فوران اتحاد و همدردی از دل آوار هولناک زلزله
چرا نباید برای کمک و کار خیر منتظر حوادث بمانیم؟
عباس شمسعلی
وقوع زلزله در استان کرمانشاه که باعث جان باختن و مصدومیت جمعی از هموطنان و بیخانمان شدن عدهای دیگر شد، موجی از غم و اندوه را در روزهای گذشته در کشور حاکم کرد. با اینکه این حادثه برای اولین بار در کشور ما رخ نداد اما رخدادی بسیار تلخ و غمانگیز بود. رخدادی که بسان یک هشدار میطلبد یکبار دیگر برای رفع کمبودها و رفع زمینههای افزایش خسارت در بلایای طبیعی کاوش جدی تری صورت گیرد تا در حوادث احتمالی آینده حسرت کارهایی که برای پیشگیری از آسیب دیدن جان و مال مردم میشد انجام داد را نخوریم. اما جدای از تلخیهای ذاتی بلایای طبیعی و غم مصیبت هموطنان این روزها و پس از وقوع این زلزله شاهد اتفاقاتی هستیم که نه تنها از تلخی حادثه میکاهد بلکه باعث نورافشانی خورشید امید و آرامش بر دلهای غمزده میشود. آری صحبت از موج همدردی و کمکرسانی پرشور مردم غیور کشورمان به حادثه دیدگان اخیر است که در این نوشتار بیشتر به آن میپردازیم.
تاریخچه حوادث و بلایای طبیعی و غیر طبیعی در کشور ما شاید به درازای تاریخ کهن و پربار این سرزمین باشد. مردم این سرزمین از دیرباز شاهد اتفاقاتی تلخ و شیرین بودهاند و نگاهی گذرا به تاریخ این کشور تا زمان حال نشان میدهد که گذر از رخدادهای تلخ و رسیدن به وقایع شیرین هیچگاه میسر نشده است مگر در سایه همدلی و وحدت و از خود گذشتگی ملی.
شاید برای اثبات این ادعا نیاز به سفری طول و دراز به اعماق تاریخ ایران کهن نباشد بلکه نگاهی به وقایع دهههای اخیر که ملموستر است کافی باشد.
ملموسترین رخداد قرن اخیر در کشور ما وقوع انقلاب اسلامی است که حرکتی کاملا مردمی و بر پایه عزم و اراده ملت بود. چگونگی وقوع این انقلاب کم نظیر و شاید بینظیر موضوع گفتار ما نیست اما چه کسی است که انکار کند در راه پیروزی این انقلاب، وحدت کلمه و ایثار و از خود گذشتگی ملت به دور از منیتها و خود محوریها و همچنین منفعتطلبیهای شخصی چه سهم عظیمی داشته است؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی این وحدت و ایثار ملی در بالاترین سطح به منصه ظهور رسید. شاید خیلی از ما کسانی که از دهه 60 و حال و هوای عجیب، دلنشین و خاص آن با حسرت و آه یاد میکنند را دیده باشیم و یا خود کم و بیش این فضا را درک کرده باشیم. شاید برای نسل جوانی که آن سالها را درک نکرده باشند این سؤال مطرح شود که مگر در آن سالها چه خبر بوده است که عدهای همچنان در حسرت آن روزها هستند؟ مگر نه اینکه در آن سالها هنوز نظام اداری و کشورداری مستحکم و منظم نشده بود؛ از طرفی کشور در شرایط جنگ و تحریم و کمبود کالاهای اساسی و حتی تا مقطعی ترورهای کور و مشکلات دیگر بود، پس دلیل این همه خاطرات خوش چیست؟
در پاسخ باید گفت؛ در آن سالها اگر چه سختیهایی در کشور وجود داشت اما در سایه فرهنگ ایثار و تبلور از خود گذشتگی که بیشترین تجلی آن در حضور خالصانه رزمندگان و نیروهای مردمی در جبهههای حق علیه باطل بود فضای کشور مملو از روح فداکاری و عطر شهادت و جانبازی بود. حضور مردم در جبههها از یک سو و حضور پرشور مردم در پشت جبههها برای حمایت و کمکرسانی به رزمندگان آن هم در اوج اخلاص با وجود مشکلات اقتصادی و کمبودهای شدید رنگ و بوی دیگری به جامعه داده بود. هنوز هم روایاتی از کمکرسانی مردم حتی نیازمند به جبههها در هر سطح و توان برای عدهای شبیه قصه مینماید. این فرهنگ ایثار و از خود گذشتگی وقتی در سطح جامعه گسترش پیدا میکرد و با عطر خوش فضای معنوی جبههها و تازگی انقلابیگری آمیخته میشد گویی که هر مشکلی برطرف میشد. دیگر کمبودها مانع حرکت جامعه نبود. این فضای خاطرهانگیز هم در سطح کلان جامعه وجود داشت و هم در سطح خرد.
