گزارشی از نشست «سینما و آخرالزمان» در بخش دانشگاهی جشنواره جهانی فیلم فجر
سینمای دینی یعنی محترم شمردن حقوق مخاطبان
بعداز ظهر سه شنبه سوم اردیبهشت در سالن «ورکشاپ» دانشگاه صدا و سیما، نشست «سینما و آخرالزمان» در بخش دانشگاهی سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر برگزار شد. در این نشست که توسط سعید مستغاثی مدیریت میشد، دکتر مجید شاه حسینی (پژوهشگر و استاد دانشگاه)، دکتر محمد حسین فرج نژاد (نویسنده و استاد حوزه و دانشگاه) ، داگلاس فالسون (کارگردان و تهیهکننده ایرلندی) و دکتر اینیس جیل (مدرس فیلم و مستند ساز پرتغالی) حضور داشتند و جمعی از دانشجویان دانشگاه صدا و سیما از تهران و قم و همچنین دانشجویان و علاقمندان هنر سینما مخاطبان حاضر بودند.
در ابتدا سعید مستغاثی به طرح پرسشها و چالشهایی که درباره سینمای آخرالزمانی وجود دارد، پرداخت و سپس براساس فرمولی که در اغلب آثار تولیدی این نوع سینما در هالیوود به چشم میخورد، به تشریح سینمای آخرالزمانی پرداخت و دیدگاه برخی فیلمسازان معتبر هالیوودی همچون جیمز کامرون و تیم برتن را در مورد آن بیان نمود.
پس از مقدمه مستغاثی،دکتر مجید شاه حسینی انواع و اقسام سینمای آخرالزمانی را ذکر کرد و آن را به عناوین«آخرالزمان طبیعی»، «آخر الزمان تکنولوژیک»، «آخرالزمان علمی/تخیلی»، «آخرالزمان اسطورهای» و «آخرالزمان دینی» تقسیم نمود و در انتقاد به عدم وجود چنین سینمایی در ایران گفت:
«... سینمای ما در «اکنون» به سر میبرد ولی شرایط آخر الزمان در اطراف ما در حال اتفاق افتادن است. از هژمونی آمریکا در منطقه تا راهپیمایی اربعین و حتی حوادث طبیعی میتوانیم نمادهای آخرالزمانی ببینیم و پاسخ مردم ما نیز در مقابل آنها آخرالزمانی است. مثل موکبهای اربعین که به غیر از مراسم اربعین در سیل اخیر هم شاهدشان بودیم. بنابراین مردم در این زمینه از سینماگران جلوتر و با این مفاهیم آشناتر هستند...»
دکتر شاه حسینی درباره علل محقق نشدن سینمای آخرالزمانی در دوران پس از انقلاب گفت:
«... اوایل انقلاب قرار بود سینمای ایران به سینمای تراز انقلاب تبدیل شود اما متاسفانه با طرح بد موضوع و گره زدن سینمای آخرالزمانی با سواری که با اسب سفیدش میآید، فیلمسازان از اینکه به سمت این سینما بروند، ترسیدند. این در حالی است که در آمریکا یا اروپا از سینمای استعلایی صحبت میشود چرا که مدرنیته از نظر اجتماعی و فلسفی در جنگ جهانی اول تمام شده بود و پست مدرن باعث شد فیلمساز از خستگی خود نسبت به مدرنیته به سبک سینمای استعلایی پناه ببرد...»
پس از پایان اولین بحث دکتر شاه حسینی، سعید مستغاثی به عنوان تکمیل سخنان وی، ابراز تعجب کرد که چگونه میشود حداقل 4-5 سال راهپیمایی عظیمی در طول یکی دو هفته به عنوان اربعین برگزار شده و تجمع بیسابقه 20-25 میلیونی در نقطهای از جهان اتفاق بیفتد و اگرچه رسانههای غرب که آن را سانسور میکنند ولی فیلمسازان ما هم حتی تلنگری به ذهنشان نخورد که حداقل چنین رویداد شگفتانگیزی را ولو در پس زمینه یکی از فیلم هایشان قرار دهند!
مستغاثی این حیرت را وقتی بیشتر دانست که سینماگران ما، اغلب شیفته سینمای آمریکا هستند، سینمایی که حتی کسی روی هوا فوت هم بکند، به سرعت فیلم یا فیلمهایی دربارهاش جلوی دوربین میبرند ولی در مملکت و سرزمین ما هر اتفاقی که بیفتد، حرف سینمای ما همان حرف کهنه و پوسیده و عقب افتادهای است که مصادیقش گویا در آپارتمانها و اتاقهای قشر بسیار محدودی از این جامعه میگذرد!
