بخش نخست
قارونگرایی آفت حکومت الهی
مرضیهالسادات حمیدی
***
ملأ و مترف از نظر رویش و پیدایش در مقابل پیامبران به دو دسته قدیمی و نو رویش تقسیم میشوند که اصل، جنس، غایت و هدف آنها یکی هست اما از نظر قرآن و متون اسلامی گروه نو رویش خطرناکتر از گروه قدیمی معرفی میشود و مجازات در نظر گرفته شده برای دسته نو رویش شدیدتر از گروه قدیمی است. گروه ملأ قدیمی گروه ثروتمندی هستند که در آغاز نهضت رسولان الهی در کنار طاغوتها هستند و برای طاغوتها بر علیه رهبران الهی تبلیغ میکنند. اما دسته دوم افرادی هستند که در کنار رسولان الهی با طاغوت و ملأ کنار آنها مبارزه کردهاند. بعد از مبارزه رسولان الهی با ملأ و طاغوتها و شکست آنها و تشکیل حکومت توسط آنها خودشان به سمت طاغوتیگری و اشرافیگری حرکت کردهاند و هدف مبارزه را فراموش و در جهت مخالف آن حرکت میکنند. اینها را میتوان ملأ و مترف نو رویش نامگذاری کرد که از بطن نظام تشکیل شده توسط رسولان و از بین یاران خاص رسولان الهی رویش پیدا میکنند.
تقسیمبندی این دو گروه در قرآن از هم متفاوت است و هر کدام با مفهومی جداگانه یاد میشوند. در قرآن از گروه اول با مفهوم «ضالین» و از گروه دوم با مفهوم «مغضوب علیهم» یاد میفرماید، ضمن اینکه «ظالمین» نیز منحصرا مردمی هستند که از آنها تبعیت کردهاند. عذابهای هر کدام از اینها نیز نسبت به دیگری متفاوت است.
چگونگی شکلگیری پدیده قارونگرایی
پدیده «قارونگرایی» در قرآن از نوع دوم یعنی غضب شدگان (بنا بر آیات 90 بقره، 106و 107 نحل، 16 شوری و 16 انفال) و ثروتمندان و حرام خواران نو ظهور است که بعد از انقلاب حضرت موسی(ع) بر علیه طاغوت فرعون و ملأ در کنار او به وجود آمد. قارون از مؤمنانی بود که با حضرت موسی(ع) برای مبارزه با طاغوت فرعون و ملأ او همراه شد اما بعد از پیروزی حضرت موسی(ع) و تشکیل نظام الهی توسط ایشان و با گرفتن یک مسئولیت سیاسی در نظام ایشان تغییر ماهیت داد و به بیماری تکبر مبتلا و در نهایت خود به طاغوتی شبیه فرعون تبدیل شد.
درباره قارون به این صورت در قرآن آمده است: «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهًْ أُولِي الْقُوَّهًْ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» «قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمیدارد!» (قصص ـ ۷۶)
در فرهنگ لغت برای معنای: «بَغْياً الرَّجُلُ» آمده است: آن مرد از حق عدول كرد و برای بغیا الْجَرْحُ آمده است: زخم ورم كرد و فاسد و چركين شد. کلمه «بغى» در اصل به معناى طلب است اما چون زیاد در طلب حق دیگران با زور و تعدى استعمال شده، لذا فعلا از این کلمه معناى استعلاء و استکبار و گردن کلفتى نسبت به دیگران و ظلم و تعدى نسبت به آنان فهمیده مى شود. (ترجمه تفسیر المیزان: ج 12 ص 479) و نکته مهم آیه این است که قومش به او تذکر هم می دادند که «لَا تَفْرَحْ إِنَّ الله لَا يُحِبُّ الْفَرِحِين» «فَرِحِین» از مادّه «فَرَح» جمع «فرح» (به کسر راء) به معناى کسى است که بر اثر به دست آوردن چیزى، مغرور و متکبر شده و از باده پیروزى سرمست مىباشد و از خوشحالى در پوست نمى گنجد. (سایت الکتاب) به زبان امروز «لا تفرح» یعنی ظرفیت داشته باش، از ثروتت ذوق زده نباش و اعتماد به نفست هم بالا نرود. اما با اینکه تذکر میدادند چون او توجهی نمیکرد، بالاخره عدهای تحت تاثیر قارون قرار گرفتند و تفکر او را پذیرفتند.