مثلا مردم یک محل اجازه نمیدادند خانواده یک رزمنده در نبود مرد خود احساس کمبود کنند و هر کاری برای رفع احتیاجات آنها انجام میدادند (نه اینکه مثل امروز برخی به رزمندهای که هزاران کیلومتر آن طرفتر و برای عقب نگه داشتن دشمن از مرزها خانه و کاشانه و خانواده خود را رها کرده است زخم زبان بزنند).
اصلا جدای از فضای دفاع مقدس گویی دلها به هم نزدیکتر بود. آن زمانها که همسایگی هنوز معنی داشت انگار که همسایهها غمخوار هم و کمک حال یکدیگر بودند. مثلا در مواقع کمبود و نیاز دستگیر هم بودند، اینکه یک خانواده از همسایه خود مقداری مایحتاج ضروری مثل قند و شکر یا نان و تخم مرغ و... را قرض بگیرد امروز برای عدهای شوخی یا کسر شأن تلقی میشود اما آن روزها یک فرهنگ اسلامی ایرانی جاری بود.
کم کم با پایان جنگ تحمیلی و تغییر شرایط و فرهنگ اقتصادی حاکم گویی رنگ و بوی جامعه در حال عوض شدن بود، رواج مصرف گرایی و تجمل گرایی که یک دهه قبل امری مذموم و دور از ذهن بود کم کم سکه رایج میشد. این تغییرات در سالهای پس از آن شتاب بیشتری نیز گرفت و دیگر اینجا بود که حسرت خوردنها برای سالهای رویایی زندگی اجتماعی دهه 60 بیش از پیش خودنمایی میکرد.
دیگر گویی ارزشها در جامعه عوض شده بود و انگار مردم در تکاپوی رسیدن به ایدهآلهای جدید جامعه از یکدیگر دور میشدند و منفعتطلبی و فرد گرایی بیشتر خودنمایی میکرد.
البته این موضوع تنها در بین مردم نبود بلکه در سالهای پس از جنگ کم کم فضای سیاسی کشور و البته برخی سیاستمداران نیز تغییر کرد و آن روح غالب که خدمت گذاری بود جای خود را به اختلافات و منازعات و جناح بندیهای سیاسی میداد.
البته از آنجا که خلق و خوی ذاتی یک جامعه در طول تاریخ به راحتی تغییر پذیر نیست، این ارزشها هرگز به طور کامل از بین نرفته و روح ایثار و فداکاری نیز در وجود این ملت باقی مانده است هرچند شاید بتوان گفت نسبت به گذشته در پیچ و خم سبک زندگی ظاهرا مدرن و پر جنب و جوش امروزی بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است.
این روح ایثار و از خود گذشتگی مغفول اما هراز چند گاهی دوباره در جامعه ما متجلی میشود از جمله در مواقع حوادث ناگوار. حوادثی که از دیرباز باعث اتحاد و نزدیکی دلها میشد، در سالهای اخیر نیز چنین کرده است. از زلزله مهیب سال 68 رودبار و منجیل تا زلزله دلخراش سال 82 بم، یا حوادثی دیگر همچون سیلهای ویرانگر در برخی مناطق یا زلزله ورزقان و ریگان و... باعث ایجاد موجی از همدلی و اتحاد ملی در کشور برای کمک به هموطنان آسیب دیده میشدند.
این روزها نیز که شاهد زلزله ویرانگر در استان کرمانشاه هستیم موجی به مراتب گستردهتر از قبل برای کمکرسانی به مناطق و مردم آسیب دیده به راه افتاده است که بسیار دلگرمکننده و پرشورتر از گذشته خودنمایی میکند. هرچند در این روزها برخی اظهار نظرهای غیر واقعی از سوی عدهای از مسئولان و رسانهها و همچنین دُر افشانی! و غر زدن برخی به اصطلاح اهالی هنر و ورزش در فضای مجازی به جای تعجیل و تمرکز بر کمکرسانی کام مردم و آسیب دیدگان را تلخ کرد اما حرکت مردم غیور و حتی برخی چهرههای ملی از خانواده ورزش و هنر با حضور به موقع در میدان که در مواقعی حتی گوی سبقت را از برخی مسئولان و دستگاهها ربودند بسیار دلگرمکننده بود.
