اخبار ویژه
شرمندگی روزنامه حامی دولت از دروغ «تقصیر دولت قبل است»
یک روزنامه حامی دولت از اینکه دولت روحانی به جای پاسخگویی، مسئولیتها را گردن دولتی میاندازد که هفت سال قبل تمام شده، انتقاد کرد.
روزنامه آرمان از قول مسعود دانشمند (دبیرکل خانه اقتصاد) نوشت: در حاليکه بانک مرکزي بايد سياستگذار شرايط پولي کشور باشد صندوقدار دولت است. اين نقش بانک مرکزي است که مورد انتقاد بسيار شديد هم قرار دارد، بانک مرکزي بايد حتي مستقل از دولت عمل کند. اگر در شرکتي صندوقدار و مامور خريد يکي باشد معلوم است که هرچه بخواهد ميخرد و هرطور که بخواهد ميفروشد. بنابراين بايد تفاوتي بين اينها وجود داشته باشد. طبق قانون پوليبانکي و تاسيس بانک مرکزي و شرح وظايفي که براي آن شده، بانک مرکزي مدير فضاي پولي کشور معرفي شده ولي بانک مرکزي ما در اين زمينه کاري نکرده است.
این کارشناس اقتصادی میافزاید: زمانيکه در مجلس درباره نياز صندوق توسعه ملي صحبت کرديم نگاه ما بيشتر به صنايع کوچک و متوسط بود. از 10 تا 500 پرسنل صنايع کوچک و متوسط محسوب ميشوند و براي اينکه خودشان را رشد دهند نياز به تامين مالي از بازار خارجي دارند، چون بايد وثيقه به بانک خارجي بسپارند اين کار دشواري براي آنهاست؛ به همين جهت گفتيم بهجاي اين کار، حدود 20 تا 30 درصد فروش نفت را در صندوق توسعه ملي قرار دهند تا به اين صنايع براي تاسيس، توسعه و نوسازي وام بدهد ولي عملا اين اتفاق نيفتاد. بايد آمار صندوق را ديد که به چه تعداد صنايع کوچک و متوسط وام داده شده است. فرض کنيم وام هم داده شده حالا با توجه به اينکه نرخ ارز افزايش يافته و صنايع کوچک و متوسط بايد کالاهاي خود را به ريال بفروشند؛ شکاف زيادي بين تعهدات ارزي و قيمت فروش ريالي آنها ايجاد شده و در نتيجه نتوانستند تعهداتشان را انجام دهند. در نتيجه به جاي اينکه مشکلي را از صنعت کشور حل کنيم قفلي را به قفلهاي ديگر اضافه کرديم. بنابراين عمده مشکلاتي که امروز در اقتصاد ميبينيم به سياستگذاري پولي برميگردد که مستقيما به بانک مرکزي مربوط است و اين بانک مرکزي است که بايد سياستها را با دولت هماهنگ کند نه اينکه مجري مصوبات دولت باشد.
وی همچنین گفته است: از ابتدايي که دولت آقاي روحاني سرکار آمد، گفتند که مشکلات ناشي از دولت آقاي احمدينژاد بوده است، فرض کنيم که همه اين حرفها درست است و همه مشکلات براي دوران احمدينژاد است، آقاي روحاني شما دولت را با توجه به همين شرايط و مشکلات تشکيل دادهايد بنابراين بايد براي حل اين مشکلات راهحل ميداشتيد. هفت سال از دولت گذشته و راهحلي ارائه نشده است. چيزي که اتفاق افتاده تورم و افزايش نرخ ارز و کوچکتر شدن سفره مردم بوده و امروز همه مردم با مشکل اقتصادي مواجه هستند. چرا در اين هفت سال مشکلي حل نشده بلکه اضافه هم شده است. به عنوان مثال در دوره احمدينژاد پديدهاي بهنام مسکن مهر وجود داشت که انتقاد زيادي از آن شد. بايد پرسيد شما که اين اقدام را غلط ميدانستيد چه جايگزيني براي آن فراهم کرديد؟ هيچ. نتيجه اين شد که بحران مسکن و اجارهبها امروز اتفاق افتاده است. به دليل اينکه شکاف بزرگي بين عرضه و تقاضاي مسکن ايجاد شده است.