رفتار قارون درباره مردم و عکسالعمل آنها نسبت به او اینگونه در قرآن توصیف شده است :«فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاهًْ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» «پس (قارون) با كوكبه خود بر قومش نمايان شد، كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما (هم) داده مى شد واقعا او بهره بزرگى دارد.» (قصص ـ ۷۹) قارون با زینت خود در مقابل مردم خارج شد، مردم آرزو کردند مثل چیزی که به قارون داده شده بود به آنها هم داده میشد و گفتند او صاحب شانس و اقبال خیلی زیاد است. به زبان امروزی میگفتند او خیلی خوش شانس و خوش اقبال است. در فرهنگ لغت، حظ به معنای: طالع، شانس، بخت، اقبال، خوشبختي، قسمت و... آمده است. (سایت الکتاب) یعنی مردمی که توجه به دنیا داشتند و در حقیقت ایمانشان نسبت به صاحبان علم کمتر بود، با دیدن او از یاد خدا غافل میشدند و نسبت به چیزهایی که او داشت گرایش پیدا میکردند و در مقابل نسبت به پاداش اخروی ایمان و عمل صالح، مبارزه با طاغوت فرعون و تشکیل حکومت الهی بی توجه میشدند و آن را دست کم میگرفتند. (برگرفته از آیه 80 سوره قصص) ضمن اینکه از این آیه به این صورت نتیجه گیری میشود که منظور از کسانی که به آنها علم داده شده است، کسانی هستند که از برکت صبر قدر انقلاب حضرت موسی(ع) را به خوبی میدانند و برای حفظ آن در مقابل قارون و همفکرانش روشنگری و تلاش میکنند. ویژگی آنها اینگونه است که قوه تفکر و ذهن (قوه وهمیه) آنها تحت فرمان عقلشان قرار گرفته است که میتوانند در این قضیه معیار عدالت را از دست ندهند و حق را به خوبی از باطل تشخیص دهند یعنی در حقیقت آنها به قابلیت تمییز خوب از بد رسیدهاند، لذا زینت مادی را به زینت حقیقی ترجیح نمیدهند. آنها کسانی هستند که نه تنها تحت تاثیر زینت قارون قرار نمیگیرند بلکه از او برائت نیز میجویند و کاری که باید و شاید انجام میدهند و مردم را نیز آگاه و نصیحت میکنند و خداوند نیز کارشان را تایید میفرماید. در واقع برای آنها از برکت تقوا و عمل صالح و پایداری بر آن ملکه عدالت حاصل شده است. در معراج السعاده آمده است که اگر انسان با مراقبت از خود اول قوه بهیمیه را و بعد از آن قوه غضبیه را تحت فرمان عقل قرار دهد، مرحله سوم این است که قوه ذهن و تفکر را میتواند تحت فرمان عقل قرار دهد و در کارها کاری که باید و شاید انجام میدهد: «دانستی که حقیقت عدالت یا لازم آن این است که عقل که خلیفه خداست غالب شود بر جمیع قوا تا هر یکی را به کاری که باید و شاید وادارد. (معراجالسعاده، ص 60)
بررسی طلوع و افول قارون
الف) ویژگیهای شخصیتی منحصر به فرد قارون
قارون از بنیاسرائیل و فامیل حضرت موسی(ع) بود. در مورد او آمده که: «تورات را بهتر از همه میدانست و به کیمیاگری نیز آشنا بود، او بر جای گنجهای یوسف آگاهی داشت.» (تاریخ انبیاء (از آدم خلیفهًْالله(ع) تا خاتم رسولالله(ص)) دشمنی قارون با موسی علیهالسلام ـ موسوی، سید مرتضی ـ سایت حوزه)
در تفسیر نمونه در مورد قارون اینگونه آمده است: «قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.» (تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، اول، ج ۱۶،ص ۱۵۲)
