تزکیه نفس در ساحت اجتماعی
محمد محیطی
هدف غایی از حضور انسان در دنیا، فراهم شدن شرایطی برای عبادت تقوایی است تا انسان مظهر اسماء و صفات الهی شده و به عنوان خلیفه خدا عمل کند. تزکیه نفس به معنای ایجاد چنین ظرفیتی میتواند غایت حضور انسان در جهان مادی دنیا باشد. البته ایجاد این ظرفیت نمیتواند در یک محیط فردی و به دور از اجتماع باشد؛ زیرا مظهریت اسماء و صفات الهی جز از طریق فعالیتهای اجتماعی فراگیر، شدنی نیست؛ هر چند که این حضور اجتماعی نباید موجب غفلت از اصول و اهداف باشد، ولی هویت فردی هر انسانی جز به هویت اجتماعی تحقق نمییابد. از این رو در آموزههای اسلام از تزکیه نفسی سخن به میان میآید که در حضور اجتماعی به دست میآید و انسان تنها زمانی از خسران ابدی رهایی مییابد که چهار اصل ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و صبر را در کنار هم داشته باشد. در مطلب حاضر ضرورتهای تزکیه نفس در متن جامعه و نه در حالت رهبانیت و انعزال اجتماعی بررسی شده است.
چیستی تزکیه نفس
تزكيه، واژهای برگرفته از مادّه «زكو» به معناى نموّ و رشد، پاكى، صلاح و شايستگى و مدح است.(لسانالعرب، ج6، ص64-65، «زكا».)
نفس در این جا نیز به معنای روان است. البته مراد از نفس و روان همان جان و روح دمیده در کالبد آدمی است که خداوند از باب تشرف و شرافتبخشی این روح را به خود نسبت داده و فرموده است: فَإِذَا سَوَّيْتُهًْ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي؛ پس وقتى آن گل سیاه خشک و بدبو را به حالت اعتدال و استوا در آوردم و از روح خود در آن دميدم.(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) در جایی دیگر نیز درباره فرزندان حضرت آدم(ع) میفرماید: ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ؛ آنگاه آن چکیده از آب پست را درستاندام كرد و از روح خويش در او دميد.(سجده، آیه 9)
از این آیات و نیز آیات دیگر به دست میآید که روح یا همان جان زمانی است که به کالبد و جسم نیاز ندارد؛ اما وقتی در کالبد و جسمی قرار گیرد از آن به روان یا همان نفس تعبیر میشود. از همین رو در آیه 7 سوره شمس درباره روح دمیده شده در کالبد به عنوان نفس یاد میکند و در آیه 42 سوره زمر از توفی و گرفتن تمام و کمال نفس هنگام خواب و مرگ سخن میگوید و همچنین در آیه 30 و 185 سوره آل عمران و 281 سوره بقره و آیه 111 سوره نحل، چشیدن مرگ را به نفس نه روح نسبت میدهد؛ زیرا این نفس است که از دار الدنیا به دارالاخره منتقل میشود.