فریدمن: آمریکا 10 سال است از لوازم ابرقدرتی جامانده است
یک تحلیلگر آمریکایی از حزب دموکرات میگوید: آمریکا 10 سال است از مسیر قدرتافزایی خارج شده است.
توماس فریدمن در گفتوگو با الجزیره درباره جایگاه آمریکا در جهان گفت: در شرایط فعلی، آمریکا دیگر رهبری جهان را در دست ندارد. آمریکا در شرایط نابودی و تفرقه قرار گرفته است. اگر توجه کنیم که در طول ۲۰۰ سال گذشته، چه چیزی آمریکا را به یک قدرت بزرگ تبدیل کرد، میبینیم که آمریکا همواره در پنج چیز اصلی یعنی زیرساختها شامل راهها و ارتباطات، نظام آموزشی، قوانین درست برای ریسکپذیری به دور از اقدامات متهورانه، تحقیقات علمی با تامین مالی دولتی، مهاجرت سرمایهگذاری میکرد. آمریکا میزبان مستعدترین افراد از جهان بود که بیشتر آنها از خاورمیانه میآمدند. آمریکا همواره در آموزش شهروندان خودش، سرمایهگذاری کرده است.
وی گفت آنچه آمریکا را از مسیرش خارج کرد آن است که در حدود ۱۰ سال گذشته، ما سرمایهگذاری در این پنج زمینه را متوقف کردیم. نمیتوانم به این سؤال که چرا آمریکا سرمایهگذاری در این زمینه را متوقف کرده، پاسخ سادهای بدهم. نسلی که من در آمریکا از آن هستم، «نسل حریص» نامگذاری خواهد شد. ما فکر کردن برای بلندمدت و سرمایهگذاری را کنار گذاشتیم. اگر شما بخواهید از نیویورک به شیکاگو بروید باید ۲۲ ساعت در قطار باشید، اما با قطار از پکن به شانگهای فقط ۴ و نیم ساعت طول میکشد. در حالی که فاصله پکن تا شانگهای، مقداری بیشتر از مسافت نیویورک تا شیکاگو است؛ بنابراین آمریکا سرمایهگذاری در بخشهای اساسی را که باعث پیشبرد آن شد، متوقف کرد. زیرا ما اکنون فقط به فکر کوتاهمدت هستیم.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا آمریکا در حال جنون، ترامپ را به کاخ سفید رساند یا این اقدام، تحول طبیعی با توجه به جنگ ایدئولوژیک در آمریکا بود؟ خاطرنشان کرد: ریاستجمهوری ترامپ، نتیجه چند مسئله بود. ترامپ با فردی (هیلاری کلینتون) رقابت کرد که از محبوبیت در بین افراد مستقل، برخوردار نبود. شکاف درآمدی در آمریکا هم تشدید شده بود و درآمد حدود ۶۰ درصد از مردم آمریکا به مدت ۲۰ سال افزایش نیافته بود. در انتخابات گذشته، بخشی از مردم به ترامپ رای دادند تا رئیسجمهور جدیدی را آزمایش کنند.
این نویسنده نیویورکتایمز گفت دردهای زیادی در داخل آمریکا به درمان نیاز دارد. همواره باور داشتهام که ما اقدامات احمقانه زیادی انجام دادهایم و در خاورمیانه مرتکب اشتباهات زیادی شدیم. با این وجود، من بهشدت نگران جهانی هستم که در آن، آمریکا در انزوا قرار داشته باشد. زیرا کشورهایی مانند روسیه و چین، خلاء ایفای نقش آمریکا را پر خواهند کرد. باقی ماندن ترامپ در ریاستجمهوری به مدت چهار سال دیگر، برای آمریکا و نیز جهان فاجعهبار خواهد بود. دردناک است که بگویم بزرگترین ناکامی جهان در مقابله با شیوع ویروس کرونا، متعلق به دولت آمریکاست. زیرا بر اساس اصول علمی، راهبرد خودش را تعیین نکرد.
