به بهانه 20 مهر روز بزرگداشت حافظ
دمی با حافظ شیرازی
ناهید زندیپژوه
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
غزلیات حافظ گاهی حیران کننده و حیرتزاست؛ چراکه به موضوعاتی اشارت دارد که بیجوابند. فیالمثل چرا به دنیا آمدهایم؟ سرچشمه نیکی و بدی کجاست؟ این سئوالات با زبان شعر و تغزل بیان شده و جنبه استدلال در این مباحث به چشم نمیخورد. با این وجود پاسخهایی در شعر تعبیه شده که ما را برای ادامه زیستن آماده میکند.
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
براستی که اشعار حافظ ژرفای زندگی را افشا میکند و دیدگاه افراد را نسبت به زندگانی وسعت میبخشد و این است سر لسانالغیب بودن خواجه شیرازی.
لسانالغیب در نزد استادان به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهاردهگانه ممارست میکرد. گروهی به سبب اینکه قرآن را با چهارده روایت از حفظ تلاوت میکرد رشک میبردند؛ که در این غزل نهفته است:
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر کن
محیط زندگی خواجه شیرازی در بیشتر سالهای عمرش سرشار از تزویر، دورویی، فریب و نیرنگ بود؛ لذا او را به گونهای تودار و منزوی، محتاط، وسواسی، گریزان از خلق، رند و صنعتکار پرورانده بود و آرامش خاطر و راحت زندگی را از او سلب کرده بود.
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
اما حافظ بیدی نبوده که از این بادها بلرزد:
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
دیوان غزلیات حافظ پر از رمز و راز است و هر کس آن را به گونهای میفهمد. میتوان گفت اشعار خواجه مانند منشور چند وجهی است و هر خواننده از زاویهای بدان مینگرد و رنگ و جلوهای دیگر میبیند. گویا حافظ با تردستی بینظیری اندیشههایش را پشت کلماتش پنهان کرده است. علیرغم انزواطلبی و گوشهگیری، همیشه سعی داشته در متن جامعه قرار گیرد.
ساقی بیار جامی وز خلوتم برون کن
تا دربدر بگردم قلاش و لاابالی
کندوکاو در سخن سحرآمیز حافظ و بحث و فحص دراین مورد اعجاب و شگفتی خواننده را به هنر و هنرمندی او تحریک میکند. بنابه گفته حافظ شیرینسخن: «وجودش معمایی است که تحقیق در آن فسون است و فسانه»؛ هرکس به قدر و بینش و ادراک خود از آن میفهمد و هرکس از ظن خود یار او میشود. باید اعتراف کرد که کمتر شاعری یافت میشود که این همه مباحث و قواعد را این چنین طبیعی و شیرین و شیوا در شعر خود به کار برد. البته حافظ خود به این سبک آگاه بود و عملا آن را «نظم پریشان» گفته است.
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
اگر درباره خواجه شیرازی گفته شود: آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. چندان هم گزافهگویی نیست. زیرا او همه گویندگان طراز اول شعر فارسی را در کندوی ذهن خود ذخیره کرده و ترکیبی از آنها را با طعم و مزه شیرینتری در مذاق جان آیندگان ریخته است. گویی استعداد خارقالعاده فطری حافظ به او مجال تفکرهای طولانی همراه با تخیلهای ظریف شاعرانه میداد و او جمیع این موهبتها را با ذوق هنری و کلام دلپذیر خود ترکیب میکرد و از آن میان غزلهای بسیار زیبایی خلق میکرد.
شایان ذکر آنکه اندیشههای جهانشمول و انساندوستانه حافظ سبب شهرت جهانی او شد تا آنجاکه بسیاری از بزرگان اندیشه و تفکر شعر جهان تحت تاثیرش به خلق آثاری جاویدان دست زدند که از میان آنها میتوان به دو اندیشمند بزرگ غرب و شرق یعنی گوته آلمانی و تاگور هندی اشاره کرد.
از سرودههای حافظ درک میشود مانند صوفیان در جستجوی پیر روشندل و دانایی بوده تا او را به شاهراه حقیقت هدایت کند. زیرا زندگی را همچون شبی سیاه میدانسته که باید ستاره درخشانی ازسویی بیرون آید و راه مقصود را نشان دهد و از کسی که به مشرب و سرچشمه حقیقت راه یافته میخواهد که از دریای حقیقت قطرهای به وی بخشد.
در این شب سیاهم گم شد راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
***
ای آنکه ره به مشرب مقصود بردهای
زین بحر قطرهای به من خاکسار بخش
خواجه شیرازی همواره سنگ صبور خودش بوده:
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
برای شناخت لسانالغیب باید به شکوههای دلش گوش فرا دهیم:
چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه تقدیر تخته بند تنم
حافظ به باور خویش ذرهای بوده که برای نیل به خورشید دائم در حال تکاپو بوده به این امید که شاید روزی خورشیدی شود.
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
آخرین سالهای عمر حافظ را شاید بتوان بهترین دوره زندگی او دانست زیرا هم مورد توجه و احترام ممدوحان جوان بوده وهم از نظر مادی دغدغه خاطر چندانی نداشته است.
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه باطل
مرگ حافظ شیرازی در سال 971 هجری روی داده است و در گلگشت مصلا - که منطقهای زیبا و باصفا که حافظ علاقه زیادی به آن داشت - به خاک سپرده شد. از آن پس، آن محل به حافظیه مشهور شد. غزلی که روی سنگ مزارش حک شده، همگان با آن آشنایی دارند:
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
خواجه حافظ شیرازی غزل فارسی را به درجه کمال رسانید و از این رو برخی او را «خاتم شعرای ایران» لقب دادهاند.
ختم کلام آنکه در این فرصت کوتاه تنها به شرح شمهای از اوصاف حافظ شیرینسخن از لابلای غزلیاتش پرداختم؛ به قول شاعر:
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محالست که تحریر کنم
منابع:
1. پورهاشمی، فاطمه. شاعران بزرگ ایران. تهران: تیموری، 1391.
2. شاپوریان، رضا. نیمرخ شخصیتی حافظ. تهران: جوانه رشد، 1389.
3. شکوری، محمدجواد. زندگینامه و گزیده اشعار چهل شاعر نامآور ادب پارسی. مشهد: آهنگ قلم، 1389.
4. ماهنامه حافظ، شماره 6، شهریور 1383.