kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۱۵۲۱
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۱ - ۲۱:۵۴

چین‌، استخوانی در گلوی آمریکا(نگاه)

 
 
سید محمد امین‌آبادی
قطب نمای سیاست خارجی آمریکا بر روی «چین» به‌عنوان «خطرناک‌ترین تهدید» برای امنیت این کشور تنظیم شده است. در آمریکا  بین دموکرات‌ها‌، جمهوری‌خواهان و البته اندیشکده‌های این کشور نوعی اجماع وجود دارد که چین مهم‌ترین تهدید وجودی برای این کشور در دهه‌های آینده خواهد بود. در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا نیز که چهارشنبه هفته گذشته(20 مهر) منتشر شد چین به‌عنوان مهم‌ترین چالش آمریکا طی سال‌های آینده عنوان شده است. در این سند ۴۸ صفحه‌ای، دولت بایدن، چین را «مهم‌ترین چالش ژئوپلیتیک علیه آمریکا» توصیف کرده است. در بخشی از این سند آمده است: «چین تنها رقیب آمریکا است که قصد تغییر نظم بین‌المللی را دارد و برای این کار از قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و فناوری برخوردار است و ۱۰ سال آینده برای رقابت با چین سرنوشت‌ساز خواهد بود.» نگرانی‌ها در آمریکا از رشد چین و خطراتی که این رشد برای نظم لیبرال آمریکایی دارد، بی‌دلیل نیست چرا که چین تمامی ظرفیت‌ها و ابزارهای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون جهانی دارا می‌باشد. سرزمین وسیع، جمعیت زیاد، تاریخ چندهزار ساله، قدرت نظامی و صدالبته اقتصاد رو به رشد‌، به چینی‌ها این امکان و قابلیت را می‌دهد که گوشه‌چشمی به جایگاه رأس هرم توزیع قدرت جهانی داشته باشند و البته این منطق قدرت است که میل به گسترش و تحمیل اراده خود دارد. معروف است که ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه در قرن نوزدهم در مورد چين گفته بود: «چین یک اژدهای خفته است، بگذارید این اژدها بخوابد، چون اگر بیدار شود جهان را متحیر خواهد کرد». انتشار سند راهبرد امنیت ملی آمریکا که در آن مهم‌ترین چالش واشنگتن طی دهه آینده چین عنوان شده با کنگره بیستم حزب کمونیست چین در پکن مصادف شده است. در این کنگره که حدود ۲۳۰۰ نماینده به نمایندگی از ۹۶.۷ میلیون تن از اعضای حزب حاکم چین در آن حضور دارند و قرار است تا 30 مهرماه نیز ادامه داشته باشد؛ «شی جین پینگ» رئیس‌جمهور چین صراحتاً خواستار سرمایه‌گذاری بیشتر در شاخه نظامی حزب «ارتش آزادی‌بخش خلق» شده است. به گفته او، چین ایجاد یک ارتش در کلاس جهانی را تسریع و توانایی خود را برای فراهم کردن قابلیت بازدارندگی استراتژیک تقویت خواهد کرد و تا ۲۰۲۷ به این هدف می‌رسد. وی در این نشست بار دیگر با اشاره به موضوع تایوان تاکید کرد: «اتحاد مجدد با تایوان قطعاً محقق خواهد شد. مسئله تایوان تنها باید به دست مردم چین حل‌وفصل شود. ما به تلاش برای دورنمای اتحاد مجدد صلح‌آمیز با بیشترین صداقت و بیشترین تلاش‌ها پایبند خواهیم بود، اما هرگز متعهد به کنار گذاشتن استفاده از زور نخواهیم بود و این گزینه را برای انجام همه اقدامات لازم محفوظ می‌دانیم.» همزمان با دستور «شی جین پینگ» برای نو‌سازی ارتش چین، گزارش اندیشکده‌های آمریکایی نیز نشان می‌دهد که رشد نظامی چین بسیار بیشتر از برآوردهای دولت آمریکا طی سال‌های اخیر بوده است. گزارش اخیر اندیشکده «ارزیابی راهبردی و بودجه آمریکا» نشان می‌دهد که ارتش چین منابع لازم را برای ادامه نو‌سازی خود در دهه ۲۰۲۰ میلادی دارد. این اندیشکده هشدار داده که ارتش چین دارای منابعی است که تا سال ۲۰۳۰ میلادی می‌تواند تا پنج فروند ناو هواپیمابر و ۱۰ زیردریایی مجهز به پرتاب موشک اتمی را در اختیار داشته باشد.