق را بشناسد و گرایش به آن یابد به طوری که دین و دنیایش را آباد سازد؛ بنابراین، آن عقلانیتی که با کید و مکر آمیخته شده و دنبال جمع ثروت و قدرت و نام و نشان و اعتبار و نفوذ اجتماعی است، نمی‌تواند عقلانیت حقیقی باشد. این عقل دنیاگرایانه از نظر قرآن چیزی جز سفاهت نیست. از همین رو، نخبگانی چون بلعم باعورا و سامری یا قارون و‌هامان و فرعون، از نظر قرآن سفیه هستند که از دین و قوانین اخلاقی و عدالت محور و حق محور آن دور می‌شوند و به جای قیام به عدالت دنبال ظم و علو می‌روند.(بقره، آیات 7 تا 15 و 130؛ نمل، آیه 14) 
نخبگان از قدرتمندان و ثروتمندان، از هر گونه ترفند و مکر و کیدی برای جدا کردن توده مردم از نخبگان حقیقی یعنی پیامبران و اولیای الهی بهره می‌گیرند. آنان افزون بر اتهاماتی چون سحر و جنون، پیامبران را سفیه می‌نامند که از تعقل بهره‌ای نبرده و سبک مغز و بی‌خرد هستند تا این‌گونه خود را عاقل و رهبران الهی را سفیه جلوه دهند(اعراف، آیات 66 و67)؛ چرا که توده مردم دنبال کسی که سفیه باشد نمی‌رود و در جست‌وجوی خردمندان است. از آنجا که مدعای پیامبران دیربازده است و به سادگی به دست نمی‌آید؛ چرا که حتی پس از ادعای اسلام و ایمان می‌بایست آزمون‌های سخت و ابتلائات و فتنه‌ها را از سر بگذرانند تا قبول شوند(حجرات، آیات 7 و 14)؛ اما مدعای نخبگان مادی دنیوی، ظاهر و در پیش روی مردم است؛ چرا که آنان می‌گویند ما عاقل هستیم و با عقل خویش به قدرت و ثروت رسیده ایم. توده مردم به همین ظاهر بسنده می‌کنند و ثروت و قدرت آنها را نشانه عقلانیتشان می‌دانند. لذا به آسانی از ادعای آنان پیروی می‌کنند و با قدرتمندان وثروتمندان جامعه همراه می‌شوند و اقتداری را برای آنان موجب می‌شوند.
از همین رو خدا در قرآن، همگامی توده‌های مردم به عنوان مستضعفان را عامل اصلی اقتدار مستکبران دانسته است؛ چرا که اگر این مستضعفان نبودند، مستکبران نمی‌توانستند فلسفه و سبک زندگی خویش را گسترش دهند و گفتمان آنان به عنوان گفتمان حاکم بر جامعه باشد. پس اقتدار مستکبران در گرو تقلید گرایی مستضعفان از مستکبران است.(قصص، آیات 76 تا 83)
خدا در قرآن گزارش می‌کند که قدرتمندان از جمله فرعون نیز به سوءاستفاده از توده مردم پرداخته است. از نظر قرآن فرعون به عناوین گوناگون به دستکاری افکار عمومی، هدایت و همسو ‌سازی و کسب اقتدار پرداخته بود. فرعون گاه می‌گفت که موسی‌(ع) ساحر است و گاه دیگر او را مجنون معرفی می‌کرد و گاه دیگر می‌گفت که موسی می‌خواهد شما را از سرزمین خودتان بیرون کند. بی‌گمان این تبلیغ دروغ و اتهام‌زنی فرعون بسیار موثر بود؛ زیرا هر کسی وطن خویش را دوست دارد و از خانه و کاشانه خود دفاع می‌کند و جان و مالش را برای دفاع از آن می‌گذارد. پس این دروغ بسیار کارساز بود تا توده مردم را به همراهی و همدلی و همگامی با او بر انگیزد و علیه موسی(ع) قدرتش را تقویت کند تا جایی که موسی(ع) در تنگنا و موقعیت ضعف قرار گیرد. (اعراف، آیه 110؛ شعراء، آیه 35)
البته کید و مکر مستکبران و کافران و شیاطین هر چند که می‌تواند کوه را جابه جا و زائل کند، ولی در برابر مکر الهی کارساز نیست و خدا مکر آنها را به خودشان باز می‌گرداند. این‌گونه است که فرعون در دام مکر خویش افتاد و ساحران علیه او شدند، یا در مکری دیگر خود غرق شد و نجات نیافت.(ابراهیم، آیات 46و47؛ طه، آیات 69 تا 73 و 77 و 78)