همچنین از این آیات و آیات دیگر به دست میآید که نفس انسانی همواره در حال تغییر بوده و از این قابلیت برخوردار است؛ از همین رو تغییرات اجتماعی در میان امتها و اقوام را به تغییراتی نسبت میدهد که در انفس انسانی رخ میدهد.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53) پس این نفس تغییرات را برمیتابد. این تغییرات در نفس به سبب اراده که برای او قرار داده شده، اختیاری و انتخابی است. از این رو انسان در دو مسیر کفر و ایمان و شکر و کفران میتواند در فکر و عمل به اختیار انتخابی آزاد داشته باشد.(انسان، آیه 3؛ کهف، آیه 29)
از آنجا که نفس و کالبد انسانی هر دو در حالت اعتدال هستند؛ زیرا در آیه 7 سوره شمس، استوا و تسویه را به نفس نسبت میدهد و در آیه 29 سوره حجر و 72 سوره ص به کالبد نسبت میدهد؛ پس از این آیات میتوان دریافت که نفس و کالبد آدمی از ظرفیت آزاد و اختیاری برخوردار است که دیگر موجودات از آن بهرهای نبردهاند. خداوند در آیه 8 سوره شمس میفرماید: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ پس الهام کرد به آن نفس فجور نفس و تقوای نفس را. بر این اساس با اراده و انتخاب آزاد، میتواند دو مسیر گوناگون تزکیه نفسی که به تقوا میانجامد یا فجوری که به بیتقوایی میانجامد انتخاب کند. از نظر قرآن، کسی که تزکیه نفس میکند، نفس خویش را ظهور میبخشد و مظهریت صفات الهی را مییابد؛ اما اگر تزکیه نفس نکند، آن را دفن میکند و اجازه نمیدهد تا تجلیگاه و مظهر صفات الهی باشد.(شمس، آیات 9 و 10)
از این آیات و آیات دیگر قرآن به دست میآید تزكيه نفس، تلاش انسانی براى دستيابى به سببهايى است كه به پاكى نفس مىانجامد.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 380، «زكا».)به سخن دیگر، انسان خود موجب تزکیه یا همان نمو و رشد و پاکی نفس نمیشود، بلکه تنها سببها را فراهم میآورد که این مهم یعنی تزکیه نفس تحقق یابد؛ چرا که از نظر قرآن، هیچ کس نمیتواند موجب تزکیه نفس انسانی و نمو و رشد آن شود؛ بلکه همانطوری که انسان در کشاورزی تنها شخم میزند و بذر میکارد و آن که زراعت را پدید میآورد و موجب رشد و نمو دانه و تبدیل آن به گیاه میشود، تنها خدا است: أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهًْ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛ آیا شما رشد به گیاه و زراعت میدهید یا ما زارع هستیم؟(واقعه، آیه 64) همچنین این انسان تنها شرایط و اسباب را فراهم میآورد، چرا که تزکیهکننده نفس انسان کسی جز خدا نیست؛ از این رو به صراحت و روشنی در قرآن میفرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ الله عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهًْ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَالله سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما تزکیه و پاك نمىشد؛ ولى اين خداست كه هر كس را بخواهد تزکیه و پاك مىگرداند؛ و خدا است كه شنواى داناست. (نور، آیه۲۱)
پس آیاتی که به انسان فرمان میدهد تا تزکیه نفس کند و در مسیر تزکیه نفس تلاش کند، مانند آیه 9 سوره شمس یا آیه 18 سوره فاطر یا 14 سوره اعلی و مانند آنها در حقیقت از انسان میخواهد تا اسباب تزکیه نفس را فراهم آورد. بنابراین، کسی که تزکیه نفس در مقام مزکی میکند کسی جز خداوند نیست. البته همان طوری که خداوند معلم و مزکی انسان است، همچنین مظاهر تمام او از جمله رسولالله و امامان معصوم(ع) نیز به عنوان مظهریت معلم و مزکی انسان خواهند بود. از این رو در آیات قرآن تعلیم و تزکیه انسان به رسولالله(ع) نسبت داده میشود: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهًْ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ از اموال آنان صدقهاى بگير تا با آن، ایشان را تطهیرسازى و تزکیهبخشی و برايشان دعا كن؛ زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است؛ و خدا شنواى داناست. (توبه، آیه ۱۰۳)
در جایی دیگر نیز میفرماید: كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهًْ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همانطور كه در ميان شما فرستادهاى از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مىخواند و شما را تزکیه میکند و به شما كتاب و حكمت تعلیم داده و علم مىآموزد و آنچه را نمىدانستيد به شما ياد مىدهد. (بقره، آیه ۱۵۱) پس این خدا است که از طریق مظاهر و مجاری فیض خویش تعلیم و تزکیه میکند و خود، معلم و مزکی اول و پیامبر(ص) معلم و مزکی ثانی است.
از آنجا که تزکیه واقعی و حقیقی تنها از دست کسی بر میآید که توانایی تصرف در ذات و هویت انسان را دارد و آن کسی جز خود خدا نیست، بنابراین باید گفت که هر کسی مدعی تزکیه نفس به دست خود باشد، دروغگو است؛ چرا که امری به خود نسبت داده که از توان او بیرون است؛ بلکه تنها کاری که شخص میکند بسترسازی و ایجاد اسباب برای تزکیه نفس از سوی خدا است.
