پرسشی ساده با پاسخی روشن!
پژمان کریمی
هفته پیش تارنمای بیبیسی فارسی، به شکلی برجسته و مفصل خبری را درباره یک - به اصطلاح- نویسنده ناشناخته ایرانی منتشر کرد. در این خبر بیان شده بود که؛ «نویسنده ایرانی جایزهای را از یک جشنواره ادبی استرالیایی بدست آورده و با این اتفاق، جایزهای به فهرست جایزههای آقای نویسنده افزوده شده است.»
آن به اصطلاح نویسنده که بود و کتاب و قلمش چه ویژگیهایی داشت که داوران یک جشنواره ادبی استرالیایی، شگفتزده و مشفقانه، جایزهای بدست او سپردند و بیبیسی فارسی نیز هیجانزده و با آب و تاب، خبری درباره این رویداد منتشر کرد؟
پاسخ این پرسش ساده در دل همان خبر مشکوک و نه چندان عجیب نهفته بود:
آقای - به اصطلاح - نویسنده پس از دریافت جایزه از وجود استبداد در ایران سخن گفته بود و از میان سخنی کوتاه و غیرمستدل و کینه ورزانه، ناشیانه ماهیت تجزیهطلبانه خود را آشکار کرده بود!
همین گزاره، پاسخ پرسش بالاست!
نخستین بار نیست که رسانه ملکه انگلیس و رسانهها و شبهرسانههای ایرانستیز فارسیزبان و غیرفارسیزبان، شاعرنماها و نویسندگان تقلبی را هدف توجه قرار میدهند، از آنها خبر منتشر میکنند و نامشان را برجسته میسازند، آنها را نخبگان بیبدل معرفی میکنند و بهعنوان پرچمداران ادبیات جهانی و نه صرفا فارسی جا میزنند!
نخستین بار نیست که رسانههای معاند تلاش میکنند مخاطب خود را در مسیر تحمیق و تحقیر قرار دهند و به او مصرانه القا و تحمیل کنند که «بهترینهای ادبیات و هنر» فقط از طریق ما و نگاه ما شناخته میشوند و حمایت میگردند.
نخستین بار نیست که رسانههای معاند اصرار دارند بگویند؛ تنها این بهترینهای منتخب ما هستند که ادبیات و ساحت هنر را بارور میکنند و نمونهها ی ادبی و محصولاتی متعالی خلق مینمایند!
تنها این بهترینها هستند که میتوانند فکر مخاطب را بارور سازند و اندیشهسازی نمایند و نخبهپروری کنند!
نخستین بار نیست که رسانههای ضددین الهی اسلام، بر آناند که مخاطبشان و بهویژه مخاطب جوان باور کند تنها در سایه زدودن اندیشه دینی و دوری از اندیشه الهی است که انسان نوجو و تعالیخواه، افق نگاهی گسترده و دلی بزرگ و اندیشهای پویا و زیباآفرین مییابد و از زندگی مادی و مواهب کوچک و بزرگ آن، لذتی بیپایان را تجربه میکند!
مخاطب سادهنگر و سادهاندیش، از راه رسانههای معاند، ناگهان با فردی مواجه میشود که نام شاعر و یا نویسنده بر پیشانی دارد، گاه «پدیده» معرفی میشود، گاه «استاد» خوانده میشود در حالی که بیبهره از قلم در خور اعتناست، حرفهایش درک نمیشود، از منطق و پایههای مستدل برخوردار نیست، سخنش، برآمده از دل نیست، سخنی است که نفسانیت را هدف تکریم قرار میدهد، به مخاطب یا بهتر بگوییم به انسان نگاهی - به تعبیری- تکبعدی دارد! مخاطب سادهاندیش غافلگیر میشود و سرگشته و سراسیمه از خود میپرسد:
«شاید من توان درک و فهم قدرت قلم و اوج خلاقیت و پیچیدگی اندیشه این شاعر و این نویسنده را ندارم؟... چگونه میتوان به شان او رسید...؟ و...؟»
حالا چرا اغلب شاعران و نویسندگان اردو زده در سایه التفات رسانههای معاند بیمایهاند؟ قلم شایسته تکریم ندارند؟ چرا کوچکاند و اما قدر میبینند؟ چرا اجنبی به آنها لقب میدهد و بزرگشان میدارد؟
چون ملاک حمایت برای معاندین، نه ذوق و قریحه ادبی درخشان و بالا و والا و... نه قدرت و حلاوت قلم و اندیشه درخشان انسانساز که تنها ملاک و شاخص و معیار؛ «تسلیم بودن در برابر نفس» است!
کسی که خدا را نمیشناسد یا نمیخواهد که بشناسد، دین الهی را بر نمیتابد، سر تعظیم در برابر آموزههای دینی و ارزشهای آسمانی فرود نمیآورد، وطن خود را دوست ندارد، اجنبی پرست است و اجنبی را محرم میداند چرا که مرعوب شیطان و قدرتهای شیطانی است، کسی که اصالت را مجدانه به لذتهای دنیوی میدهد، حتما در مسیری شوم گام میزند که واجد کینهورزی و طغیان علیه خوبیها و راستیهاست. طبعا چنین کسی مطلوب شیطان صفتان بزرگ است! این جور عناصر، لشکریان جهل و ناراستیاند. اینان سربازان و پیاده نظام متعفن مستکبراناند. ایناناند که به یاری قلم بیمایهشان، دل مخاطب سادهاندیش و سطحینگر را برای لذائذ دنیوی آماده و مشتاق و تحریص میکنند و چنین برای پذیرش برتری و حاکمیت فراعنه آماده میسازند.
بزرگ نشان دادن قلمهای مسموم و شیطانی به حدی برای رسانههای معاند اهمیت دارد که هر نام ناشناخته را بدون توجه به واکنش بزرگان ادبیات تبلیغ میکنند.
شاعرکها و نویسندگان جعلی پس از دستیابی به شهرت نسبی، بهعنوان یک شاعر و یا نویسنده و ادیب بیشتر در حوزه سیاست هدف گفتوگوهای مفصل قرار میگیرند و مقالات و یادداشتهای آنان اغلب با ماهیت سیاسی - سیاسینمای عوامانه- منتشر میشود.
محورهای القایی گفتوگوها و یادداشتها چیست؟ روشن است:
یک: «دین» با «هنر و ادبیات و خلاقیت و رسالت انسانی» جمع بسته نمیشود.
دو: «سیاست» از «هنر» جداست.
سه: در ایران اندیشهورزی تعطیل است.
چهار: در ایران هنر اصیل که همانا جدا از ساحت دین است، هدف سرکوب و سانسور است.
پنج: ایران دوستی با اقتضائات جهانی شدن و دوستی با جهان و نفی نژادپرستی تعارض جدی دارد.
شش: «اخلاق» دامی به پای «خلاقیت» است.
به همین دلیل است که نوشتههای شاعرنماها و نویسندگان جعلی مطلوب رسانههای معاند؛ به شکلی بارز اسلامستیز، ضد ایران، توجیهکننده ظلم، دروغزن و بهشدت هتاکانه و پردهدرانه و مبتذل است!
به یاد دارم دوستی تعریف میکرد بهعنوان مترجم به خانهای پا گذاشتم. یک مهمانی بزرگ برپا بود. مهمانان جمعی از شاعران و نویسندگانی بودند که مطلوب بیبیسی و صدای آمریکا و... بودند و هستند. در این مهمانی، زنان بدون حجاب حاضر بودند و در کنار مردان مشروب مینوشیدند. ساعتی گذشت که دو نفر از سفارتخانهای خارجی حاضر شدند. آن جمع مدعی و متکبر، در برابر اجنبی تبدیل به موجوداتی ذلیل و قابل ترحم شدند. همان جمع بود که با فشاری، خواستار اعمال تحریم بیشتر علیه جمهوری اسلامیو حمله نظامی به ایران توسط اروپاییان گشتند! من از ترجمه جملات ضدایرانی و سطحی آنان بهعنوان یک ایرانی خجالت کشیدم و پس از آن دیگر به هیچ جمع این چنینی و نیز به نشریات زنجیرهای که مبلغ آن جمع و امثال آن بودند، پا نگذاشتم!»
این خاطره - تصویری اگرچه ناقص اما کاملاً روشن- از ماهیت شاعرکها و نویسندگان جعلی است!
اما یک نکته مهم! یک واقعیت روشن و با اهمیت و غیرقابل کتمان:
با وجود همه تلاشها و این در و آن در زدنهای رسانههای معاند، مردم ایران با هر نوع سلیقهای، به نخبگان پوشالی و ملیجکهای شبهادبی معاندین خارجنشین، بها نمیدهند.
تا حالا از خود پرسیدهاید که ادیبان جعلی، اگر پایگاهی میان مردم دارند، چرا تعداد دقیق شمارگان کتابهای مبتذل خود را اعلام نمیکنند؟ چرا نمیگویند در فرهنگسراها، برای سخنرانی آنان، فراتر از تعداد انگشتان دست، مشتاق و شنونده یافت نمیشود؟ چرا نمیگویند به چه دلیل ایرانیان خارجنشین، هیچ شناختی از اینان ندارند؟ چرا نمیگویند در خارج از ایران که به اصطلاح سانسور یا ممیزی هم وجود ندارد و آنان میتوانند هر یاوهای را به زبان بیاورند، کتابهایشان هدف اعتنا قرار نمیگیرد؟
ادیبان جعلی، حکم وازدگانی را دارند که بیمایگی قلم و سطحی اندیشه و سترونیشان در عرصه خلاقیت، از همان هنگامی بر مخاطب فهیم عیان میشود که نامشان از زبان منحوس رسانههای معاند بیان میشود و سرسپردگی و بردگیشان تصویر میگردد.
احمد شاملو از مردم ایران اعلام تنفر کرده بود. چرا؟ شاید یک دلیل آن در نزد همپالگیهای شاملو، دلزدگی مردم ایران از مدعیانی باشد که در عین دست و پا زدن در لجن عفن نفسانیت، متکبرانه به مردم ایران مینگرند اما ذلیلانه برای اجنبی خوشرقصی میکنند و مرزی برای لذت خود قائل نیستند!
* نوشتههای شاعرنماها و نویسندگان جعلی مطلوب رسانههای معاند؛ به شکلی بارز اسلامستیز، ضدایران، توجیهکننده ظلم، دروغزن و بهشدت هتاکانه و پردهدرانه و مبتذل است!