بزککنندگان برجام میگویند مبنای مذاکره اعتماد نیست
همکار نشریات زنجیرهای برخلاف منطق برجامی این طیف مبنی بر اعتماد و خوشبینی به آمریکا میگوید؛ مذاکره با آمریکا، ربطی به اعتماد ندارد.
احمد زیدآبادی نوشت: «اینکه مسئولان جمهوری اسلامی بخواهند یا نخواهند با دولت آمریکا مذاکره کنند، به خودشان مربوط است؛ اما اینکه عدم مذاکره را به «بیاعتمادی» به واشنگتن مربوط میکنند، به نظرم استدلال خیلی ضعیف و بیپایهای است. اگر اعتماد را به اطمینان نسبت به صداقت و یکرنگی و نیت پاک و خالص دو طرف نسبت به یکدیگر تعریف کنیم، چنین امری بین دوستان نزدیک و صمیمی در زندگی شخصی هم به سختی یافت میشود؛ چه رسد به میان دولتها که اساسا روابطشان مبتنی بر بیاعتمادی است. برای نمونه، یک فرد عادی در طول روز ممکن است برای روشن شدن صورت مسئلهای یا حل مشکلی با دهها نفر از راننده تاکسی و تعمیرکار گرفته تا مغازهدار و صاحب بنگاه معاملاتی وارد بحث و گفتوگو شود؛ بدون آنکه به صداقت و درستکاری آنها اطمینان و اعتمادی داشته باشد.
از قضا، تعاملات مادی بین انسانها معمولا مبتنی بر بیاعتمادی است و به همین دلیل، وقتی پای معامله یا بده - بستانی پیش میآید؛ حتی دوستان نزدیک هم بحث قرارداد شفاف و رسمی را پیش میکشند تا بعدها حرف و حدیثی پیش نیاید. به همین علت، کسانی که معاملات خود را بر پایۀ اعتماد به طرف مقابل پیش میبرند؛ اغلب خود را نادم و پشیمان معرفی میکنند و انگشت حسرت به دندان میگزند که چرا سادگی کردهاند و به طرفشان اعتماد داشتهاند.
حال، وقتی بین دوستان هم عمدتا بنا بر بیاعتمادی در امور مادی است؛ انتظار اعتماد بین رقیبان و دشمنان چه وجهی دارد؟
اساسا دولتهای ایران و آمریکا روی چه مبنایی باید به هم اعتماد داشته باشند؟ چه چیزشان به هم شبیه است؟ کدام سیاست واحد را در منطقه و جهان دنبال میکنند؟ کدام ارزشهای مشترک را نمایندگی میکنند؟ چه منافع یکسانی را برای همدیگر بهرسمیت میشناسند؟
ممکن است گفته شود حال که اینطور است، پس مذاکره بین آنها دیگر چه معنایی دارد؟ در واقع، مذاکره به منظور کشف یا خلق ایده، ارزش، سیاست و نفع مشترکی است که بر اساس آن بتوان به خصومت پایان داد یا دستکم آن را کنترل کرد و از دامنهاش کاست.
وی میافزاید: آنچه برجام را از جان انداخت، مسئله اعتماد و بیاعتمادی نبود؛ بلکه فقدان اراده در بخشی از محافل هر دو سوی ماجرا، برای کشف و بسط زمینههای مشترک برای همکاری بود. به عبارت روشنتر، آنچه یک توافق را پایدار یا ناپایدار میکند، حرکت دو طرف بر ریل منافع مشترک و همسو است؛ وگرنه هر دولتی هر زمان که پی ببرد یک توافق زمینهساز حرکت طرف مقابل در جهت عکس شده است، دیر یا زود بهانهای برای لغو آن پیدا میکند. این هم بخشی از سرشت روابط بین کشورهاست و با اصول اخلاقِ فردی نیز قابل توضیح و تبیین نیست!»