البته در قرآن از تزکیه نفس دیگری به عنوان امری ناروا و نادرست سخن به میان آمده است. آن تزکیه مذموم تزکیه نفس در سخن و گفتار است. به اینکه شخص به خودستایی بپردازد و خود را از اموری پاک و منزه بداند و مدعی پاکی نفس و طهارت آن شود. خداوند در این باره میفرماید: فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى؛ پس خودتان را پاک و پاکیزه نشمارید؛ زیرا خدا داناتر به کسی است که پرهیزکاری و تقوا میورزد.(نجم، آیه 32)
بر اساس این دو نوع نگاه به مسئله تزکیه نفس، در تقسیمبندی تزکیه نفس گفته شده که آن دو نوع است: 1. تزکیه نفس با عمل شايسته كه اين طريقه پسنديده و ممدوح در نزد خدا و اسلام است؛ 2. تزکیه نفس باگفتار و ستايش كه اگر نسبت به خويشتن باشد، از نظر اسلام و قرآن مذموم است.(نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 380، «زكا».)
روش اجتماعی تزکیه نفس
روشهای بسیاری برای تزکیه نفس در میان مردم مطرح است که شامل ریاضتهای شرعی و غیر شرعی میشود. ریاضتهایی از جمله رهبانیت مسیحی یا بودایی و هندو و یهودی از جمله روشهایی غیرشرعی است که در میان مردم مطرح است. از نظر قرآن روشهایی که مسیحیان در قالب رهبانیت خودساخته ایجاد کردند رهبانیتی باطل است که نمیبایست به عنوان روش تزکیه نفس مورد استفاده قرار گیرد. خداوند میفرماید: اما رهبانیت و ترك دنيايى كه از پيش خود درآوردند، ما آن را بر ايشان مقرر نكرديم، مگر براى آنكه كسب خشنودى خدا كنند؛ با اين حال آن را چنانكه حق رعايت آن بود منظور نداشتند پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدانها داديم؛ ولى بسيارى از آنان دستخوش انحراف هستند.(حدید، آیه ۲۷)
روش تزکیه نفس غیر شرعی بیشتر جنبه انفرادی و فردی دارد و شخص را از جامعه و فعالیتهای اجتماعی باز میدارد. از این رو در تمامی روشهای غیرشرعی جدا شدن از مردم و زندگی اجتماعی و نوعی زهدورزی و دنیاگریزی خاص مطرح است که حتی حلال و طیبهای خداوند نادیده گرفته و حرام میشود. این شیوه از سبک زندگی، مبتنی بر جامعهگریزی بلکه جامعهستیزی است. پناه بردن به غارها و جنگلها و دیرها و صومعهها از یکسو، ترک ازدواج و تشکیل خانواده و مانند آنها از سوی دیگر نمودها و نمادهایی از این نوع تزکیه نفس و خودسازی است که اسلام آن را مردود و مذموم میداند.
