چگونه سلطهجویان با خشاب خالی میجنگند؟
علی قرباننژاد
به موازات پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی پس از رنساس، مفاهیمی نیز در علوم انسانی تولید و عرضه شده است که اکثر آنها ظاهری زیبا داشتهاند. این مفاهیم، فرد را بهعنوان کوچکترین واحد جامعه؛ همچنین روابط میان انسانها را در جامعه و نیز روابط میان جامعه و حکومت را تحت تأثیر قرار داده است.
اگر اندکی از خط سیر تاریخ فراتر رویم و به مسیر طی شده نگاه کنیم و جایگاه اکنون و افق پیش روی جامعه خود را بنگریم، اثرات تولید مفاهیم علوم انسانی را خواهیم دید. آری! هرچه به مفاهیم زیبای تولید شده در غرب بیشتر و بهتر عمل کردهایم، به همانترتیب بیشتر و بهتر در مسیر خواست او قرار گرفته ایم و میزان باورپذیری ما نسبت به روایتهای خرد و کلان نظام سلطه بسیار بیشتر شده است. مفاهیم مورد نظر گاه بهصورت مستقیم محصول علوم انسانی غربی هستند؛ مانند «پلورالیسم» و گاهی این مفاهیم به تبع چیزهای دیگر و یا بهدنبال آنها شکل گرفته مانند اینکه پیشرفتهای تکنولوژیکی غرب و نیز پرچمداری او در علوم انسانی منجر به این مفهوم میشود: «غرب ماهیتا بر شرق برتری دارد»!
گاهی جمع مفاهیم و جهتدهی خاص به آنها و نیز ایجاد رابطه منطقی میان آن مفاهیم موجب پیدایش چیزهایی میشود نظیر سند 2030 و یا برجام. اگر جامعه این اسناد را پذیرفت و به آنها در هر حوزهای که هستند (سیاسی، دیپلماتیک، فرهنگی، اقتصادی، علمی یا فناورانه و...) جامه عمل پوشاند، جامعه با وضوح بیشتری میتواند سیر حرکت بر مبنای خواست و اراده نظام استعماری فرا نو را درک کند.
رسانههای نظام سلطه و انگارهسازی
در کنار موضوع فوق، مبحث دیگری نیز هست که شباهت زیادی به آن دارد. در این مبحث کارویژه با رسانهها است و عملیاتها و پروژههای رسانهای که برای آن تعریف میشود، البته افرادی با شخصیت خاص و شناختهشده علمی، سیاسی، هنری و یا ورزشی نیز میتوانند در این پروسه سهیم باشند. این پروسه «انگارهسازی» نام دارد.
انگارهسازیها بهرغم انطباق غیردقیق و یا غیرمنطقی با رخدادها یا مسائل یا سخنانی که پیشتر رخ داده به سرعت به باور فرد، افراد یا جامعه تبدیل میشوند. خاصیت انگارهسازیها این است که با آن «کنش» یا «واکنش» (عمل یا عکسالعمل) طیف، جامعه و یا کشور هدف را کنترل کرده و یا به مسیری که خود میخواهند رهنمون میسازند.
از تفاوتهای مفاهیم و انگارهها این است که معمولا مفاهیم قابلیت زایندگی دارند و اگر توسط جامعهای پذیرفته شوند، میتوانند به دگردیسی هویتی نیز منجر شوند. دیگر تفاوت این دو آن است که مفاهیم معمولا تاریخ مصرف ندارند اما انگارهها معمولا تاریخ مصرف محدود داشته و برای بازه زمانی مشخصی پیریزی میشوند.
جنگ؛ احتمال بیرمق
تمام آنچه گفته شد را با مصداقی بهصورت کاملاً ملموس مرور کنیم. باید توجه داشته باشیم که مفاهیم از دیرباز تولید میشدهاند. در این جمله ردپای مفاهیم به وضوح دیده میشود: «آمریکا میتواند با یک بمب تمام توان دفاعی ما را نابود کند»!