او غیر از علم تورات و علم کیمیا و علوم دیگر که در بالا به آن اشاره شد، علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب را نیز داشته است. (خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه قرآن و قرآنپژوهی، تهران، دوستان و ناهید،۱۳۷۷ش، اول، ج ۲، ص ۱۶۱۸- سایت ویکی فقه)
ب)قارون شایسته یک منصب دولتی از نظر رهبر الهی و مقبول از طرف مردم
حضرت موسی(ع) بعد از گرفتن حکومت از فرعون، قارون را حاکم بنیاسرائیل قرار داد و او از مدیران و حاکمان حکومت حضرت موسی(ع) شد اما او از این موقعیت سیاسی سوءاستفاده کرد و عوض اینکه برای محرومین و مستضعفین درد کشیده از زیر بار طاغوت رهیده، همراه نهضت حضرت موسی(ع) کار کند، شروع به ثروت اندوزی کرد و برای خودش یک جایگاه اجتماعی درست کرد و ضمن اینکه مانند فرعون به آنها ظلم نیز میکرد و در حقیقت با این رفتار طاغوتگونهاش آنها را از انقلاب کردنشان پشیمان و نسبت به رهبر الهی آن، حضرت موسی(ع) بدبین میکرد. درباره او به این صورت آمده که: «موسی به هنگام حضور در مصر، قارون را حاکم بنی اسرائیل کرد ولی قارون بر آنها ظلم میکرد. کلیدهای گنجهای قارون بقدری زیاد بود که با شصت استر آنها را حمل میکرد. سنگینی کلیدهای آهنی بقدری زیاد بود که مجبور میشد آنها را از چوب بسازد.» (کتاب تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه(ص)) دشمنی قارون با موسی علیهالسلام - موسوی، سید مرتضی - سایت حوزه)
ج) چگونگی تغییر ماهیت قارون
پدیده قارون در زمان حکومت حضرت موسی(ع) بعد از نابودی فرعون به وجود آمد. قارون پسر عموی حضرت موسی(ع) بود و نام اصلی او (یصهر بن ناهث) بود (سایت ویکی فقه) در مورد معنای کلمه قارون در فرهنگ لغت به این صورت آمده است: «لغتشناسان برای لفظ «قارون» معنی خاصی ذکر نکردهاند. به گفته بعضی از آنان ممکن است وجه تسمیهاش (و اینکه خداوند از او با نام قارون یاد فرموده است) به خاطر این باشد که او قرین (نزدیک) فرعون بوده است. (مصطفوی، حسن؛ التحقیق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۶۸ش، اول، ج ۹، ص ۲۵۱- سایت ویکی فقه) با توجه به اینکه زمان قارون بعد از فرعون بوده است میشود معنای قرین را در مورد قارون به دوستدار فکر و رفتار فرعون معنا کرد. یعنی او با اینکه در یک حکومت الهی مسئول بود تفکر طاغوتی داشت و از رفتار فرعون الگوبرداری میکرد و به قول روانشناسان نسبت به او همزاد پنداری کرده بوده است. بنابراین با اینکه از نظر زمانی از طاغوت فرعون متاخر است اما از نظر معنوی و فکری قرین و نزدیک و مقارن با او بوده است. این در حقیقت یعنی این همانی و اینکه قرآن نیز نام او را کنار فرعون قرار داده است و حتی قبل از او (عنکبوت 29) به نظر میرسد از نظر اهمیت خطر و آسیب این پدیده برای نهضت الهی بوده است و این به نوعی تذکر و هشدار و زنگ خطر است برای انقلابیون و کسانی که حکومت الهی تشکیل دادهاند نسبت به این گونه افراد. همچنین می تواند دلالت بر این مطلب داشته باشد که خداوند خطر قارون و طاغوت داخلی را مقدم بر خطر فرعون و طاغوت خارجی برای جبهه حق میداند.
