kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۱۱۸۸
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۴۰۱ - ۲۱:۳۸

برگرد ‌ای طراوت سرسبز باغ‌ها پایان بده به عمر دراز فراق‌ها(چشم به راه سپیده)

 
 
 
یوسف خاندان پیغمبر
ای لسانت لسان پیغمبر
وی بیانت بیان پیغمبر
ای زمانت شبیه رستاخیز
در دهانت زبان پیغمبر
ای فدای صدای تکبیرت
وی به گوشت اذان پیغمبر
هست از پای تا سرت ‌ای سرو
با تو سرو روان پیغمبر
ناز را، خال آل‌هاشم را
داری ارث از نشان پیغمبر
گیسویت ریخته به شانه توست
زلفی از گیسوان پیغمبر
ای خدا گونه، گونه گندمگون
گونه گونه نشان پیغمبر
ای خوشا لب به خطبه بگشایی
سوره ترجمان پیغمبر
نفس تو، نفس حیدر کرار
جان تو هست جان پیغمبر
رزم تو رزم بی‌امان علی است
ای توانت توان پیغمبر
دولت توست دولت زهرا
ای امید نهان پیغمبر
ای امام محمّدی سیما
ای نهان و عیان پیغمبر
ای میان سپاه خود پنهان
یوسف خاندان پیغمبر
قرن‌ها عمر بی‌خزان داری
ای همیشه جوان پیغمبر
ابر تیره ز آفتاب بگیر
زلف پیچیده را نقاب بگیر
همه حلّال مشکلاتی تو
به خدا کشتی نجاتی تو
قرّهًْ العین آل زهرایی
چشم را چشمۀ حیاتی تو
شب میلاد تو شب رحمت
پس حسین دگر به ذاتی تو
عیدی تو برات آزادی است
خلق را برگه براتی تو
ای بنازم شهادتین تو را
هم حیاتیّ و هم مماتی تو
این تو هستی هُداهًْ مهدیین
بحر مستضعفین حُماتی تو
روی کتفت نوشته جاء الحق
زهق الباطلی، نشاطی تو
هر امامی به یک صفت معروف
صاحب اعظم صفاتی تو
نه امام زمینیان تنها
که ولیّ همه کُراتی تو
زمزم از روی تو کند فَوران
جاری نیل تا فراتی تو
مدعی را چه رؤیت رویت؟
منکر این مکاشفاتی تو
مهدویت که نیست بازیچه!
کِی طرفدار سیئاتی تو
انحرافات، انتظار تو نیست
دشمن این مزخرفاتی تو
امر، امرِ تو، حکم، حکمِ شماست
به خدا قاضی القضاتی تو
همه خلق پای بست شما
دست رهبر میان دست شما
محمود ژولیده
پرده‌داری‌ مهتاب
چه‌ زیباست‌ روی‌ تو در خواب‌ دیدن‌
فروغ‌ نگاه‌ تو در آب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ رخسار خورشیدی‌ تو
پس‌ از پرده‌داری‌ مهتاب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در چشمه‌ نور چشمت‌
شکوفایی‌ روشن‌ ناب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ دور از شکوه‌ حضورت‌
نگاه‌ تو در چشم‌ احباب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ تصویر روحانی‌ تو
به‌ یکباره‌ در پیکر قاب‌ دیدن‌
چه‌ زیباست‌ در خلوت‌ دل‌ نشستن‌
جمال‌ تو دور از تب‌ و تاب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در جست‌وجویی‌ عطشناک‌
لب‌ عاشقان‌ تو سیراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در چشم‌ دریایی‌ تو
نگاه‌ خروشان‌ گرداب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در اقتدای‌ نمازم‌
ترا در تجلای‌ محراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ گر پا گذاری‌ به‌ چشمم‌
نشستن‌ کناری‌ و سیلاب‌ دیدن‌
عباس براتی‌پور
فصل خزان
تقویم، روی فصل خزان ایستاده است
گویا پس از تو نبض زمان ایستاده است
حس می‌کنم که پشت همین چشم‌های شاد
مردی همیشه دل‌نگران ایستاده است
در تو هزار بغض سترون نشسته است
در من هزار درد نهان ایستاده است
در چشم‌هات، این دو پریشان در به در
طرح دو تا پلنگ جوان ایستاده است
این واژه‌های تلخ معطل درون من
دیری در انتظار بیان ایستاده است
پشت دریچه‌های شب‌آلود ذهن من
اندوه شاعران جهان ایستاده است
پاییز در دقایق من مکث کرده است
انگار بی‌تو نبض زمان ایستاده است
 مرتضی آخرتی
‌ای سایه سپید!
زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع می‌شود این بار شعر من
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
گلواژه تمام غزل‌ها قصیده‌ها
سبک جدید گویش و طراح ایده‌ها
پایان خواب‌های دروغین به دست توست
جان دوباره دادن بر دین به دست توست
نوری که بی‌تو جلوه کند تار می‌شود
حتی بهشت بی‌تو همان نار می‌شود
بی سمت و سوتر از همه بادهای شهر
حرف رسیدن تو چه تکرار می‌شود
این روزها بدون تو شب جلوه می‌کنند
این آسمان بدون تو آوار می‌شود
باید بیایی از سفر ‌ای سایه سپید
خورشید از نبودن تو تار می‌شود
دنیا مرا به غیر تو مشغول کرده‌ست
در غرب ضدِّ آمدنت کار می‌شود
تو نیستی و این همه بغض ترک ترک
دارد به روی سینه تلمبار می‌شود
پس زودتر بیا ز سفر ‌ای صبور من
آخر شکست پای ظهورت غرور من
برگرد تا که آینه‌ها بی‌تو نشکنند
آیینه‌ها حکایت جان و دل منند
برگرد تا که خنده شود ‌گریه‌های ما
پیش خدا رود نفس «‌ای خدای ما»
برگرد‌ ای طراوت سرسبز باغ‌ها
پایان بده به عمر دراز فراق‌ها
برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق
سوگند می‌خورم به تو یعنی به جان عشق
ما هرچه می‌کنیم که آدم نمی‌شویم
بر خیمه‌گاه سبز تو محرم نمی‌شویم
تقصیر ماست این همه دوری و انتظار
ما حق‌مان همیشه خزان است نه بهار
ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی‌کنیم
ما فکر می‌کنیم ریایی نمی‌کنیم
ما بیخودی به نام تو سوگند می‌خوریم
وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم
ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم
بیخود به روی نام خود «عاشق» گذاشتیم
محمدحسن بیات‌لو