اما در مورد «انگارهسازی» باید گفت که حدود یک هفته تا ده روز قبل از ترور دانشمند برجسته هستهای و دفاعی کشورمان «شهید محسن فخریزاده» ناگهان شایعهای مبنی بر تصمیم ترامپ برای حمله به ایران در میان مردم و فضای مجازی دست به دست میشد. انتشار این شایعه در حالی بود که همین ترامپ در زمانی که کشورش مانند همه جهان درگیر کرونا نبود و از قضا بیشترین آمار ابتلا و مرگ بر اثر کرونا را نداشت؛ همچنین در کاخ سفید یک نام بهعنوان رئیسجمهور مطرح بود و کاخ سفید هنوز درگیر دو نام نشده بود و نیز کشمکشهای انتخاباتی میان ترامپ و بایدن در سطح سیاسی و میان طرفدارانشان در فضای مجازی و خیابانها وجود نداشت، ترامپ تصمیم مهم و بسیار خطرناک حمله به ایران را نگرفت؛ حتی بهصورت محدود و کنترل شده (حمله به برخی تاسیسات). اما از اینها مهمتر نکتهای دیگر است.
ترامپ وقتی با واکنش ایران مواجه شد و حمله موشکی ایران به «عینالاسد»، بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه صورت گرفت، تصمیم به حمله نگرفت اما در آن مقطع چرا باید چنین تصمیمی بگیرد؟! حمله به عینالاسد فقط اصابت 13موشک نقطهزن بالستیک ساخت ایران به پایگاههای آمریکایی و دهنکجی این موشکها به سیستم پر دبدبه دفاع موشکی پاتریوت آمریکایی نبود بلکه این حمله بر ساختههای 75 ساله رژیم تروریست آمریکا را درهم پیچید.
دکترین نظامی آمریکا و رژیم نامشروع صهیونیستی شباهتهای زیادی به هم دارد و البته به دلیل موقعیت خاص رژیم اشغالگر و عمق کمی که دارد تفاوتهایی نیز دارند. دکترین نظامی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و به سبب دوقطبی بودن جهان تحت تأثیر جنگ سرد قرار گرفت. جنگ سرد در خلاصهترین تعریف یعنی ایجاد هول و هراس بهعنوان عامل بازدارنده در دشمن. پس از فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد باز هم آمریکا بر همان دکترین نظامی حرکت کرد به این معنی که با سلطه بر باور دیگران اساساً از هر نوع تفکر رویارویی با خود جلوگیری کند. بر همین اساس بود که مقامات آمریکایی میگفتند اگر جایی خون از دماغ سرباز آمریکایی آمد، نیروی نظامی آمریکا باید چنان با تمام توان بر سر آن مردمان چون پتک آهنین فرود آید که دیگر کسی حتی تصور چنین چیزهایی را در سر نداشته باشد.
بر اساس همین دکترین نظامی بود که پس از جنگ جهانی دوم تا کنون (یعنی به مدت 75 سال) کشوری در جهان به پایگاهها و مواضع نیروهای آمریکایی حمله نکرده و یا مسئولیت حملهای را به عهده نگرفته است. در واقع انتقام ایران که پس از حمله ژاپنیها به «پرل هاربر» نخستین حمله بهشمار میآمد، هیمنه 75 ساله آمریکا را در هم پیچید و عدم واکنش آمریکا دردناکتر از خود حمله بود. در چنین هنگامیو یا در موقعیتی که ایران هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین و بسیار گران قیمت آمریکایی را بر فراز خلیج فارس هدف قرار داد، ترامپ تصمیم به تقابل نظامی نگرفت، پس طرح آن در چنین موقعیتی با هدفی خاص صورت گرفته است.
چندین روز پس از آن، خبر ترور شهید فخریزاده کلید حل معمای «طرح حمله ترامپ به ایران» شد. به این معنا که در هماهنگی میان سیستمهای جاسوسی و تروریستی سیا و موساد احتمالا طرح موضوع حمله بهعنوان پیوست رسانهای از روزهای قبل از ترور آغاز شد.
به نظر میرسد که دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی سیا و موساد با بررسی شرایط و ایجاد جو روانی و نیز با امیدی که به سادهلوحی برخی در داخل ایران دارند، دستکم دو هدف عمده را دنبال میکنند: الف) ترور دانشمند برجسته کشورمان و شاید اقدامات برنامهریزی شده دیگر ب) پایین آوردن هزینه اینگونه اقدامات یا به عبارتی دیگر پایین آوردن احتمال اقدام متقابل ایران.