ممکن است در اسلام دورههای چلهگیری یا اعتکاف باشد، ولی بسیار محدود است و هرگز به معنای سرکوب غرایز طبیعی نیست؛ بلکه برترین انسان؛ یعنی پیامبر(ص) به عنوان اسوه حسنه و مقتدای سیر و سلوک سالکان(احزاب، آیه 21) نه تنها غرایز طبیعی را سرکوب نکرد و طیبات از ماکل و مشرب و همسر را حرام ندانست، بلکه چنانکه قرآن بیان میکند، ضمن بهرهگیری از طیبات و پاسخگویی مناسب و عادلانه به غرایز انسانی، هیچگونه رفتار و رویه جامعهگریزی و اعتزالی را در پیش نگرفت. خداوند درباره سلوک اجتماعی پیامبر(ص) میفرماید: وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا ؛ و گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا میخورد و در بازارها راه میرود؛ چرا فرشتهاى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد.(فرقان، آیه ۷)
اصولا پیامبران این اسوههای بشریت همه این گونه بودند و آنان که به اوج در حوزه تزکیه نفس و خودسازی رسیده و مظاهر اسماء و صفات الهی بودند. هرگز از اجتماع دور نبودند بلکه در متن اجتماع و رهبری آن حضور داشتند. خدا در این باره میفرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ؛ پيش از تو پيامبران خود را نفرستاديم، جز اينكه آنان نيز غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند.(فرقان، آیه 20)
از نظر قرآن، بروز و ظهور استعدادهای بشری در اجتماعی خواهد بود کهاشخاص برای نیازهای یکدیگر تلاش کنند و برای اقامه حدود و بویژه عدالت نه تنها قیام کنند بلکه همه هستی خود را برای آن بگذارند به طوری که قیام به عدالت جزو هویت ذاتی آنان و مقوم جان ایشان شده باشد.(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8)
خداوند درباره نقش اجتماعی و وظیفه اجتماعی هر فرد مومن که سلوک الهی دارد میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى؛ بگو من فقط به شما يك اندرز مى دهم كه دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد. (سبا، آیه 46) در این آیه اندرز اصلی بر این است که نخست افراد در اجتماعات دو نفره قیام به کارهایی کنند که خداوند فرمان داده است و اگر همراهی نبود در آن صورت به شکل فردی عمل کنند. این بدان معنا است که اولویت در فعالیتهای انسانی آن است که شخص در اجتماع حضور داشته و با همکاری دیگری فعالیتهایی داشته باشد که مورد رضایت الهی است.
اگر خداوند ایمان و عمل صالح را به عنوان راهکار رهایی از خسران بر شمرده است، به این نکته توجه میدهد که این رفتار هرگز به معنای جدایی و اعتزال از اجتماع نیست؛ زیرا اگر تواصی به حق و صبر در عمل اجتماعی وجود نداشته باشد، هرگز کسی از خسران ابدی رهایی نخواهد یافت.(عصر، آیات 1 تا 3)
بطلان اجتماعگریزی در سلوک عرفانی
از نظر آموزههای اسلام، سلوک عرفانی در تزکیه نفس به این است که انسان ضمن حضور در اجتماع سبک زندگیای را انتخاب کند که دلبسته زینتهای دنیا از زن و مال و فرزند نشود (آل عمران، آیه 14) و تفاخر و تکاثر در مال و فرزند را جزو لهو و لعب دنیا بداند (حدید، آیه 20) با این همه از مواهب و طیبات دنیا استفاده کند.
در فلسفه و سبک زندگی قرآنی - اسلامی بهرهگیری از مواهب دنیا بدون دلبستگی و محبت به آن به عنوان برترین شیوه بیان شده و در قرآن آمده است: اى پيامبر! بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و نيز روزيهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده است؟ بگو: اين نعمتها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ و روز قيامت نيز خاص آنان است و کافران از آن بهرهای ندارند. ما اين گونه آيات خود را براى گروهى كه مىدانند، بروشنى بيان میكنيم. (اعراف، آیه ۳۲)
اصولا از نظر اسلام، آنچه به عنوان زهد و ورع به عنوان عالیترین مراتب دنیاگریزی نه اجتماعگریزی مطرح است، عدم میل و گرایش به دنیا و به تعبیری دنیادوستی است.