گزارش «مؤسسه مطالعات هوافضای چین» وابسته به «دانشگاه نیروی هوایی آمریکا»  نیز نشان می‌دهد که نیروی موشکی چین هم از نظر پیچیدگی موشک‌ها و هم از نظر اندازه زرادخانه در حال گسترش است. در بخشی از این گزارش آمده است: «به طرز باورنکردنی، بین سال‌های ۲۰۱۷ تا اواخر سال ۲۰۱۹، دست‌کم ۱۰ تیپ موشکی جدید به ارتش چین اضافه شد بنابراین، یگان موشکی چین از یک نیروی کوچک و ساده متشکل از موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد به یک نیروی فزاینده بزرگ‌، مدرن و مهیب با طیف گسترده‌ای از موشک‌های اتمی و متعارف تبدیل شده است». این گزارش می‌افزاید: «قدرت موشکی متعارف چین  شامل بیش از ۲۲۰۰ موشک بالستیک و کروز تخمین زده می‌شود که بزرگ‌ترین نیروی موشکی جهان است دقت برخی از موشک‌های چینی نیز تا ۸۰۰ درصد افزایش یافته است.» سند راهبرد امنیت ملی دولت آمریکا و تشدید تقابل بین پکن و واشنگتن در حوزه‌های مختلف نشان می‌دهد که آمریکا به خوبی متوجه بیداری این اژدها شده است. رئالیست‌های تهاجمی مثل «جان مرشایمر» بر این باور هستند که چین یک قدرت حافظ وضع موجود نبوده و یک قدرت انقلابی و تجدیدنظرطلب است و به محض این که به رأس هرم قدرت جهانی به‌ویژه در حوزه اقتصاد صعود کند این انباشت ثروت در حوزه اقتصادی را به توان نظامی تبدیل کرده و با تکیه بر توان نظامی خود سلطه خود را بر شرق آسیا تثبیت خواهد کرد. پکن ادعای مالکیت ارضی بر 90 درصد از مساحت دریای چین جنوبی را دارد و همچنین تایوان را نیز بخشی از خاک خود می‌داند و صراحتا نیز اعلام کرده است حتی شده با توسل به زور تایوان را به خاک چین ملحق خواهد کرد. بنابراین براساس این منطق دورنمای روابط دو کشور آمریکا و چین به سمت تقابل پیش می‌رود تا همکاری و لذا درگیری بین آمریکا و چین طی سال‌های آینده براساس منطق رئالیسم اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. اما سؤالی که در این میان مطرح می‌باشد این است که آیا آمریکا تمایل دارد هزینه این تقابل را حتی در صورت بروز یک درگیری نظامی بپردازد؟ در پاسخ به این سؤال تردیدهای بسیار جدی بین سیاستمداران و کارشناسان در اندیشکده‌ها و آکادمی‌های روابط بین‌الملل آمریکا وجود دارد. به عبارت دیگر در مورد ضرورت هدف مهار، کنترل و مقابله با چین در آمریکا اجماع وجود دارد اما این که چگونه باید با چین مقابله کرد هیچ اجماعی وجود ندارد. آمریکا به‌دنبال ایجاد ائتلافی از دولت‌ها در آسیا و اروپا برای مقابله با چین است و می‌خواهد هزینه‌های این تقابل را بین سایر دولت‌ها تقسیم کند از طرفی بسیاری از دولت‌ها در تقابل بین این دو، بی‌طرفی خود را حفظ کرده‌اند تا بتوانند از مزیت‌های اقتصادی و سیاسی ارتباط با هر دو سو بهره بگیرند. دولتمردان تایوان نیز دل خوش کرده‌اند که آمریکا در صورت بروز جنگ حتماً از آنها حمایت خواهد کرد اما بسیاربسیار بعید است که در صورت حمله چین به تایوان، آمریکا غیر از ابزار تحریم و تهدید دست به عمل دیگری بزند یعنی همان‌گونه که در اوکراین عمل کرد یعنی حاضر نشد به خاطر اوکراین وارد درگیری مستقیم با روسیه شود‌، در تایوان نیز آمریکا حاضر نیست برای منافع تایوان یا سایر کشورهای شرق آسیا خون سربازان خود را به هدر بدهد و کلام آخر این که چین در عمل به استخوانی در گلوی آمریکا تبدیل شده است که نه می‌تواند آن را نادیده بگیرد و نه می‌تواند با آن بجنگد. بنابراین بهترین راهبرد همان مهار و دل خوش کردن به تحولات داخلی چین خواهد بود. برخی لیبرال‌ها معتقدند با گسترش طبقه متوسط چین‌، طی سال‌های آینده این کشور ممکن است دستخوش بی‌ثباتی‌های گسترده‌ای شود.