اصلاحطلبی را خود اصلاحطلبان بدنام کردند(خبر ویژه)
یک روزنامه مدعی اصلاحطلبی نوشت اگر اصلاحات مرده، نعش آن هنوز روی دست ماست و اگر زنده است، که علائم حیاتی آن به سختی قابل مشاهده است.
اعتماد مینویسد: این 21 سال حرف نگفتهای درباره اصلاحات باقی نمانده و اینکه اصلاحات چه بود و چه میخواست؟ شکست خورد یا نخورد؟ اصلاح طلبان توان پیشبرد این پروژه را داشتند یا نداشتند؟ رئیس اصلاحات ایستادگی کرد یا نکرد؟ دوم خردادیها تندروی کردند یا باید میکردند؟ سؤالهایی است که دو دهه برای پاسخ به آنها وقت بوده و البته هنوز هم پاسخ روشنی برایشان پیدا نشده است. به طور مثال در حال حاضر درباره اینکه آیا اصلاحات شکست خورد یا پیروز شد اجماعی وجود ندارد. برخی بر این نظرند که اصلاحطلبان از قدرت رانده شدند، اما گفتمان اصلاحطلبی زنده ماند و خیلی از رقیبان را هم جذب خود کرد به گونهای که آنها هم در چارچوب تفکر اصلاحی میاندیشند. بعضی دیگر اما در مرگ اصلاحات تردیدی ندارند. به نظر آنها وقتی رئیس اصلاحات نتواند در یک تشییع جنازه شرکت کند سخن گفتن از کامیابی بیشتر به شوخی شبیه است. در هر صورت اگر اصلاحات مرده باشد نعش آن عزیز هنوز روی دست ما است و اگر هم زنده باشد علایم حیاتیاش به سختی قابل مشاهده است. در این نوشته قصد غرق شدن در بحر طویل آن معناها را نداریم و به جای اصلاحطلبان پشیمان، خسته یا ناامید، میخواهیم مخالفان اصلاحات را مخاطب قرار دهیم و بپرسیم شما از مخالفت با اصلاحات چه چیزی عایدتان شد؟
این روزنامه میافزاید: از خشکیدن آن همه شور آن همه شوق آن همه باور به توانستن، گلی در باغ شما رویید؟ الان دو دهه بعد از دوم خرداد 76 دستاوردهایتان را بخواهید بشمرید به چه چیزهایی اشاره میکنید؟ کدام اتفاق در ذهنتان میدرخشد؟ بسته شدن کدام روزنامه، چاپ نشدن کدام کتاب، شکل نگرفتن کدام انجمن، اکران نشدن کدام فیلم به نظرتان کار مهمی بود که اگر رخ نمیداد ثلمهای بزرگ به اعتبار و امنیت کشور وارد میشد؟ که در این سالها بارها به مناسبتهای مختلف از زبان مخالفان اصلاحات طرح شده، این است که عدهای از السابقون نظام آرمانهای انقلاب را فراموش کردند چشم به ارزشهای غربی دوختند و درصدد استحاله نظام برآمدند و برای انجام این پروژه نقاب اصلاحطلبی بر چهره زدند. در این داستان تکلیف مردمی که با شوق و ایمان به تغییر رای دادند روشن نمیشود.
پاسخ روزنامه اعتماد این است که: اولا ادعای اصلاحطلبی از زبان افراطیون، یک دروغ بزرگ بود. ائتلاف قدرتطلبان چپ و راست، این کلمه مقدس را ربودند و بدنام کردند. کسانی مدعی اصلاحطلبی و تغییر وضع موجود شدند که خود بیشترین سهم را در ناکامیهای موجود داشتند. سال 76، دولت سازندگی هشتمین سال مدیریت خود را سپری میکرد و نماد وضع موجود بود. چگونه میشد مدعیان اصلاحطلبی، با دولت نماد محافظهکاری (وضع موجود) ائتلاف تشکیل دهند؟ این اولین دروغی بود که به مردم گفته شد. جالب اینکه همان سال، ائتلاف جدید، ناطقنوری را نماد وضع موجود جا زد و او را تخریب کرد اما 21 سال بعد هم او را دعوت به ائتلاف میکند!
ثانیا همان مردم که دوم خرداد 76 و سپس سال 80، به مدعیان اصلاحطلبی رأی دادند، در سال 84 و 88 از نامزدهای متعدد همین طیف رویگردان شدند که ریشه در عملکرد ضد اصلاحطلبانه دولت مدعی اصلاحات داشت و موجب نارضایتی شدید مردم شد. در همان دوره، سیاستبازان مدعی اصلاحطلبی بارها به معیشت و رنجهای زندگی مردم دهنکجی کردند و شعارهایی از سر شکمسیری و روشنفکر مآبی سردادند؛ حال آن که مطلقا سازگاری با روشنفکری و آزاداندیشی و تحمل دیگران نداشتند. در حقیقت مردم بودند که مهر پایان به زیست سیاسی توأم با بیصداقتی اصلاح طلبان زدند.
ثالثا اگر داعیه اصلاحطلبی، وفاداری به نظام و اصلاحات مسالمتآمیز در ذیل آن بود، افراطیون مدعی اصلاحات طی 2 دهه گذشته قانون شکنی و رادیکالیسم و ساختارشکنی و تشنجآفرینی و خشونتطلبی و بحرانسازی پیشه کردند و درسالهای 78 و 88 به ایجاد آشوب دست یازیدند و خسارتهای عظیم به کشور وارد کردند. بنابراین، پوسته و نقاب اصلاحطلبی مسالمتآمیز و وفادار به قانون نیز از چهره آنها افتاد و معلوم شد روحیه آنها همان اخلاق دیکتاتوری چپ است که حالا با اخلاق راست افراطی (فاشیستی) نیز ترکیب شده و در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام، سر به شورش گذاشته است. بنابراین نویسنده درست مینویسد که اصلاحطلبی با قرائت مدعیان اصلاحطلبی سالهاست مرده است، به دست و اراده خود آنها که نقاب از صورت برداشتند و اخلاق یاغیگری و ضد مدنی خویش را به نمایش گذاشتند.
و بالاخره درباره امثال روزنامه اعتماد باید گفت اصلاحطلبی را کسانی بدنام کردند که با مفسدان اقتصادی چون شهرام جزایری و مدیران نجومیبگیر و غارتگران صندوق ذخیره فرهنگیان پیوند خوردند و در حوزه رسانه تبدیل به ایستگاه تقویت امواج VOA و BBC و رادیو فردا شدند.