kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۱۷۹۷
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۴۰۰ - ۲۲:۲۱

راه‌حل سوم برای بحران افغانستان (یادداشت روز)



محمد ایمانی
1- همسایگان به گردن هم حق دارند. اما افغانستان و ایران، فقط همسایه نیستند. افغانستان، قرن‌ها پاره تن ایران بوده، و فرهنگ و مردمش، با ما عجین بوده است. دست استعمار انگلیس، میان ایران و افغانستان جدایی انداخت، چنانکه میان بسیاری از ملت‌های منطقه. در زمان فتحعلی شاه قاجار، تا قندهار و کابل، بخشی از تمامیت ارضی ایران بود. اما پس از شکست قاجاریه در جنگ با روس‌ها، انگلیسی‌ها به طمع افتادند و با دامن زدن به آشوب در هرات، توافق پاریس را به ناصرالدین‌شاه تحمیل کردند که موضوع آن، جدایی هرات بزرگ از خاک ایران بود.
2- افغانستان معاصر، بالغ بر چهل سال درگیر ‌اشغال و جنگ و ترور بوده است. ابتدا شوروی کمونیستی به مدت ۹ سال (دی ۱۳۵۸ تا دی ۱۳۶۷) این کشور را به‌اشغال خود درآورد. پس از آن، افغانستان درگیر جنگ‌های داخلی شد که به غلبه طالبان انجامید. از 15 مهر 1380 تا کنون هم به مدت بیست سال در ‌اشغال آمریکا بوده است. اتفاق عجیب، افتادن آمریکا در تله‌ای است که می‌گفت برای شوروی گذاشته بود! خبرنگار نشریه فرانسوی «نوول ابزرواتور» خرداد 96، از زبیگنیو برژینسکی پرسید؛ «رابرت گیتس رئیس‌سابق سیا، در کتاب خاطراتش (در سایه‌ها) می‌نویسد سازمان CIA کمک به مجاهدین افغانی را ۶ ماه قبل از اینکه شوروی اقدام به دخالت کند، آغاز کرده بودند. شما آن زمان مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر بودید، بنابراین باید در آن برنامه نقش داشته باشید، اینطور نیست؟».
برژینسکی در پاسخ گفته بود: «در روایت رسمی گفته می‌شود سیا کمک به مجاهدین افغانی را بعد از اینکه ارتش شوروی، افغانستان را در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹‌اشغال نمود، آغاز کرد. اما واقعیت، متفاوت است. سوم جولای ۱۹۷۹ (شش ماه قبل از ‌اشغال) بود که پرزیدنت کارتر، اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل فرستاد. من به پرزیدنت نوشتم که کمک‌ها، ارتش شوروی را به دخالت تحریک می‌کند. این عملیات سرّی، این تاثیر را داشت که شوروی را با پای خودش به تله بیندازد. روزی که روس‌ها از مرز گذشتند، من به کارتر نوشتم ما این فرصت را داریم که به روس‌ها «جنگ ویتنام‌شان» را عرضه کنیم. این، یک ایده عالی بود. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد».
خبرنگار فرانسوی دوباره می‌پرسد «شما حتی از اینکه از بنیادگراها حمایت و پشتیبانی کردید، متاسف نیستید؟ متاسف نیستید که آنها را آموزش دادید و مسلح کردید تا به تروریست‌های امروز تبدیل شوند؟». برژینسکی پاسخ می‌دهد: «چه چیزی در تاریخ مهم‌تر است؟ وجود طالبان یا فروپاشی شوروی؟ وجود یک تعداد مسلمان‌های به هیجان آمده، یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟». همچنین، ویدئوی سخنان برژینسکی در دسترس است که در میان شماری از «جنگجویان ضد شوروی» می‌گوید «ما اعتقاد عمیق طالبان به خدا را می‌دانیم و مطمئن هستیم که آنها در این مبارزه پیروز خواهند شد. آن سرزمین‌های بالایی برای شماست. شما یک روز به آن باز خواهید گشت. زیرا شما پیروز و بر حقید و خدا با شماست».