این تحلیل در حالی دو سال پس از پایمال شدن برجام توسط غرب منتشر میشود که افراطیون مدعی اصلاحات و طیف غربگرا در اوج بحثهای برجامی، به بزک کردن شیطان بزرگ میپرداخت و بر ضرور اعتماد یکطرفه و بلاوجه به دشمن تاکید میکرد. اینکه؛ اوباما بسیار مودب است، امضای جان کری تضمین است، برای آمریکا و اروپا به لحاظ اخلاقی بد میشود اگر توافق را زیر پا بگذارند و بنابراین چنین کاری نمیکنند و... دهها استدلال سست نظیر آن. در چنان روزهایی امثال آقای زیدآبادی هرگز آفتابی نمیشدند که دعوت به احتیاط کنند بلکه جزو هیجانسازان خوشگمان به غرب بودند.
موضوع مهم این است که اگر در روابط بیقانون بینالملل، اصل بر بیاعتمادی - و طبیعتا گرفتن تضمینهای سفت و سخت از طرف مقابل- است، غربگرایان کدام تضمین حداقلی را از آمریکا و اروپا گرفتند؟ و شبهکارشناسانی مثل زیدآبادی کجا بودند که به رفقا و همفکران خود بگویند کمی با احتیاط!؟
چرا تعهدات برجامی غیر از فقدان توازن، فاقد همزمانی هم بود؛ به این معنا که طرف ایرانی با فشار شبهروشنفکران، پذیرفت همه امتیازات را نقدا ظرف دو ماه (از اواخر مهر 94) واگذار کند و از 27 دی ماه، تازه اجرای برجام و وعدههای نسیه آمریکا و اروپا درباره توقف تحریمهای مالی و بانکی و نفتی آغاز شود؟!
چرا نه تضمینی از طرف مقابل مطالبه شد، نه خسارتی در صورت نقض عهد پیشبینی گردید، نه جایگاه معتبر حقوقی برای شکایت در صورت بدعهدی طرف مقابل قرار داده شد؟ و چرا مکانیسم شکایتی به شکلی وارونه نوشته شد که به مکانیسم ماشه معروف شده و در صورت طرح شکایت ایران، طرف غربی به شکل اتوماتیک میتواند همه تحریمهای تجمیع شده شورای امنیت (در قالب قطعنامه 2231) را به شکل اتوماتیک و بدون امکان اخذ نظر سایر اعضای دائم شورای امنیت برگرداند؟ آیا هیچ کدام این واقعیتها که بارها از سوی صاحبنظران منتقد مورد هشدار قرار گرفت، به گوش امثال زیدآبادی نرسیده بود که آن روز بگوید این قدر خوشخیالانه توافق نکنید؟!
آیا اگر مجموعه این بدیهیات توافق حقوقی رعایت شده بود، آمریکا و اروپا به سادگی میتوانستند تعهدات خود را زیر پا بگذارند اما روحانی و ظریف را همچنان مجبور به اجرای یکطرفه برجام کنند؟!
نکته بعدی این است که آیا توافق موجب کاهش تنشها و فشارهای دشمن شد، یا او را - در همان دوره اوباما- طلبکارتر کرد؟ تحریمهای شدیدتر موسوم به ویزا و کاتسا و آیسا محصول همین دوره است.
و بالاخره اینکه تقسیم مسئولیت شکست برجام میان غرب و آمریکا، آخرین خوشخدمتی غربگرایان است و گرنه بیخبرترین تحلیلگران هم میدانند که ایران هم اکنون نیز در حال اجرای یکطرفه بخش عمدهای از تعهدات برجامی است و این کار دولت روحانی، تقریبا در دنیا بیسابقه است! اگر «برجام را از جان افتاد»، دقیقا به دست دولت اوباما اتفاق افتاد که به کشورها اعلام کرد تحریمهای ایران سر جای خود باقی است و کشورها در صورت همکاری با ایران مجازات خواهند شد.
استعفای رسانهای رئیس و نایب رئیس نشانه بحرانزدگی شورای اصلاحطلبان
عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان در واکنش به استعفای محمدرضا عارف از ریاست این شورا گفت استعفای او مشکوک است.