علامه امینی در الغدیر مینویسد: «ناگفته پیداست که زهد پیشگی با کسب مال مشروع تضادی ندارد؛ زیرا حقیقت زهد آن است که مال و ثروت، مالک تو نباشد، نه آنکه تو مالک آن نباشی.» (الغدیر، ج 2، ص 91)
پس زاهد دنیا کسی است که شیفته آن نباشد و برای دنیا حرص نزند، بلکه آنچه خدا داده بپذیرد و از آن بهره برد. بر این اساس، امام علی(ع) وقتی دیدند، یکی از یارانشان دنیا را بر اساس اندیشه نادرست از مفهوم زهدورزی، نکوهش و مذّمت میکند، فرمودند: «ای کسی که به نکوهش از دنیا میپردازی در حالی که تو خود به غرور دنیا گرفتار شدهای و فریفته باطلهای آن هستی، آیا در حالی که تو خود مغرور به دنیا هستی مذمّت آن میکنی؟ کی دنیا تو را گول زده و چه موقع تو را فریب داده است؟ تو بگو که در زندگی چه اندازه به دست خود بیماران را پرستاری کردی؟ در کنار بستر آنها مراقب آنها بودی، درخواست شفای آنها را نمودی و از طبیبان برای آنها دارو خواهش کردی؟ در حالی که این دنیا جایگاه صدق و راستی است برای آن کس که با آن به راستی رفتار کند خانه تندرستی است برای آن کس که از آن چیز بفهمد، و سرای بینیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد، محل اندرز است برای آنکه از آن اندرز گیرد. دنیا مسجد دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحیاللّه و تجارتخانه اولیای حق، آنها در اینجا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار دادهاند.» (نهجالبلاغه، حکمت شماره 131)
آن حضرت درباره ماهیت حقیقی زهد اسلامی بر اساس آیات 22 و 23 سوره حدید میفرماید: «حقیقت زهد اسلامی را میتوان از دو آیه قرآن به دست آورد، آیهای که میفرماید: بر آنچه از دست شما (از نعمتهای دنیوی) رفت، تأسف مخورید و به آنچه که به دست آمده است، دل نبندید و خوشحال نباشید و کسی که به گذشته تأسف نخورد و به آنچه دارد مغرور نگردد، او حقیقت زهد را دریافته و اوّل و آخر ماهیت آن را به دست آورده است.» (بحارالانوار، ج 10، ص 167؛ نهجالبلاغه، حکمت 439 )
خداوند در این آیات فرموده است: هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما به شما نرسد؛ مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است؛ اين كار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد و خدا هيچ خیالباف خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد. (حدید، آیات 22 و ۲۳)
اما در زهد مسیحی، زهد هندی و زهد در بسیاری از مکاتب دیگر، دنیاگریزی و ترک کار و تلاش زندگی، در متن زهدورزی قرار دارد. در حالی که در زهد اسلامی، کار و تلاش و پرداختن به امور زندگی، طبق منشور «الدنیا مزرعة الآخرة» در متن زهدورزی جای دارد. از این رو، امیرمؤمنان(ع) در توصیف انسان با ایمان میفرمایند: «دنیا اسب راهوار انسان مؤمن است که از راه آن به دیدار خدا میشتابد. پس به اصلاح این راهوار همت گمارید.» (نهجالبلاغه، حکمت 64)
در روایت است که امیرالمؤمنین(ع) در بصره، به عیادت یکی از یاران خود به نام علاء حارثی رفتند. آن حضرت پس از احوالپرسی دوستانه فرمودند: این خانه با این وسعت را در این دنیا برای چه میخواهی در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ مگر آنکه بخواهی به این وسیله به آخرت برسی. یعنی در این منزل از میهمانان پذیرایی کنی (مهمانان در آن را گرامی داری)، صله رحمنمایی و بدین وسیله حقوق (لازم خود را) ادا کرده به آخرت نایل شوی!
علاء گفت: ای امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد پیش تو شکایت میآورم. امام فرمود: مگر چه کرده است؟
علاء پاسخ داد: او عبایی به رسم روی آوردن به عبادت و پشت کردن به دنیا پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
امام(ع) فرمود: او را حاضر کنید. او هنگامی که به حضور آن حضرت رسید، امام(ع) به او فرمود: ای دشمنک جان خود! مگر شیطان در تو راه یافته و تو هدف تیر او قرار گرفتهای! آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنی؟ تو خیال میکنی خدا که طیبات و تمتعات دنیوی را بر تو حلال کرده، دوست ندارد که از آنها استفاده کنی؟
عاصم گفت: ای امیرمؤمنان! پس چرا تو خود با این لباس خشن و آن غذای ناگوار قناعت میکنی، در حالی که پیشوا و امام ما هستی و بر ما لازم است که به تو اقتدا کنیم؟
امام در پاسخ او فرمودند: وای بر تو! من مثل تو نیستم (وظیفه من غیر از شماست) خدا بر پیشوایانِ حق، لازم دانسته است که بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف جامعه زندگی کنند، تا فقر فقیر او را به هیجان نیاورد (آشفته خاطر نسازد) که سر از فرمان خدا برتابد.(نهجالبلاغه، خطبه 209)