3- آمریکای متکبر در سال 2001، در حالی به بهانه ماجرای مشکوک 11 سپتامبر، افغانستان را ‌اشغال کرد که شوروی فروپاشیده بود. مقامات آمریکایی تصور می‌کردند با تسلط بر افغانستان می‌توانند علیه ایران و چین تهدیدساز شوند. اما آنها هر چه با غرور و هیاهو آمدند، با سرشکستگی -و بی‌سر و صدا- رفتند. وقتی افغانستان‌ اشغال شد، برخی افراطیون مدعی اصلاحات از ملت ایران خواستند دستان خود را بالا ببرند و تسلیم آمریکا شوند. اما بیست سال بعد، جن ساکی، سخنگوی کاخ سفید اعلام می‌کند: «ما نتوانستیم پیروز نبرد نظامی افغانستان باشیم. حضور ما در یک جنگ ۲۰ ساله نظامی، نتوانست پیروزی برای ما به همراه بیاورد». همین؟ آمریکا بعد از
20 سال ‌اشغالگری پیروز نشد؟ هزینه‌های هنگفت ‌اشغالگری و جنگ و جنایت برای مردم افغانستان چگونه جبران می‌شود؟ آمریکا پا در کدام کشور گذاشت که گرفتاری‌های مردم آن کشور چند برابر نشد؟ چه لاف‌هایی زده می‌شد که آمریکا، افغانستان را آباد کرد و دموکراسی به ارمغان آورد(!؟) غافل از اینکه انتظار وفا از غدّار، خودفریبی است. آمریکا به دولت غربگرا در افغانستان (مثل هر جای دیگر) وفادار نماند و پشتش را خالی کرد. رئیس ‌دولت افغانستان اخیرا برای درخواست کمک به آمریکا رفت، اما یک مقام دون‌پایه آمریکایی به استقبال نیامد؛ و حتی خودرو هم نفرستادند تا آقای ‌اشرف‌غنی را به محل اقامتش ببرد! عبرت آموز نیست؟
4- آمریکا هنوز به‌خاطر ضربات راهبردی که در غرب آسیا (عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن) از مقاومت اسلامی خورده، گیج است. شیطان بزرگ در افغانستان هم شکست خورد. اما این بدان معنا نیست که دیگر در منطقه و به ویژه افغانستان شیطنت نمی‌کند. به جان هم انداختن ملت افغانستان و یا درگیر کردن این کشور با همسایگان، یکی از شرارت‌های محتمل است. و آزمون جدید طالبان، دقیقا همین جا شروع می‌شود. البته برخی تحلیل‌گران می‌گویند طالبان، طیفی از نیروهاست و قضاوت یکسره درباره همه آن نیروها نمی‌تواند دقیق باشد. این تحلیل‌گران می‌گویند هم ضدآمریکایی دو آتشه در میان طالبان هست و هم کسانی که از گشته، پیوند و قول و قرار با آمریکا (برخی رژیم‌های مشابه) دارند. می‌گویند طالبان، سازمانی یکدست نبوده و بعضا حتی میان این دو طیف، تسویه حساب‌های خونینی شکل گرفته است. بحث‌های دامنه‌داری وجود دارد مبنی بر اینکه طالبان در بیست و چند سال گذشته، از کجا تامین مالی و نظامی شده است؟ برخی گروه‌های منتهی به تاسیس طالبان، توسط سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و پاکستان و با دلارهای سعودی و مدارس وهابی (تکفیری)، مورد تعلیم و تجهیز قرار گرفتند. در عین حال، طیف‌هایی از طالبان آمریکا را دشمن می‌شمارند و با آنها درگیر بوده‌اند. چنانکه سال گذشته در ماجرای سرنگونی هواپیمای E-11A پنتاگون در غزنی -که گفته شد تعدادی افسر نظامی و اطلاعاتی کشته شدند- طالبان، مسئولیت سرنگونی هواپیما را برعهده گرفت. در ارزیابی رفتار طالبان، هم باید تفاوت‌ها را دید و هم بررسی کرد که سران آن در کدام نقشه و زمین بازی می‌کنند؛ زمین دوستان ملت افغانستان و دیگر ملت‌های مسلمان منطقه، یا زمین دشمنان غربی و مرتجع آنها؟ این مهم است که طالبان در دوره شکست‌های راهبردی آمریکا در منطقه، می‌خواهد در برابر نقشه جدید کاخ سفید قد علم ‌کند، یا چنانکه برخی ادعا می‌کنند، با آمریکا تبانی کرده و قرار است بخشی از نقشه نیابتی آمریکا باشد؟
5- نقطه عطف بحث حاضر این است که جنگ و قدرت‌نمایی نظامی و خونریزی، آن هم به مدت چند دهه، موجب مرگ صد‌ها هزار نفر و آوارگی میلیون‌ها نفر شده، و ملت رنج کشیده افغانستان، دیگر تحمل دوره جدیدی از جنگ و سیطره و سیاست مبتنی بر زور اسلحه را ندارد. هیچ کس با هیچ بهانه‌ای حق ندارد دور جدیدی از ناامنی و خشونت و ارعاب را در این کشور دامن بزند. ضمنا نه در حقوق بین‌الملل و نه در آموزه‌های اسلامی، «غلبه از طریق سلاح و جنگ» نمی‌تواند برای هیچ گروهی مشروعیت سیاسی به دنبال داشته باشد. جنگ افروزان خارجی و داخلی در این چند دهه، به بهانه‌های مختلف، آرامش و ثبات را از مردم افغانستان دریغ کردند. در این میان، تنها حاکمیتی که در طول دوران طولانی رنج و ناامنی، در کنار ملت افغانستان ایستاد و کوشید از آلام آنها بکاهد، جمهوری اسلامی ایران بود. ایران، دهه‌ها میزبان میلیون‌ها نفر از شهروندان افغانستانی بود، با وجود اینکه قاعدتا این نوع میزبانی‌ها با هزینه‌های اقتصادی سنگین همراه است. ایران تنها کشوری است که برادری خود را با ملت افغانستان ثابت نموده و حتی برای آن، هزینه پرداخت کرده است.».
