فَریب و ادب
پژمان کریمی
اما کدام شبکهها، با چه هویت و دیدگاهی؟
بخوانید:
یک: شبکههایی که آشکارا دین اسلام را با آزادی فردی و دموکراسی در تضاد میبینند.
دو: دین الهی اسلام را مخالف پیشرفت و توسعه یافتگی معنا میکنند.
سه: خواهان حذف دین اسلام از عرصه زندگی فردی و اجتماعی انسان هستند.
چهار: پدیده و مکتب و گفتمان مترقی« انقلاب اسلامی» را شورش میخوانند و قائل به شکوه و ارجمندی نظام ارتجاعی و طاغوتی «پادشاهی» هستند.
پنج: نظام سیاسی «جمهوری اسلامی» را برنمیتابند و همپا و همصدا با بلوک استکبار خارجی، خواهان سرنگونی آنند.
شش: مدعی جدایی دین (اسلام) از ساحات هنر و سیاستاند.
هفت: هنر دینی را ضامن ارتجاع فرد و جامعه تلقی مینمایند و سرکوب میکنند.
هشت: در تهمتی آشکار؛ هنرمندان دینی را واپسگرا و مخالف آزاد اندیشی و آزادگی و تعالی اندیشه انسانی توصیف میکنند.
اکنون متعجبانه؛ جای پیش کشیدن این پرسشهاست که:
یک: مگر شعر حضرت حافظ تجلی هنر دینی یا همانا اسلامی نیست؟
دو: مگر شعر و هنر جناب حافظ ملهم و برآمده و آینه آموزهها و فرهنگ قرآنی و دینی نیست؟
سه: مگر حضرت حافظ خود فردی مقید به اندیشه و آداب و قوانین اسلامی و فقیه و مدرس حوزه علمیه نبوده است؟
چهار: مگر جناب حافظ به معرفت قرآنی و وجه و وجاهت قرآنی سرودهها و هنر خود مباهات نمیکرده است؟
پنج: با این حال؛ چگونه است که شبه رسانههای معاند در برابر دین اسلام و انقلاب اسلامی و «هنر و هنرمند دینی»، ناگهان قبای حمایت و تجلیل و تکریم هنرمند و شاعری فقیه را به تن میکنند که هنر و شعر و زیستنش جملگی تجلی چشمگیر آموزهها و معارف اسلامی است؟
قطعا شبکههای یاد شده، دچار انقلاب فکری و باوری نشدهاند. بیشک نگاهشان به موضوع دین الهی و عنادشان با انقلاب و جمهوری اسلامی و ناسازگاریشان با هنر و هنرمند دینی زدوده نشده است. پس چه شده که نام حافظ شیرازی را با آب و تاب به زبان میآورند و به بزرگداشت وی همت میکنند و مردم و مخاطب را به حب حافظ و انس با شعر حافظ فرا میخوانند؟
پاسخ ساده است.
بله...نه شبه رسانههای معاند دچار تغییر و تبدل شدهاند و نه ذرهای از کینه و عنادشان با مقدسات الهی کاسته شده است و نه قطعا شعر و هنر جناب حافظ از مبانی و فحوای اسلامی تهی شده است. واقعیت مسلم این است که شبکههای معاند به شکل منحوس و موذیانهای در پی مصادره مفاخر ایران و سپس؛ در گام بزرگتر؛ تغییردهی نگاه و فهم مخاطب نسبت به هنر دینی و گنجینه اندیشگی مفاخر اسلامی هستند.
به چه معنی؟!
بزرگ و گرانمایهای مانند جناب حافظ، از پیکره ادب پارسی قابل حذف نیست. نمیتوان شکوه هنر و شعر وی را نادیده انگاشت و بیارزش توصیف نمود. نمیتوان در مضمون و فحوای سرودههای دینی وی دست برد تا در نهایت؛ از عظمت هنر و نام و تاثیر از جنس دینی وی و آثارش کاست. اما- به زعم معاندان سطحنگر- میتوان در برابر مخاطب نادان و ناآگاه و بینسبت با دین اسلام و ادبیات پارسی، با مصادره نام حافظ زیر عنوان«شاعری اهل بزم و عیش و دلدادهای شوریده حال» بُعد پر فروغ معنوی وی را پنهان کرد. بله ...میتوان تلاش کرد؛ عرفان اصیل اسلامی حضرت حافظ را در حد عرفانهای منهای خداوند متعال تحریف نمود. مانند عرفانهای نوپدید زمینی که مرزهای اخلاق را با توجیه اخلاص و خلسه و بیخودی وفنا در ذات هستی درهم میشکنند و رهآوردی جز سرگشتگی و عصیان علیه هستی و خالق هستی ندارند!