به گزارش «فردا» خبر استعفای محمدرضا عارف از شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان مبهم و قدری مشکوک است زیرا مشخص نیست اگر عارف چند ماه پیش استعفا داده بود، چرا خبر این استعفا اعلام نشده بود و چرا حتی اعضای این شورا هم از این استعفا باخبر نبودهاند؟ از سوی دیگر چرا عارف این استعفا را تنها به یکی از اشخاص به نام داود محمدی داده است؟ و چه فرقی بین محمدی و دیگر اعضا وجود داشته است؟ علاوه بر اینها اگر اصل استعفا درست است، چرا خامسیان، مدیر روابط عمومی عارف در اردیبهشتماه به صراحت استعفای عارف را تکذیب کرد؟ و اگر عارف در همین چند روز اخیر استعفا داده، چرا اصرار بر این است که گفته شود استعفای او مربوط به گذشته است؟
علی صوفی درباره خبر استعفای عارف، به «فردا» گفت: «در جریان استعفای آقای موسوی لاری هم ما از طریق فضای مجازی و رسانهها مطلع شدیم. اکنون هم بحث استعفای آقای عارف در شورای عالی مطرح نشده و صرفا رسانهها آن را منتشر کردند. نکته دیگر اینکه گفته میشود آقای عارف استعفایش را به آقای داود محمدی که او هم تنها یکی از اعضای شورای عالی سیاستگذاری است، داده که این اقدام کاری غیرمتعارف است و معلوم نیست چرا آقای محمدی در جریان استعفای دکتر عارف بوده اما دیگر اعضا خبر نداشتهاند. همه این مسائل موضوع استعفای دکتر عارف را مشکوک میکند و طبیعی به نظر نمیآید و بهنظر میرسد که بهنوعی دوستان میخواهند بدون هیچگونه هزینهای ابتکار عمل را در دست بگیرند».
او ادامه داد: «آنچیزی که رخ داده در هیچجا شنیده نشده بود و اگر اسفندماه استعفا داده، یعنی قبل از آقای موسوی لاری استعفا داده که این کاملا عجیب است و به دور از منطق است. آقای محمدی هم دو هفته پیش گفتوگویی انجام داد و گفت که شورای عالی سیاستگذاری منحل شده و تعطیل است که سخن او کاملا کذب بود و در جلسه شورای هماهنگی اصلاحطلبان هم بسیاری از شخصیتهای اصلاحطلب به او انتقاد کردند که این چه گفتوگویی است که انجام دادهای؟ در عین حال وقتی او چنین ادعایی را مطرح میکند که شورای عالی منحل شده اگر استعفای عارف به او داده شده بود، تردید نکنید که خبر استعفای عارف را اعلام میکرد زیرا او که از انحلال شورا سخن میگوید اگر خبر استعفای آقای عارف را در اختیار داشت حتما میگفت که نگفت. یعنی اگر استعفایی در کار باشد، حتما به همین روزهای اخیر مربوط است نه چهار ماه پیش. در کنار همه اینها اصلا مسئولیت آقای محمدی چیست که استعفا به او داده شود؟»
صوفی افزود: «استعفای آقای عارف دلیل بر انحلال شورای عالی سیاستگذاری نیست زیرا هیئترئیسه را اعضای شورا تعیین میکنند و استعفای نائبرئیس و حتی رئیس شورا نمیتواند حکم به انحلال شورا باشد.
او در پاسخ به این پرسش که چرا از اسفندماه تاکنون شورای عالی هیچ جلسهای تشکیل نداده است، گفت: «شرایط کرونایی باعث تعطیلی جلسات شد. البته این امکان وجود داشت که مثل شورای هماهنگی با تعداد کمتر از 50 نفر که معمولا هم نفرات حاضر در شورای عالی 40 نفر هستند، جلسات برگزار شود اما وقتی آقای موسوی لاری استعفا داد، آقای عارف دچار نوعی بیعملی شد و انتظاری هم وجود نداشت که آقای عارف اقدام به برگزاری جلسه کند».