د) اعراض قارون از ولایت
قارون دیگر ولایت حضرت موسی(ع) را گردن نمینهاد؛ به طوری که در مقابل قانونها و احکامی که حضرت موسی(ع) از طرف خداوند برای پیشرفت جامعه الهی به اجرا گذاشته بودند و با منافع او سازگار نبود، اعراض میکرد و برای اینکه از زیر بار قانون الهی شانه خالی کند، مشروعیت حضرت موسی(ع) را با تهمت و نشر اکاذیب زیر سؤال میبرد. ضمن اینکه وجهه حضرت موسی(ع) را با مسخره کردن (ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 123) تخریب میکرد، شان و قداست ایشان را در منظر مردم نشانه میرفت و شخصیت الهیشان را با این ابزار در چشم مردم به یک فرد معمولی و حتی کمتر از معمولی تنزل میداد. (همان روشی که همه مخالفان رهبران الهی از آن استفاده میکردند و به خوبی نیز جواب میداد و خداوند نیز دائما این اسلحه مانع راه رسولان را خاطر نشان میسازد. (انعام ـ 10) آیات زیاد در مورد استهزاء رسولان و عذاب شدیدی که در قرآن (حجر ـ 95) برای آن در نظر گرفته پیام رسان شکنندگی و قدرت آن در مقابل رسولان است. رفتار وقیحانه و جسارت آمیز مردم در زمان امام حسین(ع) نسبت به ایشان ناشی از به کار گرفتن همین ابزار از طرف جبهه باطل است.
نکته بسیار قابل توجه و تامل در مورد قارون اینکه بعد از تخریب حضرت موسی(ع) به خاطر منافع خود به گونهای مردم پسند با مردم صحبت میکرد و آنها را بر علیه حضرت موسی(ع) میشوراند. همان مردمی که دغدغه اصلی حضرت موسی(ع) بودند و ایشان به خاطر آنها خود را به آب و آتش زده بود و قارون هیچ توجهی به آنها نداشت، به آنها ظلم نیز میکرد اما به زبان آنها را فریب میداد.
در مورد او چنین آمده است: موسى(ع) به او فرمود: خداى تعالى به من دستور داده که از بندگانش زکات بگیرم، تو هم باید زکات مالت را بدهى، قارون از اطاعت این دستور سر باز زد و به مردم گفت: موسى(ع) مىخواهد مال مردم را بخورد، اول دم از نماز زد، شما اطاعتش کردید و دستورهایى دیگر داد همه را اطاعت کردید، آیا باز او را اطاعت مى کنید و اموالتان را به او مىدهید؟ مردم گفتند: نه ما نمىخواهیم به این کار تن در دهیم، ولى چه چارهاى داریم؟ (تفسیر المیزان، ج 16، ص 122) به طور خلاصه اینکه: موسی(ع) از او زکات میخواهد، ولی قارون سر باز میزند و مردم را علیه او میشوراند و زنی را برای اتهام به حضرت موسی(ع) تحریک میکند تا نسبت عمل منافی عفت به نبی خدا بدهد ولی اتفاقاَ آن زن قارون را رسوا میکند، لذا حضرت موسی(ع) از خدا میخواهد تا عذاب خود را بر قارون نازل کند. (داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، ج ۲، ص ۲۶۵)
قارون با ترفند ژست روشنفکری دینی و طرفداری از مردم و شعار مردمسالاری، منافقانه در مورد ولایت حضرت موسی(ع) در بین مردم نظریه با لفافه مذهبی و تاثیرگذار ارائه می داد و عوام فریبانه ولایت الهی حضرت موسی(ع) را زیر سؤال میبرد و شک و شبهه ایجاد میکرد. او با مخاطب قراردادن حضرت موسی(ع) در حقیقت ذهن مردم را نشانه گرفته بود. در حقیقت با این سخنان به مردم اینگونه تلقین میکرد: شما مقدس هستید. خدا در بین شما هست. جمعیت خداوند هستید پس احتیاجی به رهبر الهی ندارید او به مردم با این سخنان اینگونه القا میکرد که ولایت و رهبری حضرت موسی(ع) بیاحترامی به شعور شماست! به سخنان او با مردم و نوع ادبیاتش در مورد حضرت موسی(ع) باید به صورت ویژه توجه شود: «(قارون) بااشخاصی که از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) یعنی دویست و پنجاه نفر... علیه مُشه (موسی) قیام نمودند. * بر ضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) اجتماع نموده به آنها گفتند (فخر فروشی) برای شما کافی است چون که جمعیت تماماً مقدس هستند و خداوند در میان آنهاست چرا بر جمعیت خداوند فخر میفروشید؟»( اعداد؛ ۱۶: ۲-۳. ویکی شیعه دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت(ع))