شور دلنشین کمک به همنوع این روزها تنها مختص توانمدان نبود، دیدن و شنیدن نمونههایی از کمکرسانی مردم با هر سطح تواناییاشک شوق را در چشم هر انسانی جاری میکند. از پیر زنی که چند آب معدنی یا چند کنسرو را هدیه میدهد یا شخصی که 20 هزار تومان را درون پاکت گذاشته و در نامه همراه آن از کم بودن هدیه خود عذر خواهی میکند یا شنیدن اینکه حتی مددجویان کمیته امداد با وجود نیازمند بودن خود به هموطنان زلزله زده کمک میکنند نشان از عمق تعاون و همدوستی ملت است.
اما نکته اصلی اینجاست، حال که یک بار دیگر ثابت شد این ملت در روزهای سخت متحد و یک رنگ در کنار یکدیگر هستند و هر کسی با هر میزان توانایی میدان کمک و دستگیری از نیازمندان و آسیب دیدگان را خالی نمیکند و فارغ از دین و مذهب و قوم و نژاد و زبان به وظیفه انسانی خود به بهترین شکل عمل میکند، پس چرا این تجلی حماسی حضور، بیشتر در حوادث و بلایای طبیعی و ناگوار خودنمایی میکند.
چرا به جای حسرت خوردن برای روزهای شیرین برادری و ایثار دهه 60 که فداکاری در زندگی قاطبه مردم جامعه حکمفرما بود امروز باید آنقدر در زندگی شخصی و ماشینی و تلاش برای تامین تجملات دست و پاگیر غرق و غافل شویم که برای بیداری ما نیاز به یک زلزله چند ریشتری سهمگین باشد.
اگر روح ایثار در بین مردم ما وجود نداشت دلیلی برای افسوس از غفلت از آن نبود، اما حال که ملت ما بارها و بارها حتی برای دستگیری از سایر ملل در مواقع بحرانی وارد میدان شده دوری از این فضا و کمرنگ شدن این حضور در لایههای مختلف زندگی اجتماعی این ملت حسرت برانگیز است.
البته بیان این سخن به معنی این نیست که مردم ما در شرایط عادی و روزمره هیچ کار خیر و ایثار و فداکاری ندارند که شاهد این حضور کمکهای روزمره مردم به مراکز خیریه کمک به نیازمندان و بیماران و... است، اما سؤال اینجاست که وقتی مردم ما توانایی و عزم حماسه آفرینی در روزهای بحرانی را دارند چرا در مواقع دیگر این چنین وارد میدان نمیشوند.
این روزها در جامعه ما مشکلات و آسیبهایی وجود دارد که شاید تبعات آنها گاه کمتر از حوادث طبیعی همچون زلزله نباشد. هرچند حل این مشکلات در وحله اول بر عهده مسئولان و برنامهریزان کشور است اما متاسفانه گاه کم کاری برخی مسئولان؛گاه سرگرم بودن آنها به مسایل سیاسی و جناحی، گاه کمبود امکانات و منابع دولتی و...مانع از حل کامل این مشکلات میشود.
مشکلاتی همچون بیکاری، تاخیر در ازدواج جوانان، حمایت از زنان سرپرست خانوار، مشکل مسکن جوانان و سایر اقشار جامعه و... که میتوان برای حل هر کدام از آنها علاوه بر نقش و جایگاه دولت و حکومت نقش برجستهای برای مردم خیرخواه کشور قائل شد.
شاید برخی بگویند حل این مشکلات وظیفه مسئولان است یا عدهای بگویند مردم همین الان نیز در حال کمک برای حل این مشکلات هستند که باید گفت میتوان هر دو نظر را پذیرفت اما واقعیت این است که با همه تلاشهای مسئولان (گذشته از برخی انتقادات) و صرف بودجههای دولتی و ملی و همچنین مشارکت مردمی، درصد زیادی از این مشکلات همچنان باقی است.
اینجاست که میتوان ضمن درخواست و اذعان به توجه بیشتر مسئولان امر، نقش پررنگ تری برای مردم در حل مشکلات موجود قائل شد.