پس از اقدام تروریستی رژیم آمریکا در به شهادت رساندن سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و همراهانشان، اقدام متقابل ایران باعث شد تا اینبار دیگر کسی جرات نکند به صراحت مسئولیت ترور شهید فخریزاده را بپذیرد اما چه کسی است که نداند این پروژه (حذف فیزیکی دانشمندان و نخبگان کشورهای مسلمان) از چند دهه قبل توسط چه کسانی دنبال میشود؟ ضمن اینکه دستگاه اطلاعاتی کشورمان میگوید به سرنخهای مهمی در مورد عاملان و آمران این جنایت بزدلانه رسیده است.
با این حساب، اقدام متقابل ایران در انتقام از آمران و عاملان این جنایت قویتر از قبل شد. در چنین فضایی روزنامهها و سایتهای طیف اصلاحطلب به ارائه تحلیلهایی پرداختند که خروجی آنها چیزی نبود جز اینکه عدم واکنش ایران به این ترور عقلانیترین گزینه است! در مقابل، کسانی که خواهان اقدام متقابل ایران هستند، دلیلی عقلانی و محکم برای این موضوع دارند. آنها میگویند عدم واکنش ما دشمنان را در این دست اقدامات مصممتر خواهد کرد.
دلایل طیف اصلاحطلب را با نقل گزارشی که ابتدا در یک روزنامه اصلاحطلب و سپس در سایتی که به این جریان، وابسته است مرور کنیم. در گزارش مذکور میخوانیم: «محقق ارشد انستیتوی مطالعات شرقی آکادمیعلوم روسیه، در نشریه «زندگی بینالمللی» نوشته است: منابع نزدیک به کاخ سفید در مورد برنامههای ترامپ و تیمش برای دو ماه آینده میگویند که «هدف این است که آتشهای زیادی روشن شود تا خاموش کردن آنها برای دولت بایدن بسیار دشوار باشد.»
این گزارش در بخشهای دیگر افزوده است: «وی با اشاره به شهادت سردار قاسم سلیمانی و شهید فخریزاده فیزیکدان برجسته هستهای کشورمان، نوشت: آیا این (ترورها) مدرکی نیست که نشان میدهد در آستانه خروج ترامپ (از کاخ سفید)، اوضاع اطراف ایران مشکوک است؟ با این وجود، شکی نیست که این ترامپ که هنوز در اینباره شک دارد، اما در کل آماده ایجاد فاجعهای در منطقه است. روشن است که ایران نمیتواند در برابر تحریکات بیشتر آمریکا خاموش بماند و تهران درحال آمادگی برای مقابله با این شرایط است که این مطلب از هشدارهای مقامات نظامی ایران ازجمله سردار حسین دهقان، و سخنان علیرضا میر یوسفی سخنگوی نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد، نیز مشخص است.»
انتخاب تحلیلی از یک نشریه روس نیز در نوع خود قابل تأمل است چرا که اصلاحطلبان اصرار دارند که بگویند حتی دوستان ایران نیز چنین نظری دارند. اما به واقع این نظر یک شخص در روسیه است که خود او نیز ممکن است دستخوش پروژه آمریکایی- اسرائیلی شده باشد.
پرکردن جای خالی جنگ با مفاهیم و انگارهسازی
برای قضاوت در مورد این دو عقیده بهترین روش بررسی رویکرد آمریکا و رژیم صهیونیستی است. آنچه پس از این بررسی به دست میآید این است که آمریکا و به تبع آن اسرائیل اگر از حصول نتیجه در یک اقدام مطمئن باشند: اولا، منتظر آماده شدن شرایط نمیشوند که به مدد آنها اقدام خود را توجیه نمایند. دیگر آنکه، آمریکایی که در کمال وقاحت به یک مقام ارشد نظامی ایران که به دعوت رسمی مقامات کشور همسایه برای دیداری راهی آن کشور شده حمله میکند و سپس مقاماتش در برابر دوربینها با کمال افتخار به اقدام تروریستی خود میگویند «ما بودیم که ترور کردیم» آیا چنین کشوری اصلا در قاموس متکبرانه خود نیازی به دلیل و توجیه قابل ارائه در مجامع جهانی حس میکند؟!
