kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۰۶۵۴
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۱
چهلمین سالگرد شهادت محمد کچویی

شکنجه‌دیده سال‌های ستم‌شاهی که «پدر توّابین» شد

اواخر آذرماه 1358، دادگاه یکی از شکنجه‌گران ساواک به نام فرج‌الله سیفی کمانگر معروف به «کمالی» در حال برگزاری بود. هر یک از قربانیان شکنجه‌های کمالی، برای شهادت در محضر دادگاه، پشت میکروفون قرار گرفته و از وحشی‌گری‌های او سخن می‌گفتند. یکی از آنها جوانی 29 ساله و قد بلند بود، او از رفتار ددمنشانه امثال کمالی با آزادیخواهان و انقلابیون گفت:

 

دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان

«... در رابطه با کمالی شکایت دارم. شکنجه‌هایی که او روی خود من انجام داد و یکی هم گزارش‌های داخل زندانش است. داخل زندان (بعد از انقلاب) که ایشان از آن اول که آمد به قدری به خودش مطمئن بود و فکر می‌کرد که انقلاب جدی نیست. او هیچ کس را نمی‌شناخت و هنوز هم نمی‌شناسد و شاید به این خاطر باشد که وی همیشه مست بود. سه چهار بار که مرا شکنجه داد همیشه مست بود.... کمالی نمی‌دانست که اراده خدا پشتیبان این انقلاب است و تا زمانی که خدا بخواهد این انقلاب ماندگار است...»
آن جوان، فقط شاکی و زندانی و قربانی کمالی شکنجه‌گر نبود بلکه اینک زندانبان وی شده بود. او محمد کچویی از مبارزین و انقلابیون پیرو امام خمینی بود که از خرداد 1342 یعنی در سن 13 سالگی در کارگاه صحافی که کار می‌کرد با شهید محمد بخارایی آشنا شد و توسط شهید، او به هیئت‌های موتلفه اسلامی پیوست.1
پس از شهادت بخارایی، محمد کچویی به عضویت هیئت انصارالحسین درآمد و در همین هیئت که عمدتاً در خیابان ایران تشکیل می‌شد به کلاس‌های درس شخصیت‌هایی مانند شهید بهشتی، شهید مطهری و آیت‌الله خامنه‌ای راه یافت. در همین دوره و در کلاس‌های درس عربی هیئت مکتب القرآن، با عزت شاهی از مبارزان باسابقه قبل انقلاب آشنا شد و فعالیت‌های انقلابی خود را ادامه داد.2
کچویی در این هیئت‌ها از یک سو به تکثیر و توزیع و پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های حضرت امام می‌پرداخت و از سوی دیگر در ارتباط با انقلابیونی مانند عزت شاهی، در کنار مبارزه مسلحانه قرار داشت. اسناد ساواک کچویی را فردی متعصب و مومن که با دنبال نمودن فعالیت‌های براندازی، جانبداری خویش از امام خمینی را به اثبات رسانده، معرفی می‌کند. او در سال 1349 در رابطه با توزیع اعلامیه حضرت امام تحت تعقیب قرار گرفت.
محمد کچویی با کشف مخفیگاهش در 24 تیر 1351 دستگیر شد. اتهام او اعتقاد به برقراری حکومت اسلامی و فعالیت به منظور براندازی رژیم مشروطه سلطنتی اعلام شد. ساواک در اقدامی ناموفق کوشید تا از طریق کچویی ردّی از عزت شاهی که او شاگرد مغازه‌اش بود بیابد. به همین دلیل مدت یک سال تحت شکنجه‌های گوناگون در زندان به سر برد.
خود کچویی در مصاحبه‌ای درباره دوران پس از نخستین دستگیری‌اش گفته است:
«... یک‌راست مرا به زندان قزل قلعه بردند و بازجویی‌ها و شکنجه‌ها شروع شد. اما چیزی دستگیرشان نشد. هیچ مطلبی از من لو نرفت. هر مسئله و هر موضوعی را به نحوی توجیه می‌کردم، مدرکی علیه من نداشتند. کل بازجویی و حرف‌هایی که زدم، دوازده صفحه شد. مدرکی در پرونده‌ام نبود، هر چه بود اعترافات دیگران بود که زیر بار آن نرفتم، فقط قبول کردم که یک بار بسته‌ای اعلامیه را که به دکانم انداخته بودند، کسی که آنجا بود خواست آن را بردارد، من هم قبول کردم، اگر غیر از این می‌گفتم باید چند نفر را لو می‌دادم...»3
عزت شاهی نیز درباره نخستین دستگیری شهید کچویی می‌گوید:
«گویا او را خیلی شکنجه می‌کنند ولی او اطلاع و خبری از من درز نمی‌دهد، البته امکان دادن نشان و آدرس هم نداشت، چرا که تماس‌های من با او یک‌طرفه بود، اما می‌توانست برخی از رفقای مرا لو بدهد، که نداده و به خاطر من مقاومت کرده بود. بعد از یک سال و خرده‌ای وقتی دیدند حرفی از او در نمی‌آید با گرفتن تعهد مبنی بر پرهیز از فعالیت‌های سیاسی و معرفی کسانی که به او مراجعه می‌کنند، آزادش کردند.»4
کچویی البته ارتباطات گسترده‌ای با گروه‌های دیگری همچون گروه شهید لاجوردی در تکثیر اعلامیه و... داشت که این ارتباطات هرگز لو نرفت. اما دیری نپایید که کچویی دوباره دستگیر شد. عزت شاهی می‌گوید:
«... بعد از مدتی چند تا از بچه‌ها سراغش می‌روند و می‌گویند که ما می‌خواهیم برویم مشهد و اسلحه بگیریم، تو به ما کمک کن. کچویی گفته بود... شاید خود ساواکی‌ها به شما اسلحه بفروشند شما که آنها را نمی‌شناسید... بعد از مدتی دستگیر شدند و به همین ارتباط با کچویی اعتراف کردند، دوباره کچویی را دستگیر کردند که چرا به تعهدت عمل نکردی؟! لذا این بار به دلیل تکرار جرم به وی حبس ابد دادند.»
کچویی خودش ماجرای این دستگیری را این‌گونه نقل کرده است:
«قضایای من توسط بچه‌هایی که در زندان مانده بودند لو رفت، یک درگیری در خانه تیمی در پشت گاراژ اتوبوس‌ها پیش آمد. یک نفر فرار کرد و دو نفر کشته شدند، یکی هم دستگیر شد که او شاگرد من بود... در آن زمان وقتی رفتم در دکان دیدم منوچهری (شکنجه‌گر ساواک) با اکیپی آنجا را محاصره و تمام محل را زیر پوشش گرفته است...»
اما این بار شهید کچویی در زندان، با ماهیت منافقین و التقاط آشنا شد. دورانی بود که سازمان مجاهدین خلق در بیرون زندان اعلام تغییر ایدئولوژی و پذیرفتن مارکسیسم کرده بود و در زندان امثال رجوی و خیابانی سعی می‌کردند با در اختیار گرفتن سرنخ اعضای این گروه در زندان، تسلط خود را حاکم کنند.
اما شهید کچویی در زندان علاوه‌ بر تكمیل تحصیلات خود و مطالعات دینی در محضر برخی علمای حاضر در زندان، در کنار روحانیونی همچون آیت‌الله طالقانی، منتظری، لاهوتی، هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله انواری، آیت‌الله ربانی شیرازی و همچنین مبارزینی مانند حاج مهدی عراقی، عسگراولادی، لاجوردی، اسدالله بادامچیان و... بسیاری از مسائل انقلاب را آموخت و در این مسیر با ترفندهای منافقین و گروه‌های مارکسیست آشنا شد.
در همین ایام بود که علما و روحانیون در زندان، درباره تغییر ایدئولوژی سازمان به بحث می‌نشستند و سرانجام به این نتیجه رسیدند كه مبانی التقاطی مجاهدین موجب انحراف آنان گشته و ممكن‌ترین راه برای محافظت فکری انقلابیون مسلمان از آفت التقاط در زندان، جدایی كامل مسلمانان از ماركسیست‌ها است. بر این اساس اعلامیه‌ای را تهیه كردند تا مبارزین مسلمان آن را حفظ کرده و به اطلاع سایرین برسانند. شهید محمد کچویی در این اقدامات از فعال‌ترین زندانیان بود که در مراحل مختلف به بحث با منافقین و افشای آنها برای دیگر زندانیان پرداخت.
بالاخره محمد کچویی در 28 خرداد 1356 به دنبال تلاش رژیم شاه برای نمایش‌های حقوق بشری که به دستور اربابش آمریکا صورت می‌گرفت، همراه گروهی دیگر از زندانیان آزاد شد.5
او پس از آزادی در متن مبارزاتی قرار گرفت که در آن ایام، روز به روز اوج بیشتری می‌گرفت. با تشکیل کمیته استقبال از امام خمینی، در مدرسه رفاه مسئولیت انتظامات را بر عهده داشت و با پیروزی انقلاب (از بهمن ۵۷ تا تیرماه ۵۸) در دادستانی انقلاب تهران مشغول فعالیت و همکاری برای محاکمه عوامل رژیم شاه بود.