تاکید میشود؛ معاندان در پی همین مقاصد شوماند تا هنر و هنرمند دینی را بیاثر سازند! چون میدانند و آگاهند که هنرمند و هنر دینی، ذهن و دل مخاطب را به پاکی و وصال با خالق هستی فرا میخواند. این خصلت، طبعا با حیات و واقعیت و تضمین منافع «طاغوت و طاغوتیان» که در نسبت با سرگشتگی و فرو شدگی انسان و جامعه در مرداب نفس و نفسانیت است، در تعارض کامل قرار دارد. هنرمند و هنر مطلوب طواغیت، هنرمند و هنر دینی و اسلامی نیست. هنرمند و هنری در جایگاه عنایت و در سایه سنگین تکریم و طلب طواغیت است که انسان را به تسلیم در برابر نفس دون دلالت دهد و تحریض کند. در همین مسیر؛ هنرمند و هنر دینی هم- چنان که گفته آمد- در سایه مصادره و تحریف قرار میگیرد تا هنرمند و هنر مطلوب طاغوت مجال بیشتری برای دلبری و عرض قامت پیدا کند.
به یاد میآوردم یکی از همین شبکههای معاند، در روزهای نوروز و بر سر سفره هفتسین بجای قرار دادن قرآن کریم، دیوان حافظ قرار میدهد تا به این وسیله، هم مخاطب را به حذف قرآن کریم بر سر سفره هفت سین تشویق کند و هم اینکه میان قرآن کریم و اندیشه قرآنی حافظ گسستی بزرگ القا شود. مضحک اینکه؛ گردانندگان امثال همین شبکههای قرآنستیز، نه تنها قرآن که شعر و هنرحافظ را هم نمیشناسند و قدرت فهم و تفسیر سرودههای این شاعر شامخ و فقیه را ندارند.
معاندین البته ارادتورزی ظاهری خود را محدود به جناب حافظ نمیدانند و مثلا فردوسی طوسی را نیز هدف احترام دروغین خود قرار میدهند. همان فردوسی ارجمند که ارادت خود به پیامبر گرامی اسلام(ص) و حضرت امام علی مولی الموحدین(ع) را به صراحت اعلام میکند و به دینورزی اهتمام داشته است.
معاندین در تفسیرهای خود از شاهنامه با سطحینگری سعی در زدودن اندیشه عدالتخواهانه و ایراندوستانه حکیم طوس دارند و به عمد ابیاتی از شاهنامه را که دقیقا رنگ و بوی اسلامی دارند، در سایه بیاعتنایی قرار میدهند.
اوج جفا به مفاخر راستین ادب پارسی و فقیهان هنرمند و ادیب سرزمینمان این است که؛ معاندین برخی از شاعران و شبه شاعران معاصر را که به اصطلاح شعر و هنرشان رنگمایه سکولاریستی دارند؛ «حافظ زمان»، «سعدی زمان»، «فردوسی زمان» و ...توصیف میکنند. در حالی که بزرگترین شاخص و بزرگترین دلیل درخشش مفاخری چون حافظ همانا وجه اسلامی اندیشه و هنر آنان است. قیاس این بزرگان با عناصری که فارغ از قلم سخیفشان، با دین سر ستیز دارند و برای سرزمین خود قدمی برنداشتهاند و هشت سال دوران دفاع مقدس در پناهگاه به عیاشی مشغول بودند، مضحک است! نیست؟!
بیشک، معاندین شاید بتوانند با ترفندهای سبک و سبکسریهای خود، برخی کمخرد و ناآگاهان را فریب دهند اما پای مردمی که با روح و جوهرِ دینی ادبیات پارسیخو دارند؛ هرگز به دام بدخواهان دین و ایران و ادبیات پارسی نخواهد لغزید!