kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۷۶۹۸
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۹
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- ۶۴

اسلام رحمانی یعنی اسلام بدلی

 

بازخوانی خطبه‌ 20 شهریور 88 رهبر انقلاب در گفت‌وگو با آقای حسن رحیم‌پور ازغدی

در نگاه به سیره‌ ائمّه که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
در این خطبه ارائه می‌کنند، به این نکته نیز می‌رسند که همان حضرت امیرِ اهل مدارا و اخلاق، جایی ناگزیر از داغ کردن هم می‌شود. چون در بحث‌های سیاسی، بعضی‌ها فقط امیرالمؤمنین رحمانی را دوست می‌دارند. امثال این جمله‌ معروف امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) که «آخر الدواء الکیّ»1 در دیدگاه آنها جایی ندارد. لطفاً تحلیل خودتان را در این مورد بفرمایید.
هرکدام از اینها باید درست معنا بشود. حتّی تکفیرِ درست هم در جای خودش رحمت است. قرآن از خبر خوب و خبر بد، هر دو دارد: «رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّهًْ بعد الرّسل»2 اگر شما فقط خبر خوب را بدهید، بشر را فریب داده‌اید و آدم بدی هستید؛ اگر فقط خبر بد را هم بدهید، انسان را مأیوس کرده‌اید؛ باید واقعیّت را بگویید؛ نه خوش‌بین باشید و نه بدبین، واقع‌بین باشید. انبیا آمدند که بگویند بهشت و جهنّم واقعی است؛ حالا اگر کسی بگوید جهنّمی در کار نیست، کار بشر درست می‌شود؟ چون برخی گفته‌اند خداوند مهربان است و دوزخ با عشق الهی سازگار نیست. این یعنی بی‌خداها و هم‌جنس‌بازها و... همه به بهشت می‌روند. چرا این‌طور می‌گویند؟ مثلاً می‌خواهند مردم را جذب خودشان کنند. به چه قیمت؟ به قیمت اینکه فریبشان بدهند؟ اسلام و قرآن این را می‌فرماید: هم آنهایی که انسان را از رحمت خدا مأیوس می‌کنند خائن هستند، هم آنهایی که بشر را مغرور می‌کنند و از عذاب جهنّم نمی‌گویند. خبر خوب، خبر بد، هر دو
هست؛ البتّه انتخاب با انسان است. مثل همان قضیّه‌ دوقطبی حق و باطل است. چون گاهی دوقطبی واقعی است، باید آن را گفت؛ باید بگویید بین علی و معاویه فرق است؛ امّا یک‌وقت دوقطبی واقعی نیست و شما دارید با اختلاف‌افکنی یا تفرقه‌‌سازی دوقطبی‌اش می‌کنید تا خودتان به قدرت برسید؛ گاهی هم دوقطبی رقیقی هست که شما غلیظش می‌کنید. دوقطبی همیشه هست. انتخابات هم بدون دوقطبی امکان ندارد؛ امّا دوقطبی معقول، متعادل و صادقانه. بسیاری از مباحث سیاسی، بحث واقعی بر سر مرگ و زندگی یا کفر و اسلام نیست. اینجا در ایران از این کارها می‌کنند. امّا در آمریکا و غرب که خودشان را پدران دموکراسی و انتخابات و قانون اساسی می‌دانند، نامزدهای انتخاباتی در هیچ‌کدام از اصول قانون اساسی علیه هم بحث نمی‌کنند؛ اغلب اختلافات و دعواها در مسائلی مثل بودجه، تأمین اجتماعی، بهداشت و بیمه و... است؛ یکی می‌گوید کم می‌کنم، دیگری می‌گوید زیاد می‌کنم؛ او می‌گوید در فلان ایالت‌ها تلاش می‌کنیم سقط جنین قانونی باشد، دیگری می‌گوید مهاجرت اتباع فلان کشورها نباید قانونی شود. متأسّفانه در جریان انتخابات در کشور ما گاهی اصل قانون اساسی و ولایت فقیه و سیاست‌های کلان نظام و... زیر سؤال می‌رود؛ انتخابات درون نظام را تبدیل می‌کنند به درگیری با نظام. این از آزادی هم آن‌ورتر است؛ گویی هرکسی باید هروقت هرچه دلش می‌خواهد بگوید. قانون اساسی داریم، سیاست‌های کلّی داریم، برنامه‌های پنج‌ساله داریم، باز می‌بینیم هرکسی می‌آید سر کار، مسیر را کج می‌کند به همان طرفی که خودش می‌خواهد. در کدام نظام دموکراتیک وضع این‌طوری است؟ کدام نظام دموکراتیک می‌تواند این‌طور موّاج و طوفانی جلو برود؟ برخی نامزدها طوری عمل می‌کنند که گویی در هر انتخابات قرار است رژیم عوض شود.