آمریکا در دوره ریاست جمهوری یک دموکرات به نام «بیل کلینتون» به تنها مرکز داروسازی در کشور سودان که داروی ضدمالاریا تولید میکرد حمله کرد. بهانه آمریکا برای این حمله این بود که در این مرکز تسلیحات شیمیایی تولید میشود. پس از حمله هواپیماهای آمریکایی به این مرکز رئیسجمهور دولت دموکرات آمریکا گفت که در مورد این مرکز دچار اشتباه شدهاند!
جان بسیاری از سودانیها که هر ساله در این کشور آفریقایی در معرض بیماری مالاریا قرار میگیرند در خطر قرار گرفت. حاکمیت و استقلال یک کشور لگدمال شد و غرور ملی یک ملت آماج آتش سلطه جویان شد. در عوض کلینتون فقط به ذکر تأسف اکتفا کرد و فردای آن روز همه چیز فراموش شد. همین طور در موارد دیگر مانند حمله به عراق با بهانه بیپایه و اساس و یا هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران و...
با این حال، یعنی آمریکا و اسرائیل از ذکر بهانههایی واهی و بیپایه که لحظاتی قبل از نشست مطبوعاتی رئیسجمهور آمریکا در اتاقی در بسته برای آن تصمیم میگیرند در مورد ایران عاجز هستند؟! قطعا نه و در این سالها بسیار دیده ایم. این همه سال نظارت و بازرسی بسیار بیشتر از حد معمول در پادمانهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای در مورد ایران اعمال شد و دستکم در سالهای اخیر گزارشهای آژانس که نهادی در اختیار قدرتهای غربی است، بر صحت و سلامت برنامه هستهای کشورمان تأکید کرده است اما باز آنها «نگران هستند!»
در این مورد که «نگران هستند» حقیقت را گفتهاند اما در این مورد که از «دستیابی ایران به سلاح اتمی» این نگرانی حاصل شده دروغ میگویند. در حقیقت آنها از قدرت گرفتن ایران هراس دارند و به هر طریقی میخواهند جلوی آن را بگیرند یا از سرعت آن کم کنند.
پس آمریکا نشان داده که اگر از حصول نتیجه اطمینان داشته باشد، منتظر یک بهانه (حتی شبه واقعی) نمیگردد و بدون وقفه فرمان حمله را صادر میکند. شاید بتوان گفت تنها موردی که در آن آمریکا به یک بهانه برای اقدام نیاز داشت، حمله به عراق و افغانستان در دوره جورج بوش پسر بود. در بیان دلایل آن میتوان به نکاتی اشاره کرد اما مهمترین دلیل این بود که در حمله به عراق و افغانستان منافع برخی از شرکای نزدیک آمریکا مانند فرانسه زایل یا تهدید میشد و همچنین از آنجا که این تهاجم بهصورت گسترده (به دو کشور) و در نزدیکی رقبای آمریکا یعنی روسیه و چین رخ میداد، به بهانهای نیاز داشت. مورد دیگر این بود که آمریکا در آن تهاجم میخواست بهصورت کامل با ورود به خاک عراق رژیم بعث حاکم بر آن کشور را که پس از حماقتهای صدام و نیز جنگ نخست خلیج فارس در زمان بوش پدر بسیار ضعیف شده بود، ساقط کند.
ایران اکنون کدام یک از شرایط فوق را داراست؟! به گواه خود غربیها امروز ایران در اوج قدرتمندی نظامی قرار گرفته و مسیر خودکفایی در همه عرصهها و خاصه تسلیحات متعارف نظامی را با سرعت شگفت انگیزی طی کرده و به یاری خدا طی خواهد کرد. در چنین شرایطی فقط بحث تهاجم محدود به مراکز میتواند مطرح باشد که برای چنین اقدامی آمریکا و رژیم صهیونیستی هرگز منتظر مهیا شدن بهانهای حتی شبه واقعی نمیمانند. گواه این موضوع حملات هواپیماهای رژیم صهیونیستی به برخی مراکز هستهای صدام است.