چگونه میتوان از پتانسیل
حضور اجتماعی مردم بهره برد؟
واقعیت این است که همانطور کهاشاره شد مردم ما در زمان وقوع حوادث ناگوار طبیعی و یا در برگزاری مراسماتی همچون جشن عاطفهها در آستانه سال نو و جشن شکوفهها در زمان بازگشایی مدارس ، کمک به آزادی زندانیان آبرومندبدهکار و البته موارد مشابه با حضور پرشور خود نقش پررنگی در رفع مشکلات هموطنان خود ایفا میکنند اما چرا این حضور پر شور دائمی نباشد؟
می توان از حضور پر شور مردم در دستگیری از هموطنان نیازمند در مواقع خاص مثل حادثه اخیر به عنوان فوران آتشفشان تعبیر کرد، میدانیم که خصوصیت آتشفشان خاموش بودن یا فعال بودن کم است تا اینکه در زمانی خاص به یکباره فوران میکند.
وقتی میتوان با یک نگاه وسیعتر از انرژی نهفته و پتانسیل بالای خیرخواهی مردم برای حل مشکلات روزمره جامعه استفاده کرد، به نظر نباید در راه تحقق آن غفلت و تعلل کرد. هرچند وجود و فعالیت سازمانهایی چون کمیته امداد و مراکز خیریه مختلف در سطح کشور که با حمایت مردم در حال خدمت رسانی هستند، بسیار لازم و ضروری میباشد اما با شرایط فعلی و حجم مشکلات موجود کافی نیست.
از یک سو میتوان برای کمکرسانی بیشتر و جذب مشارکت مردم همچون زمان زلزله و حوادث مشابه به این سازمانها و مراکز، برنامهریزی و فرهنگسازی کرد و از سوی دیگر میتوان با تشکیل هستههای خودجوش مختلف از جمله هستههای خانوادگی، فامیلی، محلی، منطقهای و... برای رفع مشکلات موجود تلاش کرد.
چرا سیل کارهای خیر بیشتر در هنگام مصیبتها جاری میشود؟
چه اشکالی دارد مردمی که این چنین پر شور برای بازسازی و ساخت خانه هموطنان بیخانمان شده خود در حوادث طبیعی کمک میکنند در سایر ایام هم به صورتی هدفمند و برنامهریزی شده برای خانه دار شدن اقشار کم درآمد و یا فقیر جامعه دست به کار شوند؟ یا حتی در جمع خانواده و یا شهر و محل خود افراد توانمند بانی خانه دار شدن یا حداقل تامین مسکن به صورت اجاره برای زوجهای جوان نیازمند و یا سایرین شوند؟
چه اشکالی دارد مردم سخاوتمند که در حال ارسال اسباب و وسایل زندگی برای زلزلهزدگان هستند، با شور و عزمی راسختر طرحی عملیاتی برای تامین جهیزیه نوعروسان نیازمند اجرا کنند؛ چه در خانواده و فامیل خود و چه در محل و شهر و کشور؟
چه اشکالی دارد عدهای از توانمندان یا خود مردم عادی آستین همت بالا بزنند و در شهر خود یا میان اقوام و آشنایان سرمایهای برای راهاندازی یک کارگاه کوچک و ایجاداشتغال جوانان تأمین کنند؟
چه اشکالی دارد که نهضت ازدواج آسان به طور ویژه در سطح کشور با کمک خیران و حمایت هر چند اندک مردم به راه بیفتد تا گره ازدواج جوانان باز شود؟
چه اشکالی دارد که مردم در بین اقوام خود یا محل و شهرشان با کمک خود مشکلات خانوادههای نیازمند را رفع کنند؟
قطعا نمونههای دیگری میتوان نام برد که حضور مردم خیر هر چند با کمکهای اندک اما مستمر و سراسری میتواند از مشکلات گرهگشایی کند.
وقتی این توان و انگیزه در بین مردم وجود دارد که طی چند روز از سراسر کشور سیل کمکهای مردمی روانه مناطق زلزله زده میشود، پس میتوان در صورتی که این کار به عنوان یک فرهنگ مداوم جا بیفتد بخش زیادی از مشکلات جامعه را حل کرد.