تعریف صحیح از سیمای رحمانی اسلام: به‌ هرحال، اگر منظور از سیمای رحمانی اسلام این است که کلّ اسلام رحمت است، بله؛ امّا همین اسلامی که رحمت است، حکم اعدام هم دارد. این‌طوری باید دید. اگر منظور این است که اسلام را تقسیم بر دو کنیم، آن بخش‌هایی که با لیبرالیسم می‌سازد، بگوییم آنها اسلام است و آن بخش‌هایی که با لیبرالیسم نمی‌سازد، بگوییم اینها اسلام تکفیری است، این اشتباه است. بله، تکفیر نابجا بد است. اینکه شما با کسی اختلاف‌نظر دارید، او می‌گوید به نظر من اسلام این است، شما می‌گویید این است، بعد به‌جای اینکه بگویید دو تا قرائتِ اسلامی اجتهادی داریم، همدیگر را تکفیر کنید، این اشتباه است. البتّه قرائت‌بازی غیر از اجتهاد است، چون در مقام قرائت، باید متخصّص باشید و متد را رعایت کنید؛ ولی مگر دو مجتهد حق دارند همدیگر را تکفیر کنند؟‌ او می‌گوید طواف باید بین رکن و مقام باشد و طواف پشت مقام باطل است؛ آن یکی می‌گوید نخیر، درست است. مگر این دو فقیه حق دارند همدیگر را تکفیر کنند؟ مگر او می‌تواند بگوید طواف تو باطل است؟ ما لوح محفوظ را نمی‌دانیم چیست، یعنی حکم‌الله واقعی و نفس‌الامر را نمی‌دانیم، امّا تلاش می‌کنیم که با توجّه ‌به ضوابط، حکم واقعی را استنباط کنیم؛ مسیرش را هم رفتیم، درس هم خواندیم، غرض و مرض هم نداریم، با هم بحث کردیم، بازهم به توافق نرسیدیم. وظیفه‌ عملی ما الان این است؛ تو هم پاداش می‌بری، من هم پاداش می‌برم؛ هر دو به همدیگر تقبّل‌الله می‌گوییم. پلورالیسم اسلامی در این حد است. مرحوم حاج‌آقا مجتبی قزوینی یا
میرزا جوادآقای تهرانی در فلسفه و عرفان با مشرب امام مخالف بودند. مثلاً برخلاف دیدگاه امام، آنها می‌گویند آدم‌هایی که به‌اندازه‌ محی‌الدّین و ملّاصدرا در مسائل معارف مضر باشند، تا حالا نیامده‌اند. خب، در عین‌حال که امام را در این جهات اصلاً قبول نداشتند، بعد از اینکه امام تبعید شد و همه فرار کردند و ترسیدند، همین
حاج شیخ مجتبی قزوینی عکس امام را در اتاقش به دیوار زده بود؛ همین میرزا جواد آقای تهرانی با لباس رزم و پشت خم به جبهه‌ها آمد. در ایّام طلبگی، سال 61 یا 62 بود، یک بار امتحان مَعالم داشتیم. به ایشان گفتم آقا یک استخاره بکنید. تردید داشتم حالا که امام گفته، به جبهه بروم یا بایستم امتحان بدهم.
یادم می‌‌آید ایشان گفت که اصول را تا کجا خواندی؟ واجب مُضیق و مُوسع را می‌دانی؟ گفتم بله. گفت اگر اینها با هم تعارض داشت، باید واجب مضیق را عمل کنی. جبهه واجب مضیق است، درس موسع است، این دیگر استخاره نمی‌خواهد؛ هرچه امام می‌گوید، واجب است. جالب است همان‌جا دیدم مجلّه‌ حوزه روی زمین بود؛ حرف امام را منتشر کرده بود که گفته بودند: فلسفه و عرفان در حوزه‌ها منع شده بود و کتاب‌هایش را با انبر برمی داشتند، من و آقای طباطبایی آن را احیاء کردیم. ایشان خیلی ناراحت بود از حرف امام؛ مجلّه را برداشت و زد روی زمین و گفت ببین ایشان چه می‌گوید؟ این پلورالیسم اسلامی است.
