کورِ خود(نگاه)
امینالاسلام تهرانی
چندی پیش دادگاه حقوق بشر اروپا فرانسه را بهدلیل «رفتار تحقیرکننده» با پناهجویان محکوم کرده است. خبری که بین این موج اخبار تلخ که از اروپا به جهان مخابره میشود و حتی خبرهای مختلف از تبعیضهای گوناگون علیه مهاجران و حتی کشتار آنان، اصلاً دیده نشد. این خبر اگر هم مورد توجه قرار گیرد، مقارن با این پرسش است که مگر در دیگر کشورهای اروپا رفتار با پناهجویان با رعایت «کرامت انسانی» است؟ به هر روی، خبرِ بالا یادآور ماجرایی است.
کسی میگفت برای کاری به آلمان رفته بودم، در جایی - شاید در برلین - تعدادی از مهاجران مسلمان با عدهای از آلمانیها گفتوگو میکردند. یکی از آلمانیها که گرایشات نژادپرستانه و مهاجرستیز داشت با اشاره به گروه تروریستی طالبان خطاب به مهاجران گفت که خشونت نتیجه زندگیِ شما مسلمانان است! یکی از مهاجران در پاسخ، بدون آنکه خود را به تکلف بیندازد، خیلی خونسرد گفت: «مگر هیتلر مسلمان بود؟» راوی این ماجرا میگفت، آن آلمانی رنگ باخت و بدون آنکه چیزی بگوید، رفت.
لازم نیست در فهرستِ بلند و بالای جنایتهای «اهل تجدد» به هیتلر بسنده کنیم. پیش از آن که هیتلر نامش شناخته شود، در سالهای پس از جنگ جهانی اول ارتش انگلیس مناطق مختلف عراق را که تن به اشغال کشورشان توسط انگلیس نمیدادند، بمباران میکرد. آنها پس از چندی روش خود را دگرگون کردند، چرا که اهالی روستاهایی که بمباران میشدند با صدای حرکت هواپیماها از روستاها میگریختند و پس از بمباران باز میگشتند. ارتش انگلیس که جان به در بردنِ روستائیان از جمله زنان و کودکان را خوش نمیداشت، دست به ابتکاری زد و بهجای بمبهای متداول از بمبهای ساعتی استفاده میکرد تا بمبها وقتی روستاییهایِ گریخته به خانههای خود بازگشتند، منفجر شود.
نیازی نیز به بازخوانی تاریخ نیست. مرورِ آن چه در همین روزگار ما رخ میدهد کفایت، میکند. چند ماه پیش بود که یونان شروع به سرکوب پناهجویان آواره کرد که پشت مرزهایشان حیران میگشتند، در مناطق دریایی هم نیروهای انتظامی دریاییاش به قایق مهاجران میکوبید و مهاجران را در آب سرنگون میکرد. آلمانِ مهاجردوست هم این اقدامات دولت یونان را به مثابه دروازه اروپا میستود و تمام قد از آن حمایت میکرد.
البته مسئله ذکر این «دگرستیزیها» نیست، تاریخِ دنیای «تجدد» از سرکوبی و کشتار «خودیها» نیز انباشته است. هدف این جستار همچنین یادآوریِ جنایاتِ «متجددان» نیست، که آن کار چندین جلد کتاب میشود، بلکه هدف توجه دادن به این پرسش است که چرا با استناد به این جنایتها انحرافِ ذاتی «تجدد» را نتیجه نمیگیرند؟
آن آلمانیِ نژادپرست و امثال او که میلیونها تن را تشکیل میدهند با استناد به طالبان، داعش و امثالهم خشونتِ ذاتیِ مسلمانان (حتی شیعیان که قربانی اصلی این گروهها هستند) را نتیجه میگیرند (در حالی که ارتباط بسیاری از این گروههای تروریستی از جمله القاعده و طالبان با دولتهای غربی مستند است) و به این بهانه راه را برای توهین به مقدسات اسلام و مسلمانان باز میکنند، اما چرا از این همه جنایاتِ خود نتیجه تمدنی نمیگیرند و حکم به خشونت ذاتیِ «تجدد» نمیکنند؟
کدام مرام مرامِ خشونت و نفرتپراکنی است؟ مرامی که حتی ناسزا گفتن به بتپرستان را مجاز نمیداند (سوره انعام؛ آیه 108) و استفاده از الفاظ رکیک برای خطاب قرار دادن دشمنان مسلح را برنمیتابد (خطبه 206 نهج البلاغه) یا مرامی که توهین به مقدسات نزدیک به 2 میلیارد انسان را ذیلِ «بیان» دستهبندی میکند و آزادش میداند و تشکیک در تعداد یهودیان کشتهشده در ادعای دروغین افسانه هولوکاست را جرم تلقی میکند؟
این «کور خود و بینای دیگران بودن» در عالَمِ «تجدد» خود مسئلهای است شگفت. روزی یکی از اندیشوران غرب گفته بود، عالَمِ «تجدد» در مطالعه هر چیزی انتقادی است و افسونزُدا اما در مورد هر چیزی، غیر از خودش؛ چرا که وقتی به مطالعۀ خود میرسد، کُند ذهن و افسونزَده میشود!