6- واقعیت این است که، نه روش غربگرایان منفعل در مقابل آمریکا و نه شیوه طرفداران کاربست سلاح و زور (با هر بهانه و توجیهی)، نتوانسته مشکلات و اختلافات مزمن در افغانستان را چاره کند. بر این مبنا، اکنون زمان آن است که بدون دخالت بیگانگان، صرفا اراده مردم افغانستان از طریق سازوکار‌های سیاسی (قانون اساسی فراگیر/ انتخابات) حاکم شود و امکان مسالمت و همزیستی میان اقوام مختلف فراهم آید. با خروج ‌اشغالگران آمریکایی، هیچ توجیهی برای میدان‌داری اسلحه و جنگ وجود ندارد؛ مگر اینکه طالبان بخواهد ادامه رویکرد نامشروع انگلیس و شوروی و آمریکا باشد. برخی فعالان طالبان می‌گویند این گروه، آن سازمان تندرو و تکفیری و خشن 20 سال قبل نیست و با امثال داعش، مرزبندی دارد. این ادعا صرفا در عمل و با توقف درگیری‌ها قابل اثبات است. اگر قرار باشد زور و سلاح و خشونت، طرف ذی‌حق را مشخص کند، طبیعی‌ترین اتفاق، دور تازه‌ای از جنگ و خشونت و نسل‌کشی و آوارگی در افغانستان است؛ همان پدیده شومی که ترجیح آمریکا و انگلیس و ارتجاع عبری- عربی برای منطقه است. آزمون بزرگ طالبان درباره اینکه در جبهه مردم افغانستان و امت اسلام قرار دارد یا در جبهه دشمنان، همین مرزبندی با راهبرد خبیثانه برای گرفتار کردن منطقه در جنگ و خشونت است.
7- آمریکا و پادوهای منطقه‌ای آنها شاید بدشان نیاید که ایران را مثل خود -احمق- شان، درگیر یک چالش نظامی در همسایه شرقی کنند، یا از آن طرف، در مقابل آتش‌افروزی و ایجاد ناامنی، منفعل نگه دارند و هزینه‌های امنیتی و سیاسی و اقتصادی برای ایران بتراشند. امنیت و ناامنی همسایگان، ذات سرایت‌کننده‌ای دارد. بنابراین امنیت و ثبات همسایگان، برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است؛ همچنانکه امنیت مردم افغانستان (اعم از شیعه و سنی، و پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ و...) اهمیت بالایی دارد. ایران، چاره کار را در پایان دادن به «گروکشی‌های مبتنی بر اسلحه»، و برقراری قانون اساسی مشترک و مکانیسم‌های برآمده از آن می‌بیند؛ به نحوی که حقوق همه اقوام و مذاهب تامین گردد و نقطه پایان بر چند دهه جنگ و خشونت و ویرانی گذاشته شود. این، حق ملت شریف افغانستان -به عنوان یکی از با هوش‌ترین و با فرهنگ‌ترین ملت‌های منطقه- است که آتش ناامنی و سایه شوم جنگ از سرش دور شود.
8- برخی افراطیون مدعی اصلاحات (مثل سازمان مجاهدین انقلاب)، دو دهه قبل اصرار مشکوکی داشتند مبنی بر اینکه ایران در کنار طالبان، وارد جنگ با آمریکا شود. هم‌طیفان آنها در آغاز دهه هفتاد شمسی، وقتی آمریکا بوش پدر دستور حمله به عراق را صادر کرد، مدعی شدند صدام، خالد بن ولید است و باید به حمایت از او وارد جنگ شویم. البته یک طیف دیگر همین‌ها، به آمریکا برای ‌اشغال افغانستان کمک کردند، تا جایی که خاتمی بعدها از ناسپاسی دولت بوش پسر و قرار دادن ایران در محور شرارت گله کرد! از این موضع‌گیری‌های پرتناقض مدعیان اصلاح‌طلبی که بگذریم، موضع نظام، عدم دخالت در امور همسایگان در عین هوشیاری، رصد تهدید‌ها، و مواجهه هوشمند با راهبرد آمریکا بوده است. ایران اهل مداخله در هیچ کشوری نیست؛ همچنانکه نسبت به نقشه‌های دشمن، غافل یا منفعل نمی‌ماند. به تعبیر امیر مومنان (ع) در نامه 62 نهج‌البلاغه؛ «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ. انسان رزمنده، بیدار است و هرکس به خواب رود، دشمنش نمی‌خوابد.»