اگر می‌گویید اسلام رحمانی و می‌خواهید بخشی از اسلام را حذف کنید - بگویید جهاد و حدود و تعزیرات و قصاص در آن نیست - این نمی‌شود. نمی‌توانیم اسلام بدلی بسازیم، این بدعت است. همان‌طور که اگر کسی آمد آیات عفو و رحمت و تسامح را کنار گذاشت، او هم بدعت‌گذار و خیانتکار است. هرکدام به‌جای خود. برخی فرق بین تیغ جرّاح و تیغ جلّاد را نمی‌فهمند. آن وجهی که در خشونت اسلام می‌بینید، آن‌هم برای رحمت است. قرآن می‌گوید: «و لکم فی القصاص حیاهًْ»3؛ قصاص دفاع از زندگی است. اسلام رحمانی یعنی اصل بر رحمت است؛ اصل بر امید است؛ امّا نه امید کاذب؛ خوف و رجاء با هم؛ مگر اینکه بخواهید بخشی از اسلام را حذف کنید؛ آن‌وقت می‌شود مثل برخی اسلام‌های کمونیسم‌زده.
برداشت‌های غلط گروه‌های الحادی و منافقین از اسلام: در زمان کَرّ و فَرّ منافقین، کلّ اسلام فقط جهاد مسلّحانه و مبارزه و مخفی‌کاری و اطاعت تشکیلاتی بود. این‌همه آیات و روایات راجع به اخلاق و تقوا و عبادت و صله‌ رحم، اصلاً به چشم اینها نمی‌آمد. گروهک فرقان جزوه‌ای بیرون داده بود که نوشته بود «ایمان به غیب» یعنی «مبارزات مخفی زیرزمینی». بله، اسلام احکام فقهی راجع به مبارزه‌ زیرزمینی دارد؛ تقیّه هم یعنی مبارزه‌ مخفی و پیچیده؛ ولی دیگر چرا ایمان به غیب را بگوییم مبارزه‌ مسلّحانه‌ پنهانی؟ معاد را هم می‌گفتند جامعه‌ بی‌طبقه‌ آخرالزّمان در دنیا؛ یعنی قیامت در همین دنیا است. در دوره‌ بعد از انقلاب هم نوبت لیبرال‌ها شد؛ مثل اینکه این آیات جهاد، مبارزه، شهادت، قصاص و... هیچ‌کدام از اسلام نیست؛ یک پیغمبر لیبرال و یک امیرالمؤمنین لیبرال درست کردند برای خودشان؛
امام حسین‌شان هم‌ لیبرال‌زاده است، امام زمان هم که می‌آید می‌خواهد نُقل ‌و نبات پخش کند؛ اصلاً مبارزه‌ای در کار نیست، فقط گفت‌وگو است؛ اگر پذیرفتند که هیچ و اگر نپذیرفتند هم که اشکال ندارد.‌ پلورالیسم در ساحت نظر یک بحث است، امّا در عرصه‌ رعایت حقوق مردم و ملّت‌ها پلورالیسم نداریم، اینها باید به حقوقشان برسند.
یکی از همین حضرات که آخوند و معمّم هم بود، چندین سال پیش مقاله‌ای نوشته و گفته بود من بت‌شکنی حضرت ابراهیم را درک نکردم. گفته بود البتّه ما قرآن را قبول داریم، ولی این کار حضرت ابراهیم را نمی‌فهمم یعنی چه؟ حرفت را بزن؛ بگو توحید این است، شرک آن است. خب شما نظرت را گفتی، چرا تبر برمی‌داری و مقدّسات اینها را می‌شکنی؟ خوب است آنها هم بیایند کعبه‌ شما را خراب کنند؟!
پانوشت‌ها:
1- نهج‌البلاغه، خطبه‌ 168.
2- سوره‌ نساء، بخشی از آیه‌ 165، ترجمه: «پيامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن] پيامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد.»
3- سوره‌ بقره، بخشی از آیه‌ 179، ترجمه: «شما را در قصاص زندگانى است...»