شهید کچویی در تیر سال 1358 به ریاست زندان اوین منصوب شد و بیش از ۲ سال اداره این زندان را بر عهده داشت. در آن سال‌ها اوین محل نگهداری زندانیان عضو گروهک‌هایی همانند فرقان و عاملین کودتای نوژه بود. شهید کچویی در طول دوران مدیریت زندان اوین به دلیل داشتن اخلاق نیکو و رأفت اسلامی و نقش ویژه در آگاهی و توبه عوامل گروهک‌هایی همانند فرقان و مجاهدین خلق به نام «پدر توابین» مشهور شد. بنا بر اظهارات شهید لاجوردی، رفتار کچویی با زندانیان به گونه‌ای دارای منش مردانه و بزرگوارانه بود که وقتی به شهادت رسید اکثر زندانیان می‌گفتند که پدرمان را از دست دادیم.6
با آغاز جنگ تحمیلی در شهریورماه ۱۳۵۹ به جبهه‌های غرب کشور رفت و همراه تعدادی از همین زندانیان توّاب در جنگ با ارتش رژیم صدام شرکت کرد.7
روز 8 تیرماه 1360 و تنها یک روز پس از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت برخی شخصیت‌های برجسته انقلاب از جمله شهید بهشتی و یارانش، طبق قرار قبلی میان کاظم افجه‌ای (از به ظاهر توابین منافقین که توبه تاکتیکی کرده و جزو نگهبانان شده بود) و برخی دیگر از رابطین منافقین به سرکردگی محمدرضا سعادتی (عضو مرکزیت منافقین) در زندان، قرار بود اعضای یک هیئت قضایی متشکل از 24 نفر از جمله آیت‌الله قدوسی، آیت‌الله محمدی گیلانی، سید اسدالله لاجوردی به عنوان حاکم شرع و دادستان انقلاب تهران و... هنگام بازدید از زندان، ترور شوند.
حاج احمد قدیریان از افراد حاضر در محل حادثه، چگونگی آن عملیات ترور و شهادت محمد کچویی را این‌گونه روایت کرده است:
«روز هشتم تیر جلسه‌ای با حضور 24 تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیت‌الله قدوسی، آیت‌الله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجه‌ای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود پشت در جلسه قرار گرفت... آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آنجا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند این آدم خطرناکی است. منتها آقای کچویی به خاطر اینکه ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل‌رحم و دلسوزی بود نمی‌پذیرفت،... بعد از اتمام جلسه، حکّام شرع در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند؛ در همین حال، افجه‌ای به آنها نزدیک شد و اسلحه را به سمت آنها کشید... آقای کچویی (خود را در میان افجه‌ای و هیئت قضایی قرار داد و) اسلحه خود را بیرون آورد اما قبل از آن افجه‌ای تیری به سر او زد».8
كچويي را به بيمارستان تجريش رساندند اما او در حين عمل جراحي، به آنچه سالیان سال در آرزویش بود یعنی شهادت رسید. چنان که در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود:
«... بهترین نوع مردن شهادت در راه خدا می‌باشد... این بنده سال‌هاست که خود چگونه مُردن را انتخاب کرده‌ام که امیدوارم خداوند نصیبم کند...»
__________________________________
1- دزفولی، سید مهدی (1395)- شهید روز هشتم، روایتی از زندگی و زمانه شهید محمد کچویی نخستین رئیس‌ زندان اوین، تهران، انتشارات صفحه سفید – صفحات 15 تا 25 2- کاظمی، محسن (1388)- خاطرات عزت شاهی- تهران- انتشارات سوره مهر – صفحه 73 3- پدر توابین، یادی از محمد کچویی شهید جوانمردی- محمدمهدی اسلامی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی- 12 تیر 1387 4- خاطرات عزت شاهی - پیشین 5- نشریۀ پرتو سخن (1389)- یادی از محمد کچویی، شهید جوانمردی و پدر توابین- صفحۀ 10 6- تیمورزاده، فاطمه (1387)- «کارنامه‌ای پر از جنایت: نگاهی به عملیات‌های تروریستی منافقین»- روزنامه جام‌جم-۳۰ بهمن- صفحه 10 7- شهید روز هشتم – پیشین – صفحه 55 تا 60 8- وب­سایت هابیلیان (1391)- روایت مرحوم حاج احمد قدیریان از نحوه شهادت شهید کچویی- بازبینی ‌شده در 8/12/1396