kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۰۸۹۸
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۶

نفی جبر قضا و قدر الهی(پرسش و پاسخ)



پرسش:
آیا لازمه اعتقاد به قضا و قدر الهی این است که اختیار در انجام فعل از انسان سلب و زندگی او تابع جبر قضا و قدر الهی باشد؟
پاسخ:
سنت الهی یا نظام علل و اسباب
آنچه در اصطلاح فلسفه به نام «نظام جهان» و «قانون علل و اسباب» خوانده می‌شود، در زبان دین «سنت الهی» نامیده می‌شود. قرآن کریم در چند جا گفته است که «هرگز در سنت خدا تغییری نخواهی یافت» یعنی کار خدا شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییرپذیر نیست.(احزاب/62 - فتح/23 - فاطر/43)
همچنین قرآن کریم نه تنها به‌طور کلی قانونی بودن و سنت داشتن آفرینش را گوشزد می‌کند، بلکه در مواردی برخی از سنن مخصوص را نیز معرفی می‌کند: درباره نیکبختی و بدبختی جوامع می‌فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» خداوند وضع هیچ ملتی را عوض نمی‌کند، تا اینکه خودشان تغییری در خود ایجاد کنند.(رعد/11) این آیه رمز جلو افتادن و عقب افتادن ملت‌ها را بیان می‌کند. یعنی خداوند قانون خود را عوض نمی‌کند ما باید خودمان را عوض کنیم.
قوانین الهی
پدیده‌های جهان محکوم یک سلسله قوانین ثابت و سنت‌های لایتغیر الهی می‌باشند و به تعبیر دیگر خدا در جهان شیوه‌های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه‌ها انجام نمی‌دهد. سنت و قانون چیزی نیست که آفرینش خاص و خلقت جداگانه‌ای به آن تعلق بگیرد. قانون یک مفهوم کلی و انتزاع ذهنی است و در خارج به شکل کلیت و قانون بودن وجود ندارد، آنچه در خارج وجود دارد همان نظام علت و معلول و درجات و مراتب وجود است، که در ذهن ما تجرید می‌یابد و انتزاع می‌شود و به‌صورت قانون منعکس می‌گردد. هستی درجاتی دارد و هر درجه آن موقعیت ثابت و مشخصی دارد. پس قانون آفرینش، یک قرارداد و اعتبار نیست، زیرا از چگونگی هستی اشیاء انتزاع شده است، و به همین دلیل تبدیل و تغییر برای آن نیز محال است. بنابراین هر حادثه‌ای که در جهان هستی پیش می‌آید در چهارچوب قضا و قدر الهی و قوانین و سنن الهی می‌باشد. اگر تغییراتی در سنت‌های جهان مشاهده می‌شود، آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاصی جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می‌یابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیت دارد.
قضا و قدر از انسان سلب اختیار نمی‌کند
عده‌ای پنداشته‌اند معنای تقدیر الهی و قضا و قدر این است که خدا مستقیما و بیرون از قانون جهان، هر پدیده‌ای را اراده کرده است انجام می‌گیرد. به قول شاعر: می ‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست- گر می نخورم علم خدا جهل بود. مبنای این سخن شاعر بسیار سست است، زیرا خداوند نه می خوردن کسی را اراده می‌کند، و نه می نخوردن کسی را، بلکه خداوند برای اداره جهان نظام، قانون و سنت‌هایی به نام قضا و قدر  الهی پدید آورده است، و هیچ کاری در این جهان خارج از چهارچوب قضا و قدر الهی انجام نمی‌گیرد. همان‌طوری که هیچ حادثه طبیعی، بدون علت طبیعی رخ نمی‌دهد، افعال اختیاری انسان‌ها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمی‌دهد. قانون خدا در مورد انسان این است که آدمی دارای اراده و اختیار و قدرت باشد، و کارهای نیک یا بد را خود انتخاب کند. اختیار و انتخاب مقوم وجودی انسان است. انسان غیرمختار و مجبور محال است. یعنی اینکه فرض شده انسان است و غیرمختار، فقط فرض است نه حقیقت و وجود خارجی ندارد. پس قضا و قدر الهی که انسان را خواسته است، مختار بودن او را نیز خواسته است. لذا استدلال شاعر که می خوردن انسان نه بر اساس اختیار و انتخاب خود او بلکه بر اساس یک جبر الهی، برخلاف علم ازلی است، و اگر انسان به جبر الهی می بخورد، علم خدا جهل بود. بنابراین استدلال به اینکه علم الهی و تقدیر و قضا و قدر الهی. علت ارتکاب گناه شمردن شود به‌طوری که مسئولیت از انسان که عامل انتخاب کننده است سلب گردد، باطل است، و علم الهی و قضا و قدر الهی هیچ‌گونه جبری برای انسان و سلب اعمال اختیاری از او را به‌جود نمی‌آورد.