تأملی در مورد یک سیلی(نگاه)
امینالاسلام تهرانی
مرد 28 سالهای به نام «دامیل تارل» اخیراً در منطقۀ کوچک «دروم» در جنوب فرانسه بهصورت «امانوئل ماکرون»، رئیسجمهور فرانسه - که سودای رهبری اروپا و استقلال آن از آمریکا را در سر دارد- سیلی زد. او در جلسات بازجویی انگیزهاش از این کار را خشم از «افول فرانسه» توصیف کرد. او همچنین گفت که این اقدام را از طرف معترضان فرانسوی معروف به «جلیقهزردها» انجام داده است. یک دادستان فرانسوی نیز در بیانیهای گفت: «او گفت که با تصمیم آنی و بدون فکر این کار را برای نشان دادن نارضایتیاش انجام داده است.» تارل روز پنجشنبه روانه زندان شد. دادگاه شهر «والِنس» این شهروند فرانسوی را به ۱۸ ماه حبس محکوم کرد که ۱۴ ماه آن حبس تعلیقی است. این دادگاه در حکمی کمسابقه، دستور داد این فرد «فوراً» به زندان منتقل شود، در حالی که معمولاً در فرانسه فرد محکوم شده میتواند تا زمان دادگاه تجدیدنظر آزاد باشد. ماکرون نیز ساعاتی بعد از این سیلی گفت که خشم و نفرت، تهدیدی علیه دموکراسی محسوب میشود.
نگارنده این سطور پیش از دیدن سخنان این معترض و بیان انگیزهاش شباهت اقدام او با جنبش جلیقهزردها را در ذهن آورد، حالا که خود او تصریح کرده، این شباهت تأملبرانگیزتر شده است. جنبش جلیقهزردها. جنبش جلیقهزردها یک جنبش اعتراضی با مرکزیت پاریس بود که به سرعت به کشورهای دیگری همچون بلژیک، هلند و... گسترش یافت. این جنبش از آخر هفتهای در پاریس (روز شنبه ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸) شروع شد و تا آغاز همهگیری کرونا ادامه یافت. جلیقهزردها با مسدود کردن جادهها هرج و مرجی به پا میکردند، با پلیس درگیر میشدند، خودروها را آتش میزدند، مغازه و ادارات را تخریب میکردند و... اعتراضات جلیقهزردها در فرانسه در همان سال اولش ۱۰ کشته برجای گذاشته و طی آن ۴۳ هزار تن از جمله ۲۲۲ نیروی امنیتی زخمی و همچنین حدود ۴ هزار و ۳۴۱ نفر بازداشت شدهاند. هزینه خسارتهای وارده در همان سال نخست تا 1/5 میلیون یورو، برآورد شده است. این جریان اعتراضی کم- و- بیش خشن در اعتراض به افزایش قیمت سوخت و مالیاتها بهوجود آمد، اما بعدها اعتراضات به سیاستهای کلی دولت امانوئل ماکرون و سپس کل ساختار سیاسی فرانسه سوق پیدا کرد.
اما چه چیزی در این جنبش تأملبرانگیز است؟ این جنبش جنبشی ناشی از خشم است. همین باعث شده که این جنبش تبدیل به جنبشی خشن و پوپولیستی شود که کاملاًً سلبی است و وجه ایجابیِ مشخصی ندارد. این جنبش یک جنبش ضد سیستم است که علیه کل ساختار سیاسی فرانسه میشورد، اما دلیلی برای آن ندارد، صرفاً سیستم فرانسه را نفی میکند بدون آنکه پیشنهادی اثباتی را متصور باشد؛ این جنبش شعارهایی را میدهد که با هم در تعارض هستند، مثلاً از یکسو به افزایش مالیات و قیمت سوخت اعتراض دارد و خواهان کاهش آنهاست و از سوی دیگر از دولت میخواهد که حمل و نقل و رفاه عمومی را توسعه دهد، بیتوجه به این امر که دومین درخواست از بودجهای تأمین میشود که در اولی به محل آن اعتراض داشتند؛ همچنین با توسعه این جنبش کمکم درخواستهای این جنبش گنگتر شد و صرفاً تبدیل شد به محل ابراز خشونت و زد و خورد با پلیس بهعنوان نماد ساختار قدرت، ساختاری که مسئولِ «افول فرانسه با شکوهِ نقشبسته در پندار معترضین» دانسته میشود، یعنی در نهایت فوران خشم برای فرانسه از دست رفته اصالت پیدا کرد، نه درخواست اصلاحی مشخص.
سیلیِ دامیل تارل نیز صرفاً فوران خشم بود خشم از سیاستمداری که نماد یک ساختار است، ساختاری که مسئول این فرانسه از دست رفته است. این سیلی فقط یک سیلی نیست، خشم یک ملت است که هر از گاهی به شکلی ظهور و بروز میکند. گاهی به شکل جنبش جلیقهزردها، گاهی در لباس جنبش ضدخشونت پلیس و گاهی نیز دستی میشود و از آستین مردی جوان بیرون میآید و صورتِ نمادِ این ساختار را مینوازد.
اما این خشم برای چیست؟ بررسی این خشم مجال دیگری میطلبد، اما شاید شاخصترین مولدِ این خشم «قحطالرجال» در فرانسه است. اگر تاریخ فرانسه را که بستر ظهور رهبران کاریزماتیک بوده را نادیده بگیریم و تنها به دوره معاصر برسیم، فرانسه رؤسایی چون «شارل دوگل» و «ژاک شیراک» را دیده است، اما پس از شیراک این کشور دچار مردانِ متوسط الحالی شد که باعث سرافکندگی این کشور هستند، از «نیکولا سارکوزی» که با یک فاحشه - نگارنده را بهخاطر به کار بردن این واژه ببخشید که چارهای نبود- به سفر دیپلماتیک میرفت تا ماکرونی که شاخصترین ویژگیاش داشتن همسری است که از او چند سالی بزرگتر است! حالا مردمانی که خواستار داشتن رهبرانی کاریزماتیک هستند، مبتلا به حکمرانانی متوسطالحال هستند که مایه سرافکندگیاند، امری که مردم فرانسه را که مدعی رهبری اروپای مدرن هستند و خود را یکی از نقطه عزیمتهای دنیای مدرن میدانند، خشمگین میکند. اینکه مردم این کشور چرا خواستار رهبران سیاسی کاریزماتیک هستند و حکمرانان متوسط را برنمیتابد، برمیگردد به تاریخ و ساختارِ جغرافیایِ سیاسیِ موزائیکیِ این کشور و... که بررسی مفصل آن مجال خود را میطلبد. بیان این نکته نیز ضروری است که اشاره به رهبران کاریزماتیک به معنای تأیید کنشهای آنان نیست، چهبسا رهبر کاریزماتیکی مثل ناپلئون که جنایتها میکند.