همانطور که مشخص است وقتی مشکلاتی همچون نیاز به شغل یا ازدواج و مسکن در جامعه سامان داده شود بخش زیادی از معضلات اجتماعی نیز به وجود نخواهد آمد و قطعا آثار و برکات مادی و معنوی بسیار زیادی در سطح اجتماع و زندگی خود خیرین نیز خواهد داشت و اگر این مشکلات به موقع مورد توجه مردم و مسئولان قرار نگیرد تبعات آنها کمتر از زلزله مخرب نباشد.
اردوهای جهادی نمونهای موفق
نمونه بارز این کارهای پر برکت راهاندازی اردوهای جهادی در سالهای اخیر است. اردوهایی که با حضور فداکارانه جوانان مومن و بسیجی و اقشار مختلف مردم اعم از دانشجو یا طلبه و... در سطح نقاط دور افتاده و محروم انجام میشود و گاه آثار و برکات وصف ناپذیری به دنبال داشته است. در همین اردوها گاه دیده میشود عدهای دانشجو با سرمایهای اندک و عزمی بزرگ در یک منطقه محروم حضور پیدا میکنند و با اولویتبندی نیازهای مردم آن منطقه مثل مدرسه، مسجد، درمانگاه یا بازسازی خانههای فرسوده روستائیان نیازمند دست به کارهای بزرگی میزنند که شاید اگر در روال عادی نامه نگاری اداری و اختصاص بودجه و برگزاری مناقصه و انتخاب پیمانکار و... از سوی دولت قرار به انجام این کارها بود سالها میگذشت و اقدامی انجام نمیشد. یا حضور تیمهای پزشکی بسیج و دانشگاههای علوم پزشکی در مناطق محروم گاه چنان تاثیری دارد که در جریان عادی برنامهریزیهای دولتی و کشوری غیر قابل انجام است.
بی شک اگر روحیه و فرهنگ این اردوهای جهادی که یادآور کارهای جهادی دهه 60 میباشد با نیت خیر مردم کشورمان ممزوج شود بسیاری از مشکلات جامعه رفع خواهد شد. اگر سرمایه اندک چند جوان بسیجی برای حضور و خدمترسانی در مناطق محروم با سرمایه متولیان خیر و حتی مردم عادی جمع بسته شود کارهای بزرگی برای رفع محرومیت در مناطق محروم و حتی در شهرهای بزرگ میتوان انجام داد.
امروز اگر رهبر بزرگوار انقلاب فرمان آتش به اختیار میدهند یعنی اینکه مردم و جوانان و خیران منتظر اقدامات دولت و مسئولان نمانند و اگر در جایی توان رفع مشکل و انجام خدمات اجتماعی را دارند خود از طریق مناسب چه همکاری با سازمانهای مربوطه و چه تشکیل هستههای جهادی در شهرها و روستاها و حتی خانواده اقدام کنند.
امروز آنچه میتواند گره از کار مشکلات جامعه باز کند بازگشت به فرهنگ و روحیه جهادی در بین همه اقشار جامعه است چرا که ظاهرا نسخههای غیر بومی همچون نظریههای اقتصاد لیبرالی نه تنها نتوانسته است مشکلات را حل کند بلکه خود مشکلات دیگری همچون شکاف طبقاتی و گسترش فقر در برخی اقشار ضعیف را دامن زده است، بنابراین اگر روحیه جهادی در بین مردم اعم از کاسب و کارمند و صد البته مسئولان حاکم شود هیچ مشکلی بدون راهحل باقی نمیماند.
این روزها یک بار دیگر شاهد بودیم کارکرد مساجد به عنوان یک پایگاه اجتماعی قوی خودنمایی کرد و جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی برای زلزله زدگان از طریق مساجد با چه نظم و شکوهی انجام شد. همچنین از طریق سایر پایگاههای مردمی و اصناف نیز شاهد کارهای تحسین برانگیزی بودیم که باید گفت اگر این حضور اجتماعی با محوریت مساجد و اصناف و... تقویت شود و با مشارکت مردم و تعیین امنای مورد اطمینان در این مراکز برای انجام کارهای خیر کوچک و بزرگ دیگر در طول سال برنامهریزی شود، تاثیرات شگرف و با برکتی را در حل مشکلات هموطنان خود خواهیم دید.
در این راه دعوت به حضور مردم از طریق رسانهها و همچنین افراد موثر در جامعه از جمله علما و صاحب نظران و افراد موثر در جلب مشارکت مردمی و همچنین کمک دولت و مسئولان برای زمینهسازی و رفع موانع احتمالی میتواند بسیار موثر باشد.