مسئله ثروتاندوزی قارون مسئلهای نیست که رهبر الهی را به مقابله با آن وا دارد. مسئله مهم این است که قارون با تکیه بر ثروتی که جمع کرده برای خود جایگاه اجتماعی در مقابل رهبر الهی درست کرده است و بر علیه نهضت حضرت موسی(ع) با گروهی قیام کرد. یعنی در حقیقت رفتار قارون و اینکه حضرت موسی(ع) با او به مقابله بر میخیزد، مسئلهای کاملا سیاسی بوده و ارتباط مستقیم با نظام الهی داشته است و گرنه پیامبر اسلام(ص) در مورد ثعلبه که از پرداخت زکات خودداری میکرد، فقط دو بار فرمودند: «وای بر ثعلبه» و او زنده ماند، همه ثروتش از کفش رفت و به سوء عاقبت نیز دچار شد» (سایت عرفان.آی.آر) نکته برای مقایسه با این مطلب درباره داستان ثعلبه این است که نه تنها زکات نپرداخت حتی نسبت به پرداخت زکات اعتراض نیز کرد. در مورد او چنین آمده است: «پس از نزول حكم زكات، به دستور رسول خدا(ص)، مأموران جمعآورى زكات به سراغ ثعلبه رفتند و برابر حكم خدا و رسول، از او طلب زكات كردند امّا او از دادن زكات بخل ورزيد و در جواب گفت: زكات در رديف جزيهاى است كه از اقليّتهاى مذهبى مىگيرند و اين برنامه، زورى است كه بر ما ثروتمندان تحميل مىشود و من از دادن اينگونه مالياتها خود را معذور مىبينم! (سایت عرفان.آی.آر) ولی پیامبر(ص) با او کاری نداشتند چون حرکت سیاسی بر علیه نظام اسلامی پیامبر(ص) انجام نداد اما حضرت موسی(ع) با قارون مقابله کردند و او را از صحنه روزگار حذف کردند زیرا مسئله و مشکل اصلی برای نهضت الهی خود قارون بود البته بعدا بنا به مصالح دیگر ثروتش نیز به زمین فرو رفت چون ثروتش نیز به خاطر ارتباط با او مشکل ساز شد. اینطور نبود که ثروت او صرفا به خاطر ثروت بودن از نظر حضرت موسی(ع) مشکل داشته باشد و خودش نیز به خاطر ثروتمند بودن.
حضرت موسی(ع) تا قارون ثروت اندوزی میکرد، با او کاری نداشتند حتی برای تخریب وجهه حضرت موسی(ع) همان نسبت جادوگری را که فرعون به ایشان داده بود، به موسی(ع) نسبت داد تا مردم ساده اندیش را به زمان گذشته برگرداند و برای منافع و مقاصدش فرعون را هم به نوعی تطهیر کند تا بتواند با سیاست بسیار شیطنت آمیز از این قضیه سوءاستفاده کند و به حضرت موسی(ع) ضربه بزند اما موسی(ع) با او مدارا میکردند. در مورد این مطلب آمده است که: «با این وجود قارون موسی(ع) را به جادوگری متهم کرد ولی موسی باز با او مدارا کرد و در دادن زکات به او تخفیفات زیاد داد. (حضرت موسی - ویکی فقه) اما زمانی که بر علیه انقلاب الهی ایشان طغیان کرد یعنی رفتار منفی سیاسی بر علیه انقلاب نوپای ایشان انجام داد خواست مردم را به فساد بیندازد و آنها را به نفع خود مصادره کند و منظور از فسادانگیزى این است که: خواستار گناهان و نافرمانى خدا باشند. (المیزان ذیل آیه 83 قصص) حضرت موسی(ع) مجبور به مقابله شدند. در الدر المنثور است...که گفت: قارون مردى از قوم موسى(ع) و پسر عموى آن جناب بود و همواره در جستوجوى علم بود، تا آنکه علم بسیارى جمع آورى نمود و همچنان به کار خود ادامه داد تا روزى که بر موسى(ع) طغیان کرد و به وى حسد ورزید. ( ترجمه تفسیر المیزان ج 16، 122)