دکتر محمد حسین فرج نژاد، سخنران بعدی این نشست صحبتهای خودش را پیرامون سینمای آخرالزمانی دینی عنوان بندی کرده بود. فرج نژاد ضمن واکاوی انواع جریانهای سینمایی در آمریکا و بازخوانی ماهیت ایدئولوژیک آنها گفت :
«... سه جریان بزرگ در سینمای آمریکا وجود دارد. جریان بزرگ و اصلی در آمریکا، جریان سکولار و لیبرال با سردمداری یهودیان و مسیحیان لیبرال است. در این کشور نتیجهگرایی حرف اول را میزند و استفاده از هر چیز برای رسیدن به نتیجه توجیهپذیر است. این موضوع شامل سینما هم میشود. در کنار این جریان، جریان چپ قرار دارد که بیشتر یهودیان روسی هستند و نقش جدی در تاسیس هالیوود داشتند. آنها به دو دسته چپهای آمریکایی مانند سازندگان فیلم «ماتریکس» وچپ مارکسیستی مانند کارگردان آمریکایی «تیم برتن» تقسیم میشوند. اما سینمای دینی یهودی، مسیحی و شرقگرا اصلیترین گرایشات جریان سوم سینمای آمریکا هستند...»
فرج نژاد پس از بیان خصوصیات سینمای شرقگرا در هالیوود واشاره به فیلمهایی همچون «هفت سال در تبت» ساخته ژان ژاک آنو، به سینمای مسیحی در آمریکا پرداخت و اضافه کرد:
«... سینمای دینی مسیحی سه شاخه دارد، سینمای کاتولیک که فیلم «جنگیر» نمونه آن است و تقابل جهان غرب و شرق را به نمایش میگذارد. سینمای پروتستان که سهم عمده در سینمای آخرالزمانی ایفا میکند و سومین دسته سینمای اوانجلیک است که فعالیت آنها از دوران جرج بوش پسر به خصوص در انگلستان و آمریکا پررنگتر شده است. فیلم «ارباب حلقهها» را میتوان اثری در این سینما دانست که سازندگانش پروتستان اوانجلیک هستند...»
مستغاثی در پایان بخش اول صحبتهای دکتر فرج نژاد و در تکمله سخنان ایشان، به گسترش سینمای اوانجلیک در دو سه دهه اخیر در آمریکااشاره کرد و کمپانیهایی که در این راستا تاسیس شده و به تولید فیلم اقدام کردند را نام برد. کمپانیهایی مانند«والدن مدیا» و«پرده اول» که توسط راهبهای به نام «باربارا نیکولاسی» بنا شد. نیکولاسی کلاسهای متعدد سینمایی از جمله فیلمنامهنویسی را برای متخصصان و عوامل این کمپانی و همچنین دانشجویان سینما که در موسسات آموزشی آن تحصیل میکردند، برقرار کرد. کلاسهایی که در تمام آنها باورها و عقاید ایدئولوژیک اوانجلیک تدریس میشد. نیکولاسی به فیلمسازان این کمپانی گفته بود که از قراردادن انجیل و کتاب مقدس در کنار میزهای کار خود، خجالت نکشند.
مستغاثی اضافه کرد که مجموعه فیلمهای «نارنیا» از همکاری مشترک همین دو کمپانی یعنی «والدن مدیا» و «پرده اول» با کمپانی دیزنی بیرون آمد. فیلمهایی براساس داستانهای «سی اس لوییس» نویسنده معروف اوانجلیست آمریکایی که کتاب هایش در کنار انجیل از زمره کتابهای بالینی مسیحیان اوانجلیست و متعصب محسوب میشود. مستغاثی گفت که حساسیت کلیسای اوانجلیک مسیحی در ساخت فیلم از کتابهای لوییس، آنچنان شدید بود که ناظرانی برای تبدیل مناسب رمان به فیلم در کنار کارگردانهای فیلم یعنی «اندرو آدامسون» و «جو جانستون» قرار دادند تا رعایت همه مسائل و مصالح دینی بشود از جمله اینکه چه کسی قرار است به جای اصلان شیر که در فیلم نماد مسیح موعود به شمار میآید، صحبت کند. یکی از این ناظران، پسرخوانده سیاسلوییس یعنی «داگلاس کرشمن» بود. کارگردان فیلم، اندرو آدامسون، نمادهای مذهبی فیلم را با «کرشمن» چک کرد تا مطمئن شود که در فیلم «وقایعنگاری نارنیا» از نظر اعتقادی و مذهبی هیچاشتباهی وجود ندارد. فیلمسازان دیگری مانند «تام شادیاک» (کارگردان فیلمهای «بروس قدرتمند» و «ایوان قدرتمند») و همچنین تهیه کنندگان آثاری مانند سریال «ماموریت غیرممکن» و «فرشتگان چارلی» نیز جذب این کمپانیها شدند.
در بخش بعدی از نشست «سینما و آخرالزمان» ، داگلاس فالسون، فیلمساز ایرلندی و عضو هیئت داوران جایزه بین الادیان جشنواره جهانی فیلم فجر به اظهار نظر درباره سینمای آخرالزمانی پرداخت و گفت:
«... من فیلمنامهنویس هستم و از منظر نویسندگی صحبت میکنم. فیلمهای آخرالزمانی اروپایی بیشتر درونیاند ولی فیلمهای آمریکایی بیشتر اکشن و بیرونی هستند. به نظر من ساخت فیلمهای اکشن سادهتر است مانند آثاری که در آنها حمله موجودات فضایی اتفاق میافتد. در دهه 60 میلادی اسقف اعظم ایرلند چند کشیش را به آمریکا فرستاد تا سینماگری یاد بگیرند و فیلمهایی با مضامین مسیحی بسازند. مفاهیم آخرالزمانی از مکاشفاتی گرفته شده که بسیار تصویری است و نشان دادنشان در سینما مشکل و هزینهبر است. برای همین در اروپا نمایش این موضوع متفاوتتر است...»
پس از صحبتهای داگلاس فالسون، مستغاثی به پس زمینههای تاریخی سینمای آخرالزمانی در هالیوود پرداخت و آن را به ریشههای فکری و اعتقادی بنیانگذاران هالیوود و قبل از آنها مهاجران اولیه قاره آمریکا مرتبط دانست. مهاجرانی که حدود دو قرن پیش از برپایی هالیوود به قاره نو مهاجرت کردند. مستغاثی گفت که براساس اسناد و مکتوبات خود این مهاجران که از فرقه مسیحی پیوریتانیسم بودند، سفر آنها به قاره آمریکا، اساسا یک سفر ایدئولوژیک و برای زمینهسازی بازگشت مسیح موعود بود. طبق اسناد و مکتوبات پیوریتنها، آنها برای بازگشت مسیح موعود بایستی دو تکلیف را انجام میدادند؛ اول قوم یهود را به سرزمین مقدس فلسطین کوچ داده و اسرائیل بزرگ را تاسیس میکردند و دوم جنگ آخرالزمان یا آرماگدون را برپا میساختند. در واقع تفکر آخرالزمانی در همان مهاجران اولیه آمریکا وجود داشت و اساسا آنها با چنین تفکری به آمریکا آمدند و ایالات متحده را بوجود آوردند.
مستغاثی در ادامه، مخاطبان جلسه را در تاریخ به عقبتر برد و در جستوجوی ریشههای تفکر آخرالزمانی در غرب امروز به جنگهای صلیبی و پدید آمدن فرقه صهیونی کابالا رسید که نخستین زمزمههای آخرالزمان گرایی یا به قول خودشان مسیحاگرایی را در قرون اولیه هزاره دوم میلادی در جنوب اروپا ساز کردند.
دکتر «اینیس جیل»، فیلمساز و استاد فیلمسازی پرتغالی، سخنران بعدی جلسه «سینما و آخرالزمان» بود که ضمناشاره به پیچیدگیهای فیلمهای آخرالزمانی گفت:
«... تخصص من زیبایی شناسی است و از این منظر به سینما نگاه میکنم. مشکلی که در سینمای هالیوود وجود دارد این است که از جلوههای ویژه زیادی استفاده میکنند و با استفاده از جذابیتهای بصری فیلم در یاد میماند در حالی که آن نگاه عمیق زیبا در آثارشان وجود ندارد و با فریفتن چشم مخاطب را مجذوب میکنند...»
او سپس از فیلمهایی مانند «استاکر» ساخته آندرسی تارکوفسکی یاد کرد و گفت:
...در برخی از فیلمهای این فیلمساز مبحث آخرالزمانی به زیبایی بیان میشود. به نظر من فیلمهای خوب آخرالزمانی لزوماً فیلمهایی نیستند که مستقیما چیزهایی که در کتابهای مقدس آمده است را به تصویر بکشند...»
در پایان سخنان شرکت کنندگان در نشست، جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد. دکتر شاهحسینی در پاسخ اولین سؤال درباره چگونه تفاوتهای سینمای آخرالزمانی در ایران با این نوع سینما در غرب اظهار داشت:
... ما وقتی از فیلم آخرالزمانی حرف میزنیم از یک ارتجاع صحبت نمیکنیم بلکه از استعلا حرف میزنیم. سینماگر دینی باید نشان دهد جهان فردا قطعاً بهتر از امروز است. وقتی در سینما سپهر آینده را تصویر میکنید، چیزهایی مثل اخلاق، رفتار ، خُلق و شیوه زندگی مردم باید ارتقا پیدا کند. با وجود اینکه الگوهای قرآنی بسیاری برای ساخت این گونه فیلمها وجود دارد اما استفاده از آنها به یک تابو تبدیل شده است. در سوره یوسف به صورت بالقوه سوژههای آخرالزمانی وجود دارد و بازار نمایش سریالهای دینی مانند «حضرت یوسف» در کشورهای اسلامی پرطرفدار است...»
دکتر فرج نژاد نیز در پاسخ به سؤال دیگری درباره علل عدم تحقق سینمای آخرالزمانی در ایران بااشاره به اینکه شروع سینمای ایران یک شروع غلط و با کمک اقلیتهای زرتشتی، یهودی، بهایی و مسیحی بود، عنوان کرد:
«... سینمای ایران دچار یک فرمزدگی است و حتی در برنامه هفت همیشه منتقدین فرم زده حضور داشتند. در دانشگاهها نیز فقط فرم توضیح داده میشود نه علت رسیدن به آن فرم. سینمای آمریکا مسیحی متولد شد. اما سینمای هالیوود را یهودیان تاسیس کردند. امروز در سینمای هالیوود مَعاد به بهشت زمینی، آخرالزمان به آخرالزمین، خداگرایی به حلول خدا در انسان، انسان به ابزار لذت و یا موجود ارادهگرا و شیطان به خدا یا شبه خدا و آفریدگار انسان تبدیل شدهاند و متاسفانه در سینمای ما نیز اغلب از این الگوها پیروی میشود...»
دکتر شاه حسینی در انتهای جلسه و در جواب یکی از حاضرین به عنوان توصیهای برای همه دانشجویان و طلابی که میخواهند در سینما فعالیت کنند، گفت:
... بسیار مهم است که شهامت داشته باشیم از سینمای دینی صحبت کنیم. تا وقتی که نفوس زیادی در کشور دین دارند و زندگیشان را بر شیوه دینی قرار میدهند و در تصمیماتشان دین را دخیل میکنند، سینماگری که فیلم دینی نمیسازد نمیتواند ادعا کند از دغدغههای مردمش فیلم میسازد...»
دکتر شاه حسینی برای مثالی درباره حقوق مخاطبان در سینمای ایران، تماشاگر سینما را با فردی که در یک اتاق عمل بیمارستان، بیهوش در زیر جراحی قرار دارد مقایسه کرد و گفت در سالن سینما هم تماشاگر در یک سالن تاریک، دست و پا بسته تحت القائات تصویری و محو و مسحور آنچه که سینماگران ساختهاند، قرار دارد و همچنانکه در یک اتاق عمل همه پرسنل و پزشکان و پرستاران برای رعایت حقوق بیمار تحت عمل جراحی تمامی سعی خود را به خرج داده و حتی کاملا پوشیده و استرلیزه هستند، در سالن سینما نیز بایستی به همین حد حقوق تماشاگر و مخاطب به لحاظ معنوی رعایت شود. شاه حسینی، در این مورد اضافه کرد:
«امروز شرایطی در این سینما حاکم است که حتی یک نظام حداقلی حدود سنی در سینما رعایت نمیشود. تنها چیزی که مورد توجه است نگه داشتن گیشه و جلوگیری از تعطیلی سینما است. اما راه رسیدن به سینمای آخرالزمانی سینمای دینی است و سینمای دینی یعنی محترم شمردن حقوق